اختلالات و بیماری های روانسلامت روانکلینیک وسواس

وسواس فکری دقیقا چیست و چطور درمان می شود؟

وسواس-فکری

در این مطلب از دپارتمان سلامت روان مجله سلامت دکتر بهشتیان سعی می کنم پاسخ کاملی به سئوال وسواس فکری چیست بدهم و درباره انواع وسواس های فکری شامل وسواس فکری بیماری (وسواس سرطان، ایدز و سکته و …) وسواس فکری ترس از مرگ و غیره و نیز درباره علائم وسواس فکری شدید توضیح دهم.

در مقالات دیگر کلینیک وسواس به طور مفصل درباره روش های درمان وسواس فکری و وسواس عملی توضیح داده ام.

وسواس فکری افکار، تصاویر و تکانه هایی هستند که مرتبا در ذهن فرد تکرار می شوند و به نظر می رسد خارج از کنترل فرد هستند و علی رغم میل او به ذهنش می آیند. مثل اینکه فرد مدام فکر می کند مبادا دستش آلوده باشد. یا اینکه فکر می کند نکنه به ایدز مبتلا شوم.

همه افراد افکار عجیب، غیرمعمول و یا حتی مزاحم دارند که هر از گاهی به ذهن شان می آید و اکثر آنها بدون اینکه به این فکرها اهمیت بدهند، به کارهای روزمره خود ادامه می دهند اما اگر به اختلال وسواس (OCD) مبتلا باشید، این فکرها می تواند هم ناراحت کننده و هم ناتوان کننده باشد.

مطلب پیشنهادی: وسواس مسئولیت پذیری چیست؟

انواع وسواس فکری چیست؟

وسواس های فکری انواع مختلفی دارد ، از جمله:

  • وسواس فکری بیماری (وسواس فکری سرطان): نگرانی مداوم در مورد ابتلا به یک بیماری کشنده مثل ایدز یا سرطان (یکی از شایع ترین وسواس های این دسته وسواس سرطان است که فرد در آن می ترسد که نکنه به سرطان مبتلا شود).
  • وسواس فکری ترس از مرگ: در وسواس فکری ترس از مرگ فرد می ترسد که مبادا در اثر یک اتفاقی خودش یا عزیزانش بمیرند.
  • نگرانی درباره اینکه مبادا دیگران به خاطر شما بیمار شوند.
  • ترس شدید از اینکه یک اتفاق وحشتناک برای فرد عزیزی رخ دهد (مثلا تصادف کند).
  • نگرانی عمیق از اینکه کاری بسیار شرم آور انجام دهید، مثلا در یک مراسم تشییع جنازه با صدای بلند کلمات رکیکی را به زبان بیاورید.
  • فکر اینکه که مبادا با کسی تصادف کنید یا ناخواسته به کسی آسیب برسانید
  • افکاری درباره قتل شریک زندگی یا فرزندتان
  • افکار و تصورات جنسی یا مذهبی (مثل تجاوز جنسی یا کارهای جنسی نامناسب یا توهین به مقدسات)
  • احساس نیاز شدید برای مرتب و منظم منظم کردن چیزها تا وقتی که نحوه قرارگرفتن­شان «درست» به نظر بیاید.

وسواس فکری صرفاً نگرانی معمول درباره مشکلات روزمره نیستند. آنها معمولا غیرقابل کنترلند، حتی اگر بتوانید غیر منطقی بودن آنها را تشخیص دهید.

غالباً افکار وسواسی آنقدر ناتوان کننده است که انجام کارهای روزمره  برایتان سخت می­شود. معمولا این وسواس ها اینقدر آزار دهنده هستند که فرد سعی می کند با انجام اعمال وسواسی یا افکار وسواسی دیگری از شر آنها خلاص شود.

به عبارت دیگر فرد با انجام وسواس عملی (مثل شستن دست)  سعی در تسکین وسواس های فکری (نگرانی درباره آلودگی و بیماری) خود دارد.

وسواس عملی یا اجبار چیست؟

اجبار یا وسواس عملی رفتارهایی هستند که باید بارها و بارها انجام شود تا اضطراب ناشی از افکار وسواسی فرد کاهش یابد. به عنوان مثال، اگر وسواس آلوده بودن دارید، ممکن است احساس کنید که مجبور هستید دستان خود را بارها بشویید یا بارها از ماده ضدعفونی کننده استفاده کنید تا نگرانی ناشی از آلوده بودن دست هایتان کاهش پیدا کند.

وسواس های عملی متداول شامل تمیز کردن، شمارش و چک کردن هستند.

برخی از شایع ترین وسواس های عملی عبارتند از: وسواس شستشو، وسواس غسل کردن، وسواس نجس و پاکی، وسواس در انتقال نجاست، وسواس در ترشحات زنانه، وسواس در شستن محل ادرار، وسواس تقارن و …

مطلب پیشنهادی: وسواس آسیب چیست؟

وسواس و سرکوب افکار

وقتی فکر وسواسی به ذهن فرد مبتلا بهOCD می آید بسیار مضطرب می شود و تلاش می کند آن را به طریقی از ذهن خود خارج کند و این مساله باعث می شود که این افکار دوباره و بدتر از قبل بازگردند و طبیعی است که اضطراب بیشتری در فرد ایجاد کرده و باید تلاش بیشتری برای سرکوب و خارج کردن آن افکار از ذهنش بکندو این چرخه ادامه پیدا می کند.

در یک مطالعه تحقیقاتی، به مبتلایان به OCD گفتند که برخی از روزها افکار وسواسی خود را سرکوب و برخی از روزها در برابر افکار وسواسی خود واکنشی نشان ندهند. در پایان هر روز از آنها خواسته می شد تعداد افکار وسواسی خود را ثبت کنند. نتیجه تحقیق جالب توجه بود. در روزهایی که این افراد سعی می کردند افکار خود را سرکوب کنند ۲ برابر بیشتر از روزهایی که در برابر افکار خود کاری نمی کردند، افکار مزاحم داشتند.

اختلالات مشابه وسواس

اختلالات دیگری وجود دارد که علائم بسیار مشابهی با وسواس دارند اما به عنوان اختلال وسواس شناخته نمی شوند. در بیشتر این اختلالات  نگرانی فرد درباره یک موضوع خاص است و درباره آن موضوع خاص افکار یا اعمال وسواسی دارد.

به عنوان مثال، اختلال بدشکلی بدن (BDD) نوعی اختلال روانی است که در آن فرد افکار وسواسی درباره ناهنجاری جزئی واقعی یا خیالی در ظاهر و بدن خود دارد و فکر می کند در بدن اون یک مشکل جدی وجود دارد.

افراد مبتلا به این اختلال هم رفتارهای وسواس گونه دارند اما این رفتارها بیشتر درباره بدنشان است. مثلا روزانه ده ها بار جوش های خود را در آینه بررسی می کنند.

وسواس فکری و توهم

آیا وسواس فکری و توهم رابطه ای با هم دارند؟ آیا فکری که وسواس فکری دارد دچار توهم شده است؟ آیا فردی که افکار وسواسی دارد ممکن است دیوانه شود؟

اینها سئوالاتی است که بسیاری از مراجعان می پرسند و پاسخ همه این سئوالات با قاطعیت خیر می باشد.

وسوس فکری و توهم هیچ ارتباطی با هم ندارند. توهم یکی از علائم اختلالات سایکوتیک مثل اسکیزوفرنی نیست و هیچ ارتباطی با وسواس فکری ندارد.

مطلب پیشنهادی: تفاوت میان وسواسی که در کودکی یا اوایل بزرگسالی شروع می شود چیست؟

وسواس فکری شدید و خفیف

به جز انواع افکار وسواسی از شدت هم می توانیم وسواس های فکری را تقسیم کنیم. برخی از افراد مبتلا به وسواس فکری شدید هستند. در وسواس فکری شدید، شدت افکار آنقدر زیاد است که فعالیت های روزمره فرد را کاملا دچار اختلال می کند. مثلا ساعت ها در طول روز ذهن فرد مشغول این فکر است که حتما به ایدز مبتلا شده است یا اینکه حتما مبتلا به سرطان شده است.

در وسواس فکری شدید ممکن است فرد چندین نوع فکر وسواسی داشته باشد و با توجه به موقعیت و شرایط مختلف هر کدام از آنها ذهن او را مشغول کرده و او را آزار دهند.

در وسواس فکری خفیف تا متوسط فرد افکار وسواسی دارد اما شدت آنها به حدی نیست که زندگی روزمره او را مختلف کند. مثلا در وسواس فکری شدید ممکن است فرد به خاطر شدت آزار دهندگی افکار خود نتواند سر کار خود حضور پیدا کند یا درس بخواند.

مراجعان دانش آموز زیادی داشته ام که به خاطر وسواس فکری شدید خود علی رغم دانش و هوش بالا در کنکور نتایج بسیار ضعیفی کسب کرده اند.

تست وسواس فکری

با کمک تست وسواس فکری مادزلی می توانید میزان و شدت وسواس های فکری خود را تعیین کنید. البته این تست هم وسواس فکری و هم وسواس عملی را ارزیابی می کند.

این تست توسط دو نفر به نامهای هاجسون و راچمن تهیه شد تا نوع و زمینه وسواس را بررسی کنند. این پرسشنامه شامل ۳۰ سوال دو گزینه ای (بله-خیر) است و مانند بسیاری از تست های وسواس، دو بخش برای سنجش وسواس فکری و وسواس عملی دارند.

خلاصه و جمع بندی

در این مقاله به سئوال وسواس فکری چیست پاسخ دادم و انواع وسواس های فکری را معرفی کردم. یکی از شایع ترین وسواس های فکری وسواس بیماری از جمله وسواس سرطان و وساس ترس فکری ترس از مرگ است. اگر فکر می کنید که شما هم به وسواس فکری مبتلا هستید پیشنهاد می کنم حتما دو مقاله ۱۱ شرط موفقیت درمان وسواس و مقاله روش های درمان قطعی وسواس های فکری و عملی ر ا مطالعه کنید.

سوالات متداول

  1. وسواس فکری چیست؟
    وسواس فکری به افکار، تصاویر یا تکانه‌هایی گفته می‌شود که به طور مکرر در ذهن فرد تکرار می‌شوند و علی‌رغم میل او به ذهنش می‌آیند. این افکار اغلب غیرمنطقی و خارج از کنترل هستند.
  2. آیا وسواس فکری قابل درمان است؟
    بله، وسواس فکری قابل درمان است. روش‌های مختلفی از جمله درمان شناختی-رفتاری (CBT)، هیپنوتیزم درمانی و تکنیک‌های ذهن‌آگاهی برای کاهش و درمان وسواس فکری استفاده می‌شوند.
  3. تفاوت وسواس فکری و وسواس عملی چیست؟
    وسواس فکری شامل افکار مزاحم و ناخوانده است، در حالی که وسواس عملی شامل رفتارهایی است که فرد برای کاهش اضطراب ناشی از افکار وسواسی انجام می‌دهد (مثل شستن مکرر دست‌ها).
  4. آیا سرکوب افکار وسواسی کمکی می‌کند؟
    خیر، سرکوب افکار وسواسی معمولاً باعث افزایش شدت و بازگشت مکرر این افکار می‌شود. روش‌های درمانی توصیه می‌کنند که فرد به جای سرکوب، با این افکار به شیوه‌های سازنده‌ای برخورد کند.
  5. انواع شایع وسواس فکری چیست؟
    برخی از انواع شایع وسواس فکری عبارتند از: وسواس بیماری (مثل وسواس سرطان)، وسواس ترس از مرگ، نگرانی درباره آسیب رساندن به دیگران، افکار جنسی یا مذهبی، و وسواس مرتب‌سازی و تقارن.
  6. آیا افکار وسواسی به معنای دیوانگی است؟
    خیر، وسواس فکری هیچ ارتباطی با توهم یا دیوانگی ندارد. این افکار بخشی از اختلال وسواس (OCD) هستند و به اختلالات روان‌پریشی (مثل اسکیزوفرنی) مربوط نمی‌شوند.
  7. چگونه وسواس فکری زندگی روزمره را مختل می‌کند؟
    وسواس فکری شدید می‌تواند باعث شود فرد ساعت‌ها درگیر افکار مزاحم باشد، به طوری که تمرکز بر کارهای روزمره، تحصیل یا زندگی اجتماعی او بسیار سخت شود.
  8. آیا تستی برای تشخیص وسواس فکری وجود دارد؟
    بله، تست‌هایی مانند تست وسواس مادزلی (MOCI) می‌توانند برای سنجش میزان و شدت وسواس فکری و عملی استفاده شوند. این تست ابزار مفیدی برای ارزیابی اولیه وسواس است.

قدم اول برای درمان وسواس، شناخت بهتر آن است. تست وسواس اختصاصی دکتر بهشتیان (رایگان) به شما کمک می کنید متوجه شوید که آیا به وسواس مبتلا هستید و شدت آن چقدر است؟ همین حالا اپلیکیشن را نصب و تست را تکمیل کنید!

آیا این مطلب برای شما مفید بود؟

میانگین امتیازات ۵ از ۵
از مجموع ۸۰۷ رای
منبع
quoraocduksciencefocusmerriam-webster

دکتر محمد بهشتیان

دکتر محمد بهشتیان روانشناس، روان درمانگر ، پژوهشگر ، مدرس، هیئت علمی پژوهشگاه علوم انسانی، عضو سازمان نظام روانشناسی و انجمن روان پویشی و انجمن هیپنوتراپی آمریکا است. حدودا ۲ دهه است که در رویکردهای مختلف روان درمانی (روانپویشی، طرحواره درمانی، هیپنوتیزم درمانی و…) مشغول تدریس، تربیت روان درمانگر و مشاوره است. تربیت بیش از 1000 روان درمانگر، چاپ بیش از 40 عنوان کتاب، ثبت چندین نوآوری پژوهشی (از جمله دستگاه BWS ویژه هیپنوتیزم سریع) ، چاپ ده ها مقاله علمی پژوهشی، اجرای چندین طرح تحقیقاتی کشوری، برگزرای صدها کارگاه های تخصصی و عمومی؛ بخشی از فعالیت علمی اوست.

نوشته های مشابه

‫۴۷۲ دیدگاه ها

  1. سلام
    یه چند سالی هست درگیر وسواس فکری ام
    حالا نمیدونم اسمش چیه وسواس، دیوونگی یا جنون ولی این حس داره دیوونم میکنه اگه کسی میدونه کمکم کنه
    از کلاس هشتم شروع شد تا همین الان که هست
    اولش وسواس تمیزی داشتم
    چون بعضی ها خیلی کثیف بازی میکردن
    از اونجا شروع شد تا الان
    هی مدل های مخلتفی داشت
    یه بار دست میزدم به میز و صندلی فکر میکردم کثیفه
    میرفتم میشستم
    دفعه بعد که اب در دسترس نبود فوت میکردم دستامو
    بعدش شد با ادما اونقدر دست ندم چون یه حسی بهم میگفت اگه دست بدی فلان میشه، بیصار میشه
    کم کم رفت جلو کرونا شد
    تو خونه بودم و بد تر شد هی این کار رو میکردم ، از اونطرف درس هام یکم بهتر شد ، اینجا کلید خورد تو مغزم که این کار رو کنی بهتره، درسات خوب میشه ، موفق میشی،بلا دور میشه، ….. کم کم رفت جلو هر ادمی رو میدیدم نفسمو قطع میکردم و نفس نمیکشیدم فکر میکردم اثرات بدشو میگیرم
    خود دیوونمو بهترین ادم میدونستم
    بعدش شد هر جا که میرم ۲ بار برم
    مثلا یه مغازه میرفتم باید به یه بهوونه ای میرفتم بیرون دوباره میومدم داخل ، اینجوری مغزم اروم میگرفت
    وگرنه مداام مخم درگیر این بود ،
    کم کم رفت جلو یه مسیر هایی رو با ماشین که باید میرفتم ،نمیرفتم ، یا مسیر هایی رو که میرفتم دیگه نباید عوضش میکردم چون معتقد شده بودم از جای دیگه برم یه آدم دیگه میشم
    گذشت و هی اینا تکرار شد و شد و شدددد
    تا اینکه سال ۱۴۰۱ شد و مدرسه دوباره باز شد و رفتیم مدرسه ، بلا نصبت شما با هرچی آدم بد بود شدیم هم کلاسی که کل معلما و مدیر ناظم ها میگفتن تو عمرمون هییچوقت همچین ادمایی ندیدیم انقدر مزخرف، هر روز دعوا و خون و بزن خرابکاری های دیگه
    هی بد تر شد حالمون ، تا اینکه بعد امتحانات نوبت اول داشتیم برمیگشتیم خونه
    از مدرسه تا اتوبوس میخواستیم سوار شیم با چند تا از همکلاسی های خوبم بودم و چند تا هم جلومون بودن و همکلاسیمون بودن
    اون چند روز امتحان حالم تقریبا یه کم بهتر شد
    شنبه رفتیم مدرسه دیدم یکی از اون همکلاسی هام که جلوتر از ما بودن ، شنیدم یکیشون تصادف کرده و مرده
    اون روز بد ترین روز بود چون همش حالم گرفته بود
    اصلا هم باهاش کاری نداشتم که بخوام بگم رفیقمه
    ولی خیلی ناراحت شدم
    از اون موقع این وسواس ما ۱۰۰ برابر شدید تر شد
    هر ماشینی میبینم یاد اون میفتم
    بعضی ادما رو میبینم یاد اون میوفتم
    خلاصه خدا بیامرزتش
    بعد از این داستان بد تر شدم هی بد تر و بد تر
    الان هر ادمی رو میبینم انگار یه حسی میاد تو وجودم که شبیه اون شدم و حالم یه طوری میشه ، مخم میگیره ، اعصابم به شدت به هم میریزه ، عصبی شدید میشم،قدرت فکر ندارم، درس هام به شدت خراب شد،زندگی دیگه برام نموند، بخدا نمیدونم الان ۶ سالم چجوری گذشته ، بدترین سال های عمرمو دارم سپری میکنم ، خداییش دیگه حالی برام نمومده ، به هرکی میگم درک نمیکنه ،مسخره میکنن، روم هم نمیشه به کس دیگه بگم، چون جوابشونو میدونم،توروخدا یکی کمکم کنه خدا خیرش بده هرکی راهکار بده بهم
    الان نمیدونم دارم چه کار میکنم
    لطفا تایید کنید

    1. شما دچار سودا شده اید که از دلایلش به خاطر طبع سرد و خشکه، سعی کنید انجیر و دمنوش گل گاوزبان (درست کردنش خیلی ساده س با نبات بخورید من میخورم موثره)
      و خلاصه فعالیت بدنی مداوم و معاشرت بهترین دواعه.
      اصولاً انسان وقتی مدت زیاد بیکار و تنها باشه افکار منفی و عجیب رو سرش می‌ریزه
      بهتون پیشنهاد میکنم هرچه سریعتر متوقف کنید
      از دید خودت نگاه نکن،، از یه زاویه خارجی به اوضاعت نگاه بنداز, آیا واقعا منطقیه که تو اینجوری باشی؟ آیا لیاقت خودت رو این میبینی که ضعیف باشی و عقب بمونی! که مثلاً اگه من از مغازه بیرون نرفتم یه اتفاق بد میوفته؟
      مطمئن باش حالت خوب میشه.. مگه یه آدم چقدر می‌تونه تحمل داشته باشه!
      نگران همکلاسیت که فوت شده هم نباش اون الان جاش از من و تو بهتره. راحت شده از دغدغه‌های دنیا
      منم قبلا مثل شما ذهنم چیزهای عجیبی رو برام تعریف میکرد مثل این نفس کشیدنی که شما گفتی مشابه ش منم داشتم ولی الان حالم خوبه اگه میخوای بدونی چیکار کردم باید بگم که شجاعت به خرج دادم و امتحان کردم.. به این وسیله دست زدم،، وقتی مغزم می‌گفت اینکارو کن تا به آرامش برسی انجام نمی‌دادم
      راحت نفس می‌کشیدم و بعد دیدم هیچ اتفاقی نیفتاد عادی سازی خیلییی مهمه الان این رفتارهای عجیب برای تو عادی شده و هرچی بیشتر انجام بدی عادتت محکم تر میشه من برای خودم عادی سازی کردم که کاری که (قلبم)میگه رو انجام بدم، نه مغزم! تو به جای اینکه به حرف مغزت گوش کنی ببین قلبت چی میگه

      راستی من قبلاً همش با هیولای درونم می‌جنگیدم اما فقط اوضاع رو بدتر کرد…بلاخره فهمیدم راه رها شدنم اینه که این هیولا و نقص های درونمو بپذیرم! قبول کردن چیزی که هستی… بهترین و مهمترین قدمه. اول قبول کن خودتو طوری که هستی+ نقص هایی که داری هرچی که باشن بعدش راحت تر میتونی با خودت مقابل بشی

      خلاصه فیلم هایی که میتونم بهت معرفی کنم سریال one day 2024 هستش کوتاهه . درباره جوونیه که اونم دست خودش نیست و به خودش آسیب می‌زنه البته توصیه میکنم با سانسور ببینی حتما درکل شاید نگاهت به زندگی رو عوض کنه روحیه بده

      و از جمله کارهایی که برام موثر بود حالمو بهتر کرد:
      ۰نوشتن مشکلاتی که دارم و احساسی که بهم میدن..
      ۰دوش آب گرم و بعدش دویدن در محیط بیرون طبیعت
      ۰ معاشرت داشتن با بقیه
      در آخر یادت باشه سلامتت در اولویت قرار داره مهمترین چیزی که باید بهش برسی ذهن و تن سالمه
      این پایه و اساس هرکار دیگه ایه که میخوای انجام بدی
      امیدوارم خوشحال و درآرامش باشی چون لیاقتشو داری💕🌅

      حرفامو دست کم نگیر، نتیجهٔ سالها تجربه ست
      سریالرو ببین قشنگه

    2. در ضمن من خودم کلاس هنرهای رزمی ثبت نام کردم خیلی بهم حس قدرت و انگیزه داد و وسواسم به سطح پایینی رسید
      سمت چیزایی برو که بهت حس قدرت میدن اون وقت کمتر احساس در بند بودن بهت دست میده

  2. سلام
    یه چند سالی هست درگیر وسواس فکری ام
    حالا نمیدونم اسمش چیه وسواس، دیوونگی یا جنون ولی این حس داره دیوونم میکنه اگه کسی میدونه کمکم کنه
    از کلاس هشتم شروع شد تا همین الان که هست
    اولش وسواس تمیزی داشتم
    چون بعضی ها خیلی کثیف بازی میکردن
    از اونجا شروع شد تا الان
    هی مدل های مخلتفی داشت
    یه بار دست میزدم به میز و صندلی فکر میکردم کثیفه
    میرفتم میشستم
    دفعه بعد که اب در دسترس نبود فوت میکردم دستامو
    بعدش شد با ادما اونقدر دست ندم چون یه حسی بهم میگفت اگه دست بدی فلان میشه، بیصار میشه
    کم کم رفت جلو کرونا شد
    تو خونه بودم و بد تر شد هی این کار رو میکردم ، از اونطرف درس هام یکم بهتر شد ، اینجا کلید خورد تو مغزم که این کار رو کنی بهتره، درسات خوب میشه ، موفق میشی،بلا دور میشه، ….. کم کم رفت جلو هر ادمی رو میدیدم نفسمو قطع میکردم و نفس نمیکشیدم فکر میکردم اثرات بدشو میگیرم
    خود دیوونمو بهترین ادم میدونستم
    بعدش شد هر جا که میرم ۲ بار برم
    مثلا یه مغازه میرفتم باید به یه بهوونه ای میرفتم بیرون دوباره میومدم داخل ، اینجوری مغزم اروم میگرفت
    وگرنه مداام مخم درگیر این بود ،
    کم کم رفت جلو یه مسیر هایی رو با ماشین که باید میرفتم ،نمیرفتم ، یا مسیر هایی رو که میرفتم دیگه نباید عوضش میکردم چون معتقد شده بودم از جای دیگه برم یه آدم دیگه میشم
    گذشت و هی اینا تکرار شد و شد و شدددد
    تا اینکه سال ۱۴۰۱ شد و مدرسه دوباره باز شد و رفتیم مدرسه ، بلا نصبت شما با هرچی آدم بد بود شدیم هم کلاسی که کل معلما و مدیر ناظم ها میگفتن تو عمرمون هییچوقت همچین ادمایی ندیدیم انقدر مزخرف، هر روز دعوا و خون و بزن خرابکاری های دیگه
    هی بد تر شد حالمون ، تا اینکه بعد امتحانات نوبت اول داشتیم برمیگشتیم خونه
    از مدرسه تا اتوبوس میخواستیم سوار شیم با چند تا از همکلاسی های خوبم بودم و چند تا هم جلومون بودن و همکلاسیمون بودن
    اون چند روز امتحان حالم تقریبا یه کم بهتر شد
    شنبه رفتیم مدرسه دیدم یکی از اون همکلاسی هام که جلوتر از ما بودن ، شنیدم یکیشون تصادف کرده و مرده
    اون روز بد ترین روز بود چون همش حالم گرفته بود
    اصلا هم باهاش کاری نداشتم که بخوام بگم رفیقمه
    ولی خیلی ناراحت شدم
    از اون موقع این وسواس ما ۱۰۰ برابر شدید تر شد
    هر ماشینی میبینم یاد اون میفتم
    بعضی ادما رو میبینم یاد اون میوفتم
    خلاصه خدا بیامرزتش
    بعد از این داستان بد تر شدم هی بد تر و بد تر
    الان هر ادمی رو میبینم انگار یه حسی میاد تو وجودم که شبیه اون شدم و حالم یه طوری میشه ، مخم میگیره ، اعصابم به شدت به هم میریزه ، عصبی شدید میشم،قدرت فکر ندارم، درس هام به شدت خراب شد،زندگی دیگه برام نموند، بخدا نمیدونم الان ۶ سالم چجوری گذشته ، بدترین سال های عمرمو دارم سپری میکنم ، خداییش دیگه حالی برام نمومده ، به هرکی میگم درک نمیکنه ،مسخره میکنن، روم هم نمیشه به کس دیگه بگم، چون جوابشونو میدونم،توروخدا یکی کمکم کنه خدا خیرش بده هرکی راهکار بده بهم
    الان نمیدونم دارم چه کار میکنم

  3. سلام دوستان منم همدردشماهستم توقف کردن بهترین راه درمانه به خودت بگو ازفلان ساعت تافلان ساعت توقف میکنم کم کم میرن بیرون

  4. سلام وقتتون بخیر من از اینکه اسم روی خودم بزارم خیلی میترسم ومدام تو مغزمه که توخیلی سالمی و هیچ مشکلی نداری مثلا الان علایم وسواس فکریو دارم ولی بازم خودمو از موضوع دور میبینم یطوری که انگار میخوام باور کنم دارم ادا در میارم اینم وسواس فکریه ؟

    1. خب خوبه که فکر کنی آدم سالمی هستی یه جور نگرش مثبته
      سعی کن خودتو مشغول فعالیت کنی یا با آدما وقت بگذرونی ..
      این طوری از فکرای مزخرف دور میشی🌝🏜️
      به خودت اَنگ نزن

  5. سلام دوستان
    یکی از راهکارهای کاهش وسواس هدف داشتن و تلاش کردن و انگیزه برای پیشرفت و داشتن یک ایدئولوژی واحد هست. این موضوع واسه من سال کنکور خیلی جواب داد و به وضوح دیدم خیلی خیلی خیلی وسوسه فکریم کمتر شد.

  6. سلام خوبید شما اقای دکتر ببخشید من ۱۵ سالمه چند ماهه بعد عید ۴۰۳ وسواس فکر گرفتم ینی هر اتفاق کوچیکی ک میوفته شدیدا اظطراب میگیرم باید حتما به مادرم بگم مثلا چند روز پیش اگر خودکارمو گم میکردم چکد روز اظطراب میگرفتم تا نمیگفتم راحت نمیشدم
    هر روز بدتر میشه قلبم تیر میکشه دستام یخ میکنه
    واقعا نمیدونم باید چیکار کنم

    1. دقیقا منم خیلی وقته این مشکل و دارم، تا اتفاقی میفته باید به مامانم بگم، واقعا نمیدونم چرا ولی تا بهش نگم آروم نمیشم..

  7. سلام خسته نباشید
    من چند ساله دچار فکر و خیال های عجیبی شدم
    هر بار هم به یک شکل ظاهر میشن
    مثلا همش دارم فکر میکنم که دستام چجوری کار انجام میدن،میدونم همش فکر و خیال ولی به حدی به این موضوع فکر میکنم که وقتی از خونه میام بیرون فقط به دستای آدما نگاه میکنم،
    خیلی بده
    یا الان چند وقته همش میرم جلو آینه و به صورتم دست میکشم ولی مثل قبل خودمو حس نمیکنم،هر کاری که میکنم اصلا بهم حال نمیده ،
    یه حس سبک سری بهم دست داده خیلی بده
    تورو خدا اگه کسی می‌دونه چجوری میتونم حالمو خوب کنم بهم بگه،خسته شدم
    فقط من قبلاً هم اینطوری شده بودم ولی خیلی زود خوب شدم،ولی این بار خیلی طول کشیده الان تقریبا ۷سال میشه،چند بار رفتم قرص اعصاب و روان گرفتم و خوردم ولی بعد چند روز مصرف گذاشتم کنار چون خیلی بی خیالم میکرد خسته شدم
    کمکم کنید
    ممنون

    1. سلام دوستان منم دچاروسواس فکری شدم از مرگ میترسم دوست ندارم بمیرم یاوقتی ب بچهام نگاه میکنم میگم اینابعدمن چی ب سرشون میاددیگع هزارفکرناجور ب سرم میاد بعضی وقتاجیغ میزنم وگریه میکنم خیلی این فکراحالموبدمیکنه لطفاراهنماییم کنید کسی تاحالامثل من شده

    2. من میدونم چجوری باید حالتو خوب کنی! ولی آیا توهم میخوای قلباً که خوب بشی؟ یا میخوای معجزه بشه !
      دوست من،، متوقفش کن، از یه زاویه خارجی به کاری که میکنی نگاه کن
      آیا منطقیه این راهی که انتخاب کردی؟ آیا داره بهت سود می‌رسونه یا ضرر؟ آینده خودتو چطور میبینی اگه به همین منوال ادامه بدی؟
      فکر و خیال مثل هیولایی می مونه که از استمرار و ادامه دادن کارهات تغذیه میشه
      اجازه نده بزرگ بشه
      وقتی کسی به خودش آسیب میزنه ناخودآگاه اطرافیانش هم متاثر میشن
      پس به خاطر شادی خودت و اطرافیانت سالم زندگی کن
      سبک زندگی سالم ، ورزش ، معاشرت ، پر کردن وقت با ثبت نام کلاس و…
      موفق باشی🫴

  8. سلام من وسواسم فکرای مختلف هست هروز چنساعتی ذهنم درگیره اگرم یه اتفاقی بیوفته دیگه کلا بهش گیر میدم و ذهنم درگیر میشه منظورم مثلا اگر تو خیابون باشمو ینفر یچیزی بگه چیزی که برای من مثلا خوشایند نباشه من بزرگش میکنم و همش از مامانم سوال میکنم ک منظور طرف چی بود بعد به همچی شک دارم حتی قبلا فکر میکردم نکنه عقلم کم باشه ۱۶ سالمه من کلا خیلی فک میکنم و اذیت میشم و الان دقیق یادم نیست حتی فوبیای مسخره کردن دارم) بعد به خوانوادمم ممکنه شک کنم و خوابای پریشونم زیاد میبینم و کاهی فک میکنم نکنه کارایی که میکنم اشتباه باشه و کلا به خودم اعتماد ندارم بعد یکچیز دیگه رفتم دکترو اینو به دکترم گفتم زیاد فرق شوخیو مسخره کردن و اینارو درک نمیکنم کلا فکرای جور واجور دارم و گفت وسواس فکریه شدید داریو بهم قرص داد . و کلا ذهن پریشونی دارم البته همیشه میتونم خودمو کنترل کنم و سوالای ذهنمو مشکلاتمو از مامانم میپرسم و .‌.‌. حالا دکترم رفتیم روی رفتار اطرافیانمم حساس شدم بعد حالا همیشه بعد هر فکر وسواسی مثلا اینکه نکنه من غیر عادی باشم یا غمگین خیلی فکرا دارم حالا بعد چندساعتی خودشون میره میخاستم اینو بگم حتما باید بپرسم از مامانم یا یکی مطمئن شم ک چیزی نیست بعدش فکره میره سره اینام خیلی اذیت میشم خاستم از همه فکرام گفته باشم ببخشید که طولانی شد.

  9. سلام من هم دچارمرض وسواس فکری هستم لطفا به من کمک کنید از نظر من همه چیز نجس اس و مدام دستای خودرا می شویم حتی این مرض زنده گی مرا دچار مشکلات کرده خسته شدم میخوام هر جوری شده از شرش خلاص شوم

    1. شما باید یک دوره در نجاست کامل زندگی کنی تا برات عادت بشه،، باید چیزی که میخوای رو برا خودت عادی سازی کنی
      حالا اینقدر دستاتو بشور تا بپوسن ..
      از ما گفتن بود شما از مغزت پیروی نکن- مغز شما باهاتون دشمنی می‌کنه اما قلبتون همراهتونه
      شما ببین قلبت چی میگه. ازون پیروی کن!

  10. سلام وقتتون بخیر
    ببخشید من از حدود ۱۰ سالگی به بعد، مدام درگیر افکار وسواسی توی زمینه‌های مختلف بودم، توی اون سن مدام فکر می‌ترسیدم نکنه ناخودآگاه کلمات زشتی از بین صحبت‌هام خارج بشه، یکم بعد، نسبت به بعضی صداهای خاص حساسیت پیدا کردم، مثل صدای غذا خوردن، نفس کشیدن و… ، به طوری که اصلا نمیتونستم محیطی که اون صداها داخلش ایجاد میشه رو تحمل کنم، بعدش، دچار وسواس شدید از دست دادن اعضای خانواده شدم، مدام نگران بودم اگه یه سری کارهای خاص رو انجام ندم، اتفاقی برای پدر و مادرم و بقیه بیوفته، بعدش سعی می کردم با مسائل مذهبی به آرامش برسم اما بعدش وسواس پاکیزگی و ترس از آلوده بودن لباس‌هام باعث شد نسبت به انجام مسائل مذهبی هم سست بشم، چندین سال تقریبا علائم وسواسم کم شده بود، اما هنوز به صورت های کمرنگ وجود داشت، تا اینکه اخیرا، دوباره با شدت بیشتری برگشته و این بار درمورد افکار و گرایش جنسیه، مدام می‌ترسم که نکنه در آینده، رابطه‌ی جنسی نامشروع با جنس مخالف برقرار کنم، نکنه در آینده، در محیط کار، کسی بهم پیشنهاد رابطه‌ی جنسی نامشروع بده و من قبول کنم، نکنه دیگران به دید ابراز جنسی بهم نگاه کنن، نکنه واقعا انجامش بدم و حتی از انجامش راضی هم باشم! نکنه درگیر روابط باز و بی قید و بند بشم، نکنه اشتباهی در این مورد ازم سر بزنه، افکار جنسی ناخواسته درمورد همه چیز آزارم میده، همیشه در هر زمینه ای از تبدیل شدن به کسی که بیشتر از همه ازش نفرت دارم میترسم، من نمیخوام روی ارزش هام پا بذارم، نمیخوام به عنوان یک منحرف جنسی زندگی کنم، مدام میترسم اگه از خانواده دور بشم، کنترل همه چیز رو از دست بدم و روابط آزاد داشته باشم، مدام میترسم اشتباهی ازم سر بزنه، حتی، میترسم در آینده اگر ازدواج هم بکنم، کنترلم رو از دست بدم و خیانت کنم، نکنه نسبت به فرزند آینده ی خودم دیدگاه جنسی داشته باشم
    این درصورتیه که من قبلا واقعا با هیچ‌کس هیچ رابطه‌ای نداشتم اما مدام میترسم در آینده اتفاق بیوفته، من نمیخوام خارج از چارچوب دین و شرع، کاری انجام بدم
    چیزی که بیشتر از همه من رو می ترسونه، دیدن روابط باز همسن و سال هامه!
    میدونم که این روابط چقدر آسیب‌زاست، اما فکری مدام در ذهنم میگه نکنه منم از چنین چیزی خوشم بیاد، نکنه در آینده به این راه کشیده بشم، جوری که انگار شیطان درونم میگه، این کار لذت بخشه و باید تو هم انجامش بدی! مدام افکار ناخواسته‌ی جنسی توی ذهنم آزارم میدن، خیلی وقته نتونستم درست درس بخونم، مدام می ترسم خانواده رو از دست بدم و تنها بشم، مدام می ترسم که کسی در آینده ازم سو استفاده کنه
    مدام فکر می کنم اگه این افکار به خاطر وسواس نباشه و افکار ذهنی خودم باشن چی؟
    مدتم می ترسم وقایع فیلم Black Swan در زندگی واقعی برای منم اتفاق بیوفته
    کسی دیگه ای هست که چنین چیزی رو تجربه کرده باشه؟!
    همچنین، مدتی احساس می کردم این جهان واقعی نیست و انسان ها، شیطان هستن، مدام می ترسیدم که در آینده، فرق انسان های واقعی با شیطان های در قالب انسان رو چطور باید تشخیص بدم
    چطور میتونم درمانش کنم؟!

  11. سلام وقتتون بخیر
    ببخشید من از حدود ۱۰ سالگی به بعد، مدام درگیر افکار وسواسی توی زمینه‌های مختلف بودم، توی اون سن مدام فکر می‌ترسیدم نکنه ناخودآگاه کلمات زشتی از بین صحبت‌هام خارج بشه، یکم بعد، نسبت به بعضی صداهای خاص حساسیت پیدا کردم، مثل صدای غذا خوردن، نفس کشیدن و… ، به طوری که اصلا نمیتونستم محیطی که اون صداها داخلش ایجاد میشه رو تحمل کنم، بعدش، دچار وسواس شدید از دست دادن اعضای خانواده شدم، مدام نگران بودم اگه یه سری کارهای خاص رو انجام ندم، اتفاقی برای پدر و مادرم و بقیه بیوفته، بعدش سعی می کردم با مسائل مذهبی به آرامش برسم اما بعدش وسواس پاکیزگی و ترس از آلوده بودن لباس‌هام باعث شد نسبت به انجام مسائل مذهبی هم سست بشم، چندین سال تقریبا علائم وسواسم کم شده بود، اما هنوز به صورت های کمرنگ وجود داشت، تا اینکه اخیرا، دوباره با شدت بیشتری برگشته و این بار درمورد افکار و گرایش جنسیه، مدام می‌ترسم که نکنه در آینده، رابطه‌ی جنسی نامشروع با جنس مخالف برقرار کنم، نکنه در آینده، در محیط کار، کسی بهم پیشنهاد رابطه‌ی جنسی نامشروع بده و من قبول کنم، نکنه دیگران به دید ابراز جنسی بهم نگاه کنن، نکنه واقعا انجامش بدم و حتی از انجامش راضی هم باشم! نکنه درگیر روابط باز و بی قید و بند بشم، نکنه اشتباهی در این مورد ازم سر بزنه، افکار جنسی ناخواسته درمورد همه چیز آزارم میده، همیشه در هر زمینه ای از تبدیل شدن به کسی که بیشتر از همه ازش نفرت دارم میترسم، من نمیخوام روی ارزش هام پا بذارم، نمیخوام به عنوان یک منحرف جنسی زندگی کنم، مدام میترسم اگه از خانواده دور بشم، کنترل همه چیز رو از دست بدم و روابط آزاد داشته باشم، مدام میترسم اشتباهی ازم سر بزنه، حتی، میترسم در آینده اگر ازدواج هم بکنم، کنترلم رو از دست بدم و خیانت کنم، نکنه نسبت به فرزند آینده ی خودم دیدگاه جنسی داشته باشم
    این درصورتیه که من قبلا واقعا با هیچ‌کس هیچ رابطه‌ای نداشتم اما مدام میترسم در آینده اتفاق بیوفته، من نمیخوام خارج از چارچوب دین و شرع، کاری انجام بدم
    چیزی که بیشتر از همه من رو می ترسونه، دیدن روابط باز همسن و سال هامه!
    میدونم که این روابط چقدر آسیب‌زاست، اما فکری مدام در ذهنم میگه نکنه منم از چنین چیزی خوشم بیاد، نکنه در آینده به این راه کشیده بشم، جوری که انگار شیطان درونم میگه، این کار لذت بخشه و باید تو هم انجامش بدی! مدام افکار ناخواسته‌ی جنسی توی ذهنم آزارم میدن، خیلی وقته نتونستم درست درس بخونم، مدام می ترسم خانواده رو از دست بدم و تنها بشم، مدام می ترسم که کسی در آینده ازم سو استفاده کنه
    مدام فکر می کنم اگه این افکار به خاطر وسواس نباشه و افکار ذهنی خودم باشن چی؟
    کسی دیگه ای هست که چنین چیزی رو تجربه کرده باشه؟!
    چطور میتونم درمانش کنم؟!

  12. بچه ها سلام من همش فک میکنم یه سری کارا کردم یا یه سری حرفایی زدم ولی وقتی میپرسم از آدم های اطرافم میگن نه این کارو نکردی این حرفو نزدی دچار توهم شدی ….درسته این یا از نشانه های وسواسه؟

  13. سلام اقای دکتر من به شدت بسیار حاد ومزمن اظطراب دارم واین اظطراب باعث فکرای خیلی بد به ذهنم بیاد خودشم کسی برام از همه عزیزه دوس ندارم خار تو پاش بره ولی اینفکر وحشناک عذابم میده طوری که می خوام خود کشی کنم دلم از دست این فکرا خونه خونه علاجی هم نیس چه باید گرد

  14. سلام
    من بعد از یک نماز جماعت که شکمم میخواست تو جماعت باز بشع و جلوشد گرفتم ترس تو وجودم افتاده که از محیط باز و دور از سرویس فراری باشم دلهره میگیرع منو و به دلپیچه تبدیل میشه

  15. من یک پسر چهارده ساله دارم از کلاس هشتم دچار ترس شد خداروشکر برطرف شد ولی وسواسش با دکتر هم برطرف نشد الان هم دچار وسواس شدید شست و شو هست ومدام میگه همه چیز کثیف هست تو خونه و وسواس فکری هم داره تو راه به خدا راهنمایی کنید

    1. سلام ریشه وسواس ازترس هست وقتی ذهنت میگه چیزی کثیفه به حرفش گوش نده نگودوباره میشورم که تمیزبشه بگواره تو است میگی من کثیف دوست دارم

  16. سلام دکتر خسته نباشید

    ببخشید دو هفته است که فکرهایی میاد تو سرم و نمیتونم مهارشون کنم
    میدونم غیر منطقیه اینجور فکر ها
    ولی واقعا اذیتم میکنه و ناتوانم کرده و بعضی اوقات باعث اضطراب شدید میشم

    این فکر درباره یک آدمی هست که مشهورم هستند و الان هم خارج از کشور زندگی می‌کنند
    بعضی اوقات به ذهنم میاد که اگه من حالم بد شه بخاطره ندیدنش یا چطور میشه دیدش؟
    و اینکه اصلا غیر ممکنه بشه باهاش روبه رو شد
    و ترس از هواپیما دارم و چطور میشه رفت کشورش یا چطور دیدش
    خیلی دوست دارم از ذهنم پاک شه و دیگه سراغم نیاد اما نمیشه خیلی سخته
    نمیدونم این چیزی که من بهش مبتلا شدم درمان داره یا نه
    یا ممکنه که درمان نداشته باشه و زود بمیرم
    لطفا ممنون میشم کمک کنید و بگید این مشکل اسمش چیه و راه درمانش چیه هست یا نه 🙏

    و اینم بگم که توان مالی ندارم که برم پیش مشاور

    1. سلام رضا جون این افکار الکی هستن بهشون توجه نکن،از ناحیه شیطان لعین هست،فقط کافیه ذکر خدا بگی تا خواب بری

  17. سلام آقای دکتر خسته نباشید. پسری دارم ۳۲سال سن داره حدود پنج ماه هست که بیمار شده چندبار بردمش دکتر اعصاب دارو استفاده کرد خواب آور بودن شب. روز می خوابید ومدتی هست که همیشه تو فکره و دم و دیقه بلندویشه سرپا می ایسته وروبه قبله دست با سینه می ایسته. من ودخترم ازاین رفتار داریم دیوانه میشیم ودخترم فقط ده سالشه. تو روخدا کمکم کنید. لطفا لطفا راهنمایی کنید که چکارکنم تاخوب شه. ممنون ومتشکرم

  18. سلام دکتر من یک پسر ۱۸ساله ام که یک فکر خیلی بد توی سرم میاد و تکراریع ترو خدا کمکم کنید من نه کی یانه دوجنسهم یک پسر هستم و هی فکر می کنم که دوست آشنا فامیل همه فکر می کنند من خرابم نمی‌دونم چرا یا هرکی زیر چشم نگام می‌کنه درجا این فکر برام میاد می دونی میگم چی در کودکی تا الان هم هیچ اتفاقی برام نیفتاده . فقط تورو خدا کمکم کنید

    1. گور بابای هرکی درباره ت فکر بد می‌کنه
      شما فقط حساس شده اید اینم بگم نظرات بقیه قرار نیست زندگیتونو چپ و راست کنه مگه اون کسایی که نگران فکراشونی، چقد تو زندگیت تاثیر دارن؟ واقعا چقد میتونن نقش داشته باشن؟
      خودت باید خودتو قبول داشته باشی
      دیدی اینایی که از درون تهی ان با یسری عقاید سطحی ولی سینه شون صاف میگیرن و با اعتماد به نفس رفتار میکنن ناخودآگاه باعث میشه بقیه هم ازشون تمجید کنن فقط چون تو ظاهر خوشونو دست بالا میگیرن
      توهم سعی کن خودتو محکم نشون بدی تا بقیه محکم ببیننت

  19. سلام منم چند ماهی میشه زایمان کردم حدودأ بعد از پنجاه روز که از زایمانم گذشت یه فکرای عجیبی اومده سراغم همه چیز برام مجهول و بی معنی شده و نسبت به استایل آدما حساس شدم میگم ما آدما چرا این شکلی هستیم چرا انگشتای دست و پاهامون این شکلیه چرا باید اجزای صورت و بدنومون این مدلی باشه چرا باید روی سرمون مو داشته باشیم و چرا هیچکس از ظاهر خودش تعجب نیست و فقط من تعجبم یا اصلا انسان چیه و اصلا ما کی هستیم از این فکرای مسخره همش تو ذهنمه و به شدت مریضم کرده و زندگیمو مختل کرده و هر چقدرم به خودم جوابای منطقی میدم باز بیشتر درگیرش میشم و قانع نمیشم و همش میترسم و احساس تنهایی و غربت دارم انگار که تازه وارد یه کره جدید شدم با یه عده موجودات جدید و همه چی برام عجیبه !!
    زندگیم مختل شده دعام کنین نمیدونم چیکار کنم

    1. عزیزم من هم دقیقا مثل تو بودم خیلی زود خوب شدم فکر میکردم هرگز خوب نمیشم آخرش دیونه میشم ولی این اتفاق ی حکمتی داشت رفتم مطالعه کردم تو گوگل و قرآن راجب خدا و خلقت انسان و زیبایی خدا و عظمت بی پایانش اونقدر عاشقش شدم و آرومم کرده که باورم نمیشه اصلا نگران نباش چون این فقط یه وساس فکریه و ترسی نداره خوب میشی فقط هرسوالی داری بزن تو گوگل و راجبش با دقت بخون و جوابشو میگیریی

    2. این موردی که شما میگید یه حالتیه تو عرفان بهش میگن دید بدوی داشتن به موجودات و شخص باید انقدر با همین حالت که انگار بار اوله که به هرچیز نگاه میکنه به اطرافش نگاه کنه و تفکر کنه که براش مقام خروج از عادت پیش بیاد. حالت سنگینی هستش و تحملش سخته ولی پیش بره نتایج خوبی داره ….

  20. سلام . من وسواس فکری شدید دارم و پانیک میزنم ، سرفه میکنم و استفراغ میکنم وقتی حمله عصبی بهم دست میده، ذهنم راجب هر اتفاقی که برام میفته یا هر تجربه ای که کسب میکنم ، شروع میکنه به تولید افکار منفی و همه چیز رو بهم ربط میده که مثلا فلانی چون این حرف رو زد بهم، ممکنه بخاطر اون ترسم باشه که همش راجبش وسواس دارم ، نمیدونم چطور دقیق بگم. مثلا من همش میترسم و استرس شدید میگیرم نکنه الان این اتفاق بشه بخاطر کاری که کردم . زندگیم داره از بین میره کارم رو از دست دادم و متاهلم دوتا بچه هم دارم. دیگه پول ندارم برم مشاوره. گاهی فکر میکنم چقد خوش شانسم که تو این بیماری تونستم به خدا نزدیک تر بشم ، با قران خوندن و نماز خوندن و گفتن ذکر لا حول ولا قوه الا بالله العلی العظیم ارامشی پیدا میکنم.

  21. سلام ، خواهر های باردار ، مشاوره رفتن پیش یک روانشناس خوب و حرفه ای که ضرر نداره ، هر دردی انسان ها میکشن از افکار شونه.(( فکر بزرگترین دشمن ماست)) به امید خدا همه ارامش پیدا کنیم . ولی راهش برای هر کس فرق داره .

    1. منم دقیقا مثل شما هستم مثلا یکاری رو باید انجام بدی تا یه اتفاق خوب برات بیفته یا یکاری رو چندین بار انجام بدی تا اتفاق بدی برای خودتو عزیزانت نیفته فقط میتونم بگم باید جنگید و بهش مسلط شد باید به وجود خودمون بفهمونیم که همه اینا فکر و خیالن و دارن مغز مونو رنده میکنن و بهش بی اهمیت بشیم در کل اینکه باید خودمون با مسلط شدن از زندگی مون حذفش کنیم

      1. سلام خوبی منم به این چیزی که شما میگین مبتلاشدم مثلا فکر میکنم باید یه کاری بیهوده ای کنم که واس عزیزانم اتفاق بدی نیوفته فکر میکنم اگه اون کارو مکررا انجام ندم اون اتفاق میفته شنا چطور از دست این بیماری خلاص شدین لطفا کمکم کنید کم مونده خود ک ش ی کنم

      2. خدایی که مارو خلق کرده،قطعا تمام اتفاقاتی هم که میخوادبرامون بیفته رو،حکیمانه برنامه ریزی کرده،اگه قلبا باورش داشته باشیم،خیلی راحت، خودمونو درآغوشش، با ذکرقلبی وباورذهنی قوی،کلمه توکلت علی الله رها میکنیم.
        اصلا زیاد فکرکردن به قول قدیمی ها ]سیم‌های مغزتو داغ میکنه ودیوونه میشه آدم[.بیشتر نگرانی های مابخاطر زیاد حساس شدن های بیخودی،وفکرکردن های الکیه.اصلاحا….میگن بیخیال ،
        درحال ودرلحظه زندگی کنیم واحترام نعمتهای خدالذت ببریم وهراتفاق ناخوشایند رو؛ یک جورامتحان ورشد بدونیم ، پس رد شیم ومته به خشاش نزاریم…ردشو

  22. سلام من چند روز پیش رفتم بیمارستان ولی جوری شدم ک داشتن سرم میزدم نمیتونستم یه لحظه صبر کنم به جوری شدم میخاستم فرار کنم انگار بهم شوک وارد شد و بعد اون لحظه همش میاد تو فکرم و اصلا شب و روز ندارم نمیدونم چم شده دقیقا دیونه شدم دلم‌میخواست فقط بدوم و ب حایی نرسم
    نمیدونم اسم این چیه

    1. سلام خسته نباشی من مدتی دچار وسواس فکری شدم میرم پارک مواد فروشها را می‌بینم همش دلهره دارم نکنه بچه منم درگیر باشه پس ۲۰ ساله دارم میترسم خیلی حالم بد میشه لطفا راهنماییم کنید

      1. شما با تربیت بچتون اون رو درست بار بیارید نگذارید مواد مخدر و موضوعات جنسی رو از جامعه و گوشی یاد بگیره از دبستان بهش این چیزها رو پله پله معرفی کنید و درباره اثراتش آگاهش کنید البته موضوعات جنسی رو وقتی به بلوغ رسید مطرح کنید
        و مهمترین چیز اینکه تا ۱۵ـ۱۴ سالگی گوشی دست بچها ندید که من دیدم همین گوشی ها بچه هارو منحرف می‌کنه شما ممکنه فکر کنی بچه ت داره یه بازی ساده می‌کنه ولی وقتی حواست نیست نمیدونی داره چی نگاه می‌کنه…
        وقت بچتتون رو از کودکی با کلاس های آموزشی-ورزشی پر کنید این تو رشد شخصیتش خیلی موثره

  23. سلام .. منم مدتیه دچار وسواس فکری نسبت به هر چیزی شدم ..ترس از بیمار شدن .. ترس از مسمومیت با غذا ترس از همه چی رو دارم ولی مطمعنم یروزی خوب میشم:)

    1. سلام من چن سال بود که احساس میکردم هر کاری که انجام میدم ت خابم ولی این یک ماه اخیر شدت پیدا کرده تورو خدا کمکم کنید دارم دیوونه میشم

  24. سلام بنده مدتی هست افکاری به ذهنم میاد فک میکنم حقیقت داشتن مثلا خوابی میبینم فک میکنم تو واقعیت اتفاق افتاده و من خبر ندارم خوابهای بد میبینم خوابهای رابطه جنسی،یا مثلا فک میکنم بدون اینکه بفهمم با اشخاصی رابطه داشتم مثلا
    افکاری به ذهنم میاد میگم نکنه با کسی رابطه داشتم و خودم یادم نمیاد و بچه ای که به دنیا میارم از شوهرم نباشه. دیگه دارم دیوونه میشم تورو خدا کمکم کنید شرایط رفتن پیش روانشناس ندارم و نمیتونم دارو مصرف کنم چون باردارم.به اینجا پناه آوردم کسی مشکلش مث مشکل من هست؟ چجوری درمان شده.لطفا سوالمو ثبت کنید خداخیرتون بده.

    1. سلام من واسواس فکری دارم تقریبا ۴یا ۵ سال اینجوری شدم فکر میکنم همه مرده مالی هستندلباسام چند بار مشورم اگه من یا بچه هام یا شوهرم از خونه رفتیم بیرون بعد توی خونه اومدم باید لباسام بشورم هر کی میاد خونم باید خونما تمیز کنم دارم دیونه میشم تورا خدا اگه کسی راه حلی دارد بگه ممنون میشم

      1. سلام دوست عزیز، منم وسواس نظم دارم، حالا بماند که دلیل اصلیش چیه، من به روان درمانگر مراجعه میکنم. یکی از روش هایی که ازش استفاده میکنم اینکه بر خلاف بقیه که میگن «با اراده ی قوی به خودت بگو که همه جا تمیزه، سر جاشه و…. از این حرفا، اتفاقا من همون کارایی که قبلا میکردمو الانم دارم انجام میدم منتهی با علم و اگاهی به اینکه من دارم به خاطر وسواسم اینطوری عمل میکنم نه واقعا به خاطر اینکه خونه کثیفه. یعنی داری آگاهانه به کارایی که تو وسواس میکنی، نگاه میکنی.
        چون هرکاری غیر از این سرکوبه وشاید برا یه مدت کوتاه اثر کنه ولی در دراز مدت شرایط رو بدتر خواهد کرد.
        این تجربه ی شخصی منه و من واقعا وقتی به کارایی که تو وسواس میکنم اگاهانه انجام میدم خییییلی اروم تر و راحتترم. امیدوارم مطلبو رسونده باشم.انشاءالله که مشکلتون حل میشه

      2. لباس ها هیچ مشکلی ندارن
        مشکل طرز تفکر شماست
        بهتون التماس میکنم شما متوجه نیستید با این کارا بچه هاتونم میبینن و از شما یاد میگیرن. بعدا میشن یه مشت وسواسی که مشکل شمارو پیدا میکنن
        من به شخصه دیدم والدینی که وسواس دارن بچه هاشونم همون طور میشه
        متوقف کنید یه ماه فاصله بگیرید.. دیگه براتون عادی سازی میشه که نشورید
        به خاطر آینده بچه هاتون ، به خاطر لباس هاتون که زودتر خراب میشن با زیاد شستن ، به خاطر پوست دستتون ، به خاطر انرژی و جوونیتون
        یعنی شما واقعا حاضرید تسلیم وسواس فکری عملی تون بشید
        بچه ها به یه مادر شاد احتیاج دارن شاد و سالم باشید تا اطرافیانتون هم شاد بشن

    2. خورد شدن سنگ به ضربات مکرر چکش نیاز دارد وباورهای پوچ منفی به جایگزین کردن نقاط مثبت هست شما باید هر روز صبح و عصر مدتیشن کنید و افکار منفی را به صورت گفتار درمانی با کسی در میان بگذارید تا اینشالله این فرآیند مثبت جایگزین وسواس فکری یا وسوسه فکری شود

    3. شما خوب شدين؟
      منم دقيقا مثل شما هستم
      بارداري و احساس ميكنم بچه ام از شوهرم نباشه
      با وجودي كه با هيچ كس هم ارتباط نداشتم

      1. چقد سخته ادم همچین حس های داشته باشه منم با هیچ کس ازتباط نداشتم ولی یه بار رفتم استخر همش میگم نکنه از استخر باشه ،خدا ب دادمون برسه ،از حاملگی هیچ لذت نبردم

    4. ریشهٔ شک های شما نسبت به خودتون، کمبود حس اعتماد یا عزت نفس توی وجودتونه
      بهترین پیشنهادی هم که براتون دارم ورزش کردنه
      البته اگه اراده داشته باشین و همین طور منتظر معجزه شدن نمونید
      به خودتون اطمینان داشته باشید ورزش کردن و فعالیت مداوم این افکار را دور نگه میدارن
      آدم وقتی تنها میشه فکر و خیال الکی به سرش میزنه
      معاشرت تون رو قوی تر کنید اگر تنها هستید در خانه موزیک بذارید یا تلویزیون روشن کنید تا فضا ساکت نباشه
      به خاطر بچه تون هم شده سعی کنید یه مادر قوی و سالم باشید
      چون بچه ها از والدین خیلی تاثیر میگیرن
      خلاصه مشکلی نیست. اینها از بین میروند شما خوب میشید

  25. من ۴ سال پیش ( ۱۳۹۸ ) با همسایه بحث لفظی داشتم ، بعد که بحثمون تموم شد ، یه فکری منفی تو‌ذهنم‌ شروع شد که چون نزاع لفظی ( حتی فحش و فحشکاری هم نشد ، فقط در حد بالا بردن صدا و کمی پرخاش اونم فقط لفظی ) فکر شروع کرد که : آره این هر وقت باهات روبرو بشه فحش رکیک میده ، حالا با هرکس باشی ، یارو شعور نداره ، یکدفعه حالیش نیست ، باهم درگیر میشید و کار به جاهای باریک می کشه …

    خلاصه اضطراب شدیدی گرفتم ، حتی اون موقع هی بعداز کارم میرفتم تو کوچه می ایستادم که طرف رد بشه ببینم عکس العملش چیه ، با طرف عاطفیم ( مخصوصاً اضطراب داشتم که جلوی طرف عاطفیم چیزی نگه !!! و حتی بهانه هایی یجور برنامه ریزی می کردم که با طرف عاطفیم با اون همسایه یا فرد روبرو بشم ببینم چه عکس العملی خواهد داشت ولی نمیشد بعد برنامه میریختم که به بهانه نذری برای پدرم بهشون برم نظری بدم که آشتی کنیم و خیالم راحت بشه و این کارو کردم ، ولی بعد چندروز مثلاً نمی تونستم بوق بزنم که یه موقع ناراحت نشه بعدها تلافی کنه !!!

    خلاصه نوشتم ، پاره کردم ، خودگفتاری کردم ، حمله های اضطرابی شدیدی داشتم ، از یوتیوب انواع درمان ها رو دقیق انجام دادم ، تمرین تنفس ، ذهن آگاهی ، ورزش ، بدنسازی ، بد نبود موثر بود ولی خب باز اذیتم می کرد .

    خلاصه با یه مشاوره تلفنی صحبت کردم ، در آخر گفت : دی پوکساید بخور .

    بعد رفتم دکتر قلب مادرم ، مادرم گفت که اضطراب داره : دکتر اکو گرفت که چیزی نبود ، بعد برام ۲ ورق ( کلونازپام ) تجویز کرد و گفت : با خیال راحت مصرف کن و سریع خوب میشی ، من یک هفته مصرف کردم و دیگه اصل اون افکار ناپدید شدن ، ولی الان بعد چهارسال انگار که برگشتن و ۲ هفته پیش خیلی حساس بودم تا حدی که اگر بوق میزدم ، یهو ناخوداگاهم می گفت : بوق زدی ؟! واااایی ، جایی با طرف روبرو بشی ، میاد جلو برای دعوا و تلافی که چرا بوق زدی !؟؟؟!!!!!!!؟؟؟! 😅

    یا مثلاً به کسی اعتراضی کنم ، کسی از دستم ناراحت بشه ، حتی عجیبش اینکه با فردی خوش و بش کردم بعد فکر واهی میومد که : خوب باهاش خوش و بش نکردی ، دفعه بعد ببینتت میگه : برو آقا اونروز باهام گرم خوش و بش نکردی !!!! 😅

    یا فلان کالات رو بهم نفروختی !!!!

    خیلی عجیب بود 😅 ، بعد ۱۴ روزه که کلونازپام مصرف کردم و البته با ترس هام روبرو شدم ، بهتر شدم ، الان ۳ روزه کلونازپام مصرف نکردم و احساس می کنم ، باز دارم حساس میشم 😅 چون بوق زدم باز ناخودآگاه گفت : بوق زدی ؟! چندروزه دیگه با یارو رو به رو بشی چی !!!

    حالا نمیدونم کلونازپام خوردم بهتر شدم یا یه جاهایی فکر می گفت : انجام نده ، من انجام میدادم یا ذهن آگاهی یا تنفس یا نوشتن یا خودگفتاری یا ورزش ، نمیدونم ولی دارم سعی می کنم باهاش کنار بیام ، الانم دارم می نویسم و افکارم میخندم ، نوشتن بی تأثیر نیست ، افکار وسواسی رو ضعیف می کنه .

    حالا اگر پیشنهادی دارید بهم بگید لطفاً ، یا راهکاری دارید بهم بگید و این اضطراب من وسواس و اختلاله یا که نه ؟ ممنون .

    اینم اضافه کنم حملات اضطرابیم از ۴ سال پیش بهتر شده و تکرار افکارم اصلأ دیگه به شدت ۴ سال پیش نیست خدارو شکر ، انگار خیلی نرم و روان شده . دلیلشم بگید ممنون میشم .

    1. سلام دوست عزیز ،تنها راه این اضطراب ها ودرمان افسردگی ها ومسایل این چنینی دین و(خدا وتوسل به اهل بیت)معجزه میکنه عزیزان حتما ایمانتون رو قوی تر کنین وتوکل وتوسل روفراموش نکنین.
      رفتن به مکان های زیارتی ،نماز شب،حدیث کسا،زیارت عاشورا،قرآن وصلوات فراموش نکنید .
      امام حسین رو واسطه کنین ان شاا…حل میشه

  26. سلام من یکسالی هست که فکر می کنم همه چیز باید صاف باشه اگر نباشه عصبانی می شوم و هی تو مغزم تکرار می شود چیز هایی مثل دیوار و زمین باید صاف باشند

    1. دقیقققا منم همین جوریم یا مثلا باید صندلی روی یه خط مشخص باشه یا دسته لیوان با یه جای دیگه هم خط باشه
      دارم دیوونه میشم

  27. سلام من یک سالی هست که هی یک چیزی سراغم می آید به عنوان مثال همه چیز باید صاف باشه اگر صاف نباشه عصبانی می شود لطفا کمکم کنید نباید هیچ چیزی شکسته باشه باید صاف باشه آیا من وسواس دارم ؟؟

    1. من یادمه نزدیک پنج شش سال پیش اینجوری بودم حتما باید صاف میشد
      ولی چند بار گفتم بیخیال بذار هرجوری میخاد باشه
      اصلا بمن چه که میخاد چجوری باشه
      بعد یه مدت اصلا دیگه برام مهم نبود و خداروشکر حل شد
      آدم کارایه مهمتری تو زندگی داره تا صاف بودن یا نبودن چیزی یا خیلی چیزایه دیگه که دوستان ازش گفتن.
      بریم دنبال پیشرفت جای تخریب خودمون

  28. اختلال بد شکلی بدن ، من خودم هم دوره نوجوانی دچارش شدم ، البته قبلا وسواس داشتم ، این اختلال زمانی شروع شد که هم کلاسی هایم ، در مورد کک مک صورت من نظر بد دادن از اون موقع دچار وسواسیت شدم برای از بین بردن کک مک ، انواع صابون ها وغیره رو امتحان می کردم ، درمان های شناختی رفتاری برای ازبین بردن این وسواس تاثیر داره ، به طور مثال اگر هرروز رژیم می گیرند دیگه رژیم نگیرند ، اگر هرروز جلو اینه هستند جلو اینه رفتن رو کمتر کنند ، باید بهشون بگی که دچار وسواس شدن این افراد فکر می کنند ترسشان واقعی هست

  29. من از وقتی پدرم فوت کرد وسواسیتم هم شروع شده ، از بچگی انواع وسواسها رو تجربه کردم ، وسواسیت در تغییرات بیشتر میشه ، درمانهای شناختی رفتاری انجام دادم ، این درمانها ریشه وسواس رو ازبین نمی برند ولی ترس رو ازبین می برند ، به طور مثال ترس از مرگ با درمان شناختی رفتاری ازبین میره ، ولی ترس دیگه ای جاش میاد ، دلم می خواست ریشه وسواس رو از بین ببرم درمان روان پویشی در دسترس نبوده نرفتم

  30. سلام خسته نباشید وقت شما بخیر دکتر بنده ۳۲ سالمه حدود دو ماه پیش یک دفعه ای گرفتار استرس اظطراب شدید شدم تااین که به دکتر اعصاب و روان مراجعه کردم قرص آستارا پرو پاندول ورقص کلردپوکاساید برام تجویز شد با استفاده قرص ها یه کم بهتر شدم الان یه مدتی فکرهای الکی ذهنم مشغول کرده که من یه آدم روانی هستم گاهی اوقات فکر میکنم فکر میکنم کاری که دارم انجام میدم به درستی نیست بعضی موقعه ها رو نفس کشیدن خودم حساس میشم که ممکنه یک دفعه نفسم قطع بشه مثل این که بی قراری دارم ناآرامی اصلا راحت نیستم بعضی وقت ها فکر میکنم الان میمیرم به خاطر همین مشکل از کار وزندگی نسبت به گذشته عقب افتادم خیلی از برنامه های زندگی که داشتم اززهنم پاک شدن چون فکرم این مسله مشغول کرده فکری که به اجبار وارد ذهنم میشه.پیش روانشناس هم رفتم گفت مشکلی نداری ولی دارم اذیت میشم اگه امکان داره راه حلی لطف کنید

  31. سلام من همسرم دچار وسواس فکری همیشه فک‌میکنه قرار بهش حمله قلبی دست بده انقد استرس میگیره که فشارش میرا بالا تا ساعت ها فک میکنه قرار قلبش بگیره هر روز نوار قلب میگیره اکو قلب هر روز دکتر نصف شب ازخواب بیدار میشه میگه قلبم میخواد بگیره هرچی‌بهش میگم تو وسواس داری میگه نه میخوام سکته کنم میخوام‌ایست قلبی کنم

    1. اایشون رو حتما پیش روانپزشک خوب ببرید یا رواندرمانگر بسیار تاثیر گذار هست این مسئله روی زندگیشون در واقع ایشون دچار یک نوع شک و اضطرابه که باید رفع بشه

  32. سلام من هم وسواسم خیلی زیاده جوری که اگر به در یا هرچیزی بزنم باید مرتب دستم بشورم حتی اگر بیرون ازخونه برم شک دارم که نکنه لباسم یا شالم با دستم آلوده شده وبعدش میام لباسم عوض میکنم برای شستن یعنی هربار برای رفتن بیرون اینطورم وحتی گوشی ویا کیف ام هم مرتب الکل میزنم مبادا آلوده باشه وسایل خرید هم مرتب میشورم یا الکل میزنم

  33. سلام ، من بعضی اوقات یه کاری رو باید چندین و چند بار انجام بدم مثلاً باید چندین بار یک لباس رو در بیارم و دوباره بپوشم همیشه هم نیست ولی وقتی به ذهنم میاد انقدر انجامش میدم که اعصابم خورد میشه لطفاً بگید باید چیکار کنم

  34. سلام من حدود یه ماهه وسواس فکری اونم نسبت به یه شخص گرفتم فقط من یه بار عاشق شدم وبعد اون ازدواج کرد اوایل ناراحت بودم الان یه ماهه نسبت بهش وسواس گرفتم یعنی نه آرامش دارم نه شب افکار مزخرفی دارم مثلا تویه روز باید عکساشو ببینم تاچشمم رو میبندم مغزم میگه نباید خوابشو ببینی به کوچیکترین چیزها در مورد اون گیر میدم ونسبت به عدد ۵ هم وسواس فکری از بچگی دارم الان بیخابی میکشم وافکارم شدید شدن وقرص خواب میخورم وافسرده شدم من اصلا نمیدونستم وسواس چیه خیلی ناامید شدم

  35. سلام منم فکر کنم وسواس فکری دارم نمیدونم شایدم ندارم من اتفاقات روزانه رو بار ها و بار ها در ذهنم مرور میکنم به جایی خودم رو تشویق یه جایی خودم رو سرزنش میکنم البته سرزنشش بیشتره
    همه اش میگم چرا اون کار رو کردم چرا اون حرف رو زدم چرا و چرا
    گاهی هم بعد ها یه دفعه اشتباهاتم یادم میاد و سر خودم داد بیداد میکنم
    مثلا میگم ای کاش اون کار رو میکردم
    اصلا ذهنم آروم نیست نمیدونم چی کار کنم

  36. سلام دوستان بنده ۱۶سالم هست من هم همینطور مثل شما وسواس دارم خیلی مغزم درگیر هست نمی‌دونم چیکار کنم

  37. باسلام بنده مدتی هست که نسبت به فضای مجازی وسواس دارم مثلا فک میکنم ناخواسته پیام زشتی فرستادم یا محتوای مستهجن و نامناسبی رو ارسال کردم یا پست کردم دوروز در میان برنامه های شبکه اجتماعی رو نصب میکنم چک میکنم دوباره اکانتارو حذف میکنم کلا به خودم شک دارم فک میکنم بدون اینکه خودم بدونم کار زشتی انجام دادم و خودم خبر نداشتم لطفا راهنماییم کنید‌.

      1. راه درمانش چی هست شما راهی واسه درمان پیدا کردین؟ به جز دارو درمانی و رفتن پیش روانپزشک
        منظورم اینه روش خوددرمانی سراغ دارین؟

  38. سلام دکتر جان وقت بخیر
    طولانی نشه، من ۲۰ سال ورزشکارم، به صورت پیوسته، رزمی، ۲۷ سالمه، سه هفته پیش اومدیم مشهد زیارت، ی باشگاهیم پیدا کردم ک تمرین کنم، شب قبلش خوابم نبرد تا صبح بیدار‌ بودم برای همین گفتم برم قهوه بخورم تا انرژی داشته باشم برای تمرین، اصلا اهل قهوه نبودم، دو تا استکان قهوه سنگین سفارش دادم خوردم، با اینکه فروشنده گفت دوزش خیلی سنگینه، تمربن کردم، برگشتم خونه، مجدد خوابم نبرد تا صبح، یعنی دو شبانه روز بیدار بودم، خلاصه روز بعد صبح، یهو ضربان قلبم دقیقا بعد از رابطه با همسرم رفت بالای ۲۰۰، در صورتی که در حالت عادی بین ۶۰ تا ۷۰ نوسان میکنه چون ورزشکارم، خلاصه وحشت عجیبی رو تجربه کردم، اشهدم رو خوندم گفتم الان میمیرم، خلاصه اورژانس اومد و بعدش رفتم پیش دو سه تا فوق تخصص قلب و کلی آزمایش قلب انجام دادم همشون گقتن قلبت عین ساعت کار‌ میکنه، عین قلب نوزاد اوکیه و گفتن بخاطر قهوه و بی خوابی بوده… خلاصه بخیر گذشت، اما ازون روز تا الان، یعنی این سه هفته، شبا تا میام سرمو میذارم رو بالش فکرای عجیب میاد به ذهنم که نکنه تو خواب سکته قلبی کنم بمیرم، یا وسط روز یهو ناخواستهنین افکاری میاد به ذهنم و سریع ضربان قلبم کمی میره بالا و ی لرزی تموم وجودمو میگیره و حس میکنم دارم میمرم در صورتی که همه چی اوکیه، فشارمم کمی میاد پایین، رفتم دکتر عمومی آلپرازولام ۰.۵ داد شبی یکی گفت بخور، شبا میخوردم تا خوابم ببره، اما الان بعد دو سه هفته مصرف، در طی روز بی حالم، انرژی ندارم، انگار دست و پاهام جون نداره، سست شده، تعادل ندارم انگار… این قضیه بدجوری رو زندگیم تاثیر گذاشته، اعصابمو خورد کرده، از تمرین و کار و … افتادم

    الان هم ساعت ۴ صبح هست، بدنم لرز پیدا کرده، پاهام عرق کرده، از استرس و اضطراب و ترس، کلافه شدم دکتر، البته امشب گفتم قرص نخورم تا معتادش نشم که تا الان خوابم نبرد، لطفا کمکم کنید بگید چیکار‌ کنم که این افکار دور بشن ازم، ممنونم ازتون.

  39. سلام دوستان . من شدیدترین نوع وسواس رو داشتم از نظر خودم . از ۱۸ ساعتی که بیدار بودم ۱۷ ساعت تو تکرار وسواس و حل اون تصاویر تو ذهنم و عمل کردنم داشتم . اما فقط به خدا توکل کنید و شروع کنید ده دقیقه عمل نکردن به وسواس هاتون . با خودتون بگید اگه تا ده دقیقه دیگه اگه انجام ندادم و چیزیم نشد میرم جلو . خداروشکر من خوب شدم . شما هم امتحانش کنید . الان شروع کنید . نترسید و به خودتون اعتماد داشته باشید . التماس دعا

  40. سلام، بنده خودمم وسواس فکری دارم از نوع نشخارش یعنی مثلا من برای خودم برنامه غذایی تعیین کردم، ولی هی مغزم میگه تو کی گفتی! و این من رو میرنجونه، نگران نباشید قلبم با بهم میگه با گذر زمان همه چیز درست میشه، فقط باید زمان بعضی از مسائل رو حل کنه.

  41. سلام، نگران نباشید این مسئله ها تو هر سنی عادیه، از من که بدتر نیستید برای خودم برنامه غذایی تعیین کردم هی مغزم میگه دوباره بگو خودمم نمیدونم دلیلش چیه! ولی قلبم میگه به مرور زمان عادی میشه! فقط باید زمان بگذره تا آدم مسائل هارو بفهمه.

  42. سلام من خیلی به به وحود اومدن انسانها فک میکنم دارم دیوونه میشم اینقدر فک میکنم کلم داغ میکنه خستم از زیادی فکر کردن گریه میکنم راحت نمیشم توروخدا کمکم کنیپ

    1. عزیزم این نشون دهنده دیپرشن اه … من مدتی اینطور بودم ولی همه آش به مردن و چگونه مردن آدم ها فک می کردم با دارو حالم خوب شد

  43. من دوماه پیش مریض شدم رفتم دکتر گفت هم خانواده ی کرونا هست ب معده ام زد. که بعداز اون ترس و لرز و تنهایی بدم میومد. ولی الهی شکر خوب شدم ولی ذهنم درگیر یه چیز خیلی مسخره هست چکار کنم

  44. سلام من همش فکر میکنم دیوانه میشم از بس فکرای بیخود میکنم ۸*۹سالی میشع ماه ب ماه وسع میشم خیلی خسته شدم بعضی وقتا فکر میکنم خوب نمیشم

  45. سلام اقای دکتر من حدودا ده ساله که از مرده و هرچی ربط به مرده داره میترسم الان کلا کابوس شده برام هر دقیقه خودمو ذهنمو جای خوب فکر میکنم جای مثلا شادی هر بار چیزی در مورد مرده ب ذهنم بیاد خودمو جای خوب فکر میکنم این هر کار روزم حالم داره خراب تر میشه بنظرتون چیکار کنم؟

  46. چند مدتیه خیلی وسواس پیدا کردم و تنها جایی که یکم با آرامش میتونم باشم اتاقمه یعنی از پذیرایی و آشپز خونه و علل خصوص سرویس بهداشتی چندشم میشه و حالم هر روز بد تر از دیروزه یعنی من دیگه نمی تونم به کسی دست بدم حتی دیگه میل خودن غذا هایی که دیگران پختن رو هم ندارم
    خیلی احساسی شدم و خیلی عصبی و فشار زیاد میکشم طوریه که میخوام باعث بانی این وسواس و بی عصابی که میدونم کیه رو خفه کنم یا با چاقو تیکه تیکش کنم
    به نظرتون من میتونم بهتر بشم یعنی درمان میتونم بشم؟؟
    لطفا کمک کنین

  47. سلام
    دوستان بیمار من، بنده بخاطر وسواس فکری و عملی خودمو بدبخت کردم هر چی هم دکتر رفتم بی نتیجه بود، اما دوروز اتفاقی یکی بهم گفت ما ایرانیها بخاطر سوء تغذیه کمبود ویتامین داریم و یک مولتی ویتامین بهم معرفی کردو استفاده ش کردم به نام فارماژیتان خدارا شکر خدارا شکر مغزم آرام اعصابم خوب وذهنم دیگه رهاس ودرگیر نیست، حتما استفاده کنید ضرر نداره، واین حقیر را هم دعا کنید

  48. سلام دکتر جان من سرم همیشه درد میکنه نزدیک ۵ سال که سرم همیشه درد می کنه علت سردردم وسواس فکری هست لطفا یک دکتر خاص معرفی بکنین

  49. منم مدتیه البته بیشتر موقع
    توی تایپ توی لباس پوشیدن یا هرچیزی دچار وسواس شدم اگر کاریو میخوام انجام بدم باید تمام و کمال باشه مثلا میخواستم درس بخونم پیش خودم هی میگفتم نباید درس بخونم چون اگه درس بخونم و موفق بشم دیگه کاری نمیمونه برای انجام
    پس درس نخونم همیشه یه چیزی هست (مثل درس خوندن)برای خودم .پس احساس میکنم باید کاری نکنم اصلا یه وضعی که قابل درک نیست.هنوز نتونستم درست بگم که چمه

    1. سلام
      ب نظرم شما تله کمال گرایی ترس از شکست اهماکاری دارید لازم مواجه کنید البته میتونید از سابلیمنال تله کمالگرایی استفاده کنید و ب ی روانشناس مراجعه کنید.

  50. سلام اقای دکتر.من یه دختر ۱۸ ساله هستم.وسواس فکری عملی دارم.به یه شخص خاص وسواس دارم به حدی که اگه بهم دست بزنه میرم حموم و همه لباسایی که پوشیده بودم رو میشورم.شبانه روز ذهنم درگیر اون شخص(دختر) هست.خسته شدم دیگه.یه قرصی مصرف میکنم ولی زیاد تاثیر نداره.البته ۱۰ ۱۲ روز هست که دارم مصرف میکنم.لطفن راهنماییم کنین

    1. سلام
      شما وسواس فکری و نشخوار ذهنی دارید از سابلیمنال وسواس فکری و نشخوار ذهنی دکتر استفاده کنید و ب ی روانشناس مراجعه کنید.

  51. فقط بی محلی.از افکارتون فرار نکنید بذارید بیان و باهاشون مواجه بشید.نترسید فرار نکنید.الان شما اگه بگیم به سیب فکر نکن بدتر فکر میکنی.وقتی ی مدت کلا بی محلی کنی خودش از بین میره.بعد اینکه این افکارتون رو حقیر بدونید جدی نگیریدشون.بی محلی کنید.جوابشون ندید.فحش ندید.فقط بی محلی .انگار که صداشو نمیشنوید.هر کاری دوست دارید انجام بدید بدون توجه به صدای ذهنتون.نه کاری که میگه انجام بده نه برعکسشو بلکه کاری که بنظر خودتون درسته انجام بدید.برا وسواس عملی هم اولش سخته ولی کم کم باهاش مواجه بشید ترستون میریزه.ی بار فقط ی بار مثلا اگه ذهنت میگه دستتو بشور گوش نگیر.فقط ی بار.اصلا برا خودت جایزه تعیین کن که اگر ی بار گوش ندادی جایزه بخری.دفعه اول سخته.دفعه دوم راحت تره و دفعات بعدی به مرور راحت تر میشه.دوستان مرگ و زندگی و بیماری و حتی افتادن برگی از درخت هم به اذن خداست پس امید و توکل واقعی از ته قلبتون به خدا داشته باشید و بدونید تا خدا نخواد برگی هم از درختی نمی افته.

  52. سلام آقای دکتر خواهش میکنم جواب منو بدین من خیلی میترسم بنده در یک روستا زندگی‌ میکنم و خب شناخت این بیماری ها برای ما خیلی سخته حتی مشکلات خودمو به جن ربط میدادم که شاید سحر شده باشم و از این قبیل ها بنده هشت ساله به بیماری وسواس دچارم اوایل خیلی اذیت میشدم ولی بعدا برام خیلی عادی بود به گونه ای که اصلا تو زندگیم اختلالی ایجاد نمیکرد الان نزدیک دوساله ازدواج کردم اوایل ازدواجم خیلی خوب بودم اما الان انگار دارم عقلمو از دست میدم آقای دکتر بنده به یک چیزهایی در گذشته فکر میکنم نمی‌دونم چین یک چیز نامعلوم بیشتر یکجور‌توهم‌ نمیدونم واقعا چیه بعد مثلا هوا گرم باشه آفتابی باشه یه حالیم سر باشه یه حالیم مه باشه یه حالیم انگار در گذشته هستم احساسم به حال از دست دادن انگار حتی چند باز قبلا حملات عصبی بهم دست داد که بعد اون انگار در این دنیا نبودم و جدا شده بودم از اطرافم می‌خوام بخوابم اذیت میشم میترسم همش چراغ ها خاموش باشه انگار در یک چیزی گیر افتادم ببینید چیزی که بیشتر اذیتم می‌کنه تکانه های از گذشتس نمی‌دونم چین ولی فکر میکنم وقتی کوچیک‌تر بودم این حس هارو داشتم اما بعداً رفع شده و الان باز برگشته احساس میکنم خوابم بیشتر در یک رویا نمی‌دونم حالم بشدت خرابه این مشکلم با قورت دادن بزاق دهنم شروع شد بعدها بدتر شد به این حالت افتادم واقعا موندم چیکار کنم هی دارم بدتر میشم آقای دکتر اصلا نمیتونم منظورم برسونم میدونم‌ برای مشکلاتم کلی تو اینترنت گشتم بخدا نیس اصلا این مشکلم

  53. خسته نباشید من نسبت به عددای ۳ و ۱۷ وحشتتتتناک وسواس دارم همش جمع و تفریق میکنم ضرب و تقسیم میکنم که کارهایی که
    انجام دادم به این اعداد ختم نشن واقعا دیوونه شدم واقعا دیوونه شدم همش میگم سلام من کارهای مذهبی نمیتونم انجام بدم از جایی که مجبورم صلوات بفرستم فرار میکنم یا گوشامو میگیرم که صلوات نفرستم دست به گوشی میزنم افکار شدیدتر میشن من هیچ کاری انجام نمیدم بیدار میشم میخوابم موقع ناهار بیدار میشم به زور میخورم هی اذیت میکنه مغزم مریضه افسرده هم شدم جلوی بقیه راحت میخنددم ولی کافیه همون موقع یه دقیقه تنها بمونم تا مغزم ریست شه برم تو حالت دیوونگیم و غم و افکارمه بعد ناهار باید بخوام وگرنه افکارم توانایی منو حتی برای رفتن به دستشویی یا دست زدن به گوشی و درس خوندن میگیرن بخصوص که امسال برامخیلی مهمه کلاس نهمم دارم دیوونه میشم هرروز ریست میشم یه روز بهترم یه روز بدتر میشم بازم فرداش خوب میشمفرداش افکارم شدید تر میشه مثلا من هی باید موقع شنیدن فلان کلمه یه کلمه دیگه بگم فلان کلمه رو نباید به زبون ببرم حتی بعضی وقتا مجبورم با لالمونی صحبت کنم که مغزم ایراد نگیره.
    بعد تا متوجه یه حکم مذهبی میشم مغزم تعصبی میشه که خلافشو انجامنباید بدم اذیت میشم چون اینجوری شده سعی میکنم سوالای دینی کمتری بپرسم از دین کمتر بدونم تا زندگیم راحت تر باشه ولی کل زندگیم گند شده از هیچ
    چیزی لذت نمیبرم مگر اینکه ذهنم وسواساش و اجباراش توش نباشن. الان امروز از مسافرت برگشتیم دارم از درون دیوونگی میکشم تنهام من هی گوشیو ول میکنم چون بگم سلام بعدش گوشیو بردارم. خیلی ناراحتم دلم میخواد بیدار شم تموم شه بره زندگیم عادی باشه همیییین.

    1. منم مث تو بودم
      همه‌ی اینا
      بعلاوه اینکه چون توی دبیرستان بچه‌ها فحش های رکیک زیاد می‌دادن (بطور غیرعادی و بیش از حد)، منم ذهنم مریض بود و اسم یه فرد مقدس رو می‌آورد و بعدش یکی از اون فحش های رکیک رو بهش اضافه می‌کرد مث فلان فرد فلان…،
      اینکه می‌گن بهش فک نکن یا بی محلی بکن بهش اشتباهه، این‌طوری بیشتر میاد سراغت
      اصن راه حلش این نیست،
      یه راه خوب به نظرم، زیاد کردن امید و پیدا کردن دوستای خیلی مثبت و شاد و رفتن به مسافرت های جورواجور هستش، یجوری که بتونی از این ماتریکس ذهنی و این مغز تارعنکبوت بسته فرار کنی
      راهش اینه
      مث وقتی که بچه بودی بتونی از زندگی لذت ببری …

      موفق باشید
      امیدوارم شماهم تجربه‌تون رو با من در میون بذارید

  54. سلام دوستان من ۱۹سالمه و نزدیک ۷ساله بیمارم از احاظ فکری و روانی بخدا هفت ساله زندگی نکردم همش تو فکر و خیال و تو خودم بودم به جون مادرم یادم نمیاد تو این هفت سال فقط یه روز فقط یه روز بدون درد کشیدن داشته بودم الان احساس میکنم اختیار و اراده دست خودم نیست و عذاب وجدان شدید دارم و فکر می‌کنم جهنمیم ولی اینو بدونید خدا مارو دوس نداره مارو نمیخواد ازمون متنفره صبح وشب دستامو بلند میکنم دعا میکنم میگم خدایا خیلی زجر کشیدم بس کن خوبم کن بزار یه ذره زندگی کنم یه ذره آرامش داشته باشم فقط بزار درد نکشم همین ولی هیچی که هیچی هر روز مثل قبل واقعا خیلی از خدا دلخورم چون اون میتونه یه کاری کنه ولی نمیکنه الان عاشق یه دختریم بزرگ ترین آرزوم فقط اونه ازیه طرف میخوام بمیرم و آرزوی مرگ کنم ازیه طرفم میخوام باهم ازدواج کنیم زندگی کنیم امیدوار میشم و کلی حالم خوب میشه خواهش میکنم اگه میتونین برام دعا کنید بخدا دیگه نمیتونم

  55. سلام
    من همش فکر میکنم ی کار اشتباه انجام دادم بعد اون کارو هی میرم چکش میکنم. بهش دوباره فکر میکنم خیلیی زیاد شده اصلا نمیتونم کنترلش کنم این جزو وسواس فکری هستش؟

  56. سلام خسته نباشید با دختری آشنا شدم ک بعد از ۲ ماه بهم گفت با دوست پسری ک قبلا یعنی ۲ سال پیش باهاش بوده ی روز بهش تجاوز میکنه از پشت این دوماه افسردگی میگیره همش میخواسته سرزنشش کنه برای همین بهش زنگ می زده ب گفته خودش من همش فکر‌میکنم داره دروغ میگه شکاک شدم شک میکنم من با همه پیش اوکیم با این مسئله میتونم کنار بیام اما همش فکرم حتی بی دلیل مرور خاطرات میکنه فکر میکنم داره دروغ میگه بهم راجب گذشتش. راه کار بدید بهم نمیدونم خوب میشم یا نه خودم دوست دارم این فکر ها سراغم نیان واقعا خسته شدم یک هفته هستش ک متوجه شدم ب نظرتون این فکر شک تردید چجوری از بین میره

  57. سلام یک نفر رو میشناسیم که خیلی رو وسایل الکترونیکیش وسواسه مثلا نمیذاره کسی فلششو بزنه به لپ تاپش
    مشکل دقیقا چیه؟

  58. من در گذشتع کار های ک انجام دادم فک میکنم ک حالا دارم انجامشون میدم و این فکر ها در ذهنم مث بیماری میچرخه
    دیگه خسته شدم از این فکر های ترس اور

    1. سلام منم دقیقا همینطوری ام و فکر میکنم باید از گذشته موفق عطاعت کنم و یا دقیقا کار هایی که تو گذشته بد انجام دادم رو انجام ندم خرافاتی شدم

  59. ببخشید من گاهی اوقات بیرون میروم یا جای میرم فکر میکنم همه به سونی من نگاه می‌کنند از خودم می شرم میگوم چرا مردم به من نگاه می‌کند اما می بینم آنطور نیست ازی حالت خیلی رنج می برم نمی فهمم چکار کنم.

  60. سلام به اقای دوکتور
    حدود یک سال میشه وسواس فکری دارم چیزی های کوپک را بزرگ جلوه میدهم طوری که اگر یک جای بدنم درد کنه فکر میکنم که یک بیماری بزرگ مانند سرطان دارم قبلا اینطوری نبود اما زمانی که به بیماری جلدی مصاب شدم از آن به بعد دچار این مشکم

  61. سلام خسته نباشید من وسواس فکری شدید برا حلال و حرام بودن دارم و همیشه دنبال دلیل هستم که مثلا فلان وسایل را خریده ام پول حرام قاطی شده و پیش روانپزشک رفتم و قرص سرترالین ۵۰ میلی وقرص کلومیپرامین ۱۰ میلی میخورم و نزدیک یکسال هست که این قرص ها را میخورم اصلا فرق نکرده ام لطفا کمکم بکنید

  62. سلام خسته نباشید ممنون از مطالب شما من مدتیه دچار استرس و وسواس شدم کارم تاسیسات بود همه بهم افتخار میکردن ولی الان باچشم زهن دیگری منومیبینن سر چهارا وقتی رد میشم هی به خودم میگم نکنه به سرباز یا افسر خورده باشم متور سوار میشم هی پشتمون چک میکنم دیگه خسته شدم رفتم دکتر میگه دیگه من کاری ازمم بر نمیاد باید بری روزبه هی استرس دارم شای واقعا تصادف کردیم بعدن نیان سراغم ارز خونه بیرون نمیرم دو تا بچه دارم لطفا راهی هست کمکم کنید التماس دعا

    1. سلام،اولا روحیه ات راقوی کن وبعدریشه وسواست را پیدا کن، وبا اون کنار بیا، ویادت باش، دوست من، وسواس وحال بد یک انتخاب از طرف من وشما، بعد بخودت بگو خوب بخورم به افسر به درک که خوردم، لباس نجس شد به درک که شد و… ، هر وقت بخودت گیر بدی وسواس میاد طرفت، وسرگرم کن خوتو با وسواس مبارزه نکن بدتر میشه از تو ذهنت بیرونش نکن، خودم من ۲۰ سال درگیرش بودم، التماس دعا

  63. سلام من وسواس فکری شدید برا حلال و حرام بودن پول دارم من به یه نفر بدهکار بودم بدهیش را بهش دادم اما با یک اسم ناشناس به حسابش واریز کردم و به خودش هم گفتم که من واریزش کرده ام اما همش تو ذهنم میاد که طرف شاید حرف من را باور نکنه و به یه فقیری ببخشه و اون وقت من بازم بهش بدهکار می شوم قرص سرترالین ۵۰ و قرص کلومیپرامین ۱۰ روزی سه وعده هست میخورم و نزدیک یکسال هستش که میخورم اما فرق نکرده ام لطفا کمکم بکنید

  64. سلام من دچار وسواس فکری شدم من ۱۶ سالمه ولی این وسواس داره دیوونم میکنه مثلا فکر میکنم قاتل شدم و همش ترس از این دارم که نکنه خدایی نکرده آسیبی به پدر و مادر و خواهرم البته خودم میدونم که این کارو نمیکنم چون از ته دل عاشقشونم ولی این مخم دست بردار نیست بزنم دکتر لطفا بهم کمک کنید دارم از دست میرم همش کارم شده گریه دیگه حتی درس خوندنم برام سخت شده

  65. سلام خسته نباشید من دختری ۹ ساله دارم الان یه هفتس تو ذهنش یه فکرای عجیب غریب میاد فکر میکنه من میخوام بمیرم یا فکر میکنه یکی بهش میگه مامان باباتو بکش یا تو ذهنش یکی فحش میده یا یکی میگه به مامان بابات فحش بده من نمیدونم چرا این طوری شده یهو هر وقت تو ذهنش این چیزا بیاد میشینه گریه میکنه لطفا کمکم کنید چکار کنم

    1. سلام دوست عزیز، اول باید مشخص بشه دلیل این مساله چی بوده، بهتره از روانشناس کودک کمک بگیرید

  66. سلام اقای دکتر من راستش در دوره خاصی همش فکر به این میکردم که مثلا یه وقت نکنه من نتونم درس بخونم؟ نکنه تمرکزم مختل شه؟و انقدر به این فکر کردم که اخر برام خیلی سخت شد تمرکز کردن و دچار وسواس فکری شدم.میخواستم ببینم آیا حتما باید پیش روان شناس رفت یا خود طرف میتونه حل کنه؟

  67. من اصلا نمیتونم تمرکز کنم ذهنم همجا میپره خیلی تو افکار و خیالاتم فرو میرم به صورتی که مثل روانی ها حتی فکرم رو اجرا میکمم مثلا تو فکرم دارم با یکی حرف میزنم در واقعیت صخبت میکنم یا حرکاتی که در فکرم است رو در واقعیت با دستو اینا نشون میدم یه درس کوتاهو من ۳ ساعت زمان میزارم اخرش هیچی نمفهمم اینقد ذهنم میپره جی کار کنم اقای دکتر؟ 😢

  68. سلام خسته نباشید من چند وقت یه همش فکرهای پلیدوزشتی که هیچ گاه دربندش نبودم میاد به ذهنم مثلا از کسایی که خوشم میاد یا حتی نزدیک ترین کسم خیلی خسته شدن ازاین وضعیت خواهی که ازشما دارم کمکم کنید خیلی اذیت میشم اصلا دوست ندارم حتی یک لحظه این فکرهای ذهنم بیاد

  69. سلام من یه پسر ۱۶ ساله دارم که سال یازدهم درس میخونه درس خونه ولی روش درس خوندنش تا یه حدی اشتباه بوده یعنی وسواس مطالعاتی داره چون کندخوانی میکرده هی فکر میکنه مطالب از ذهنش خارج شده دوباره خوانی میکنه الان در حال حاضر یکم دوباره خوانی مطالب کمتر شده با تایم گذاری برا درس خوندن ولی یه مشکلی که داره آزارش میده اینه که یه جمله از درس تا شب صدها بار تو ذهنش مرور میشه فقط یه جمله و این خیلی براش ناراحت کننده شده ممنون میشم راهنمایی کنید چجوری ذهنشو کنترل کنه

  70. من درباره کسایی ک دوسشون دارم حرفای زشت و رکیک میاد توذهنم وقعا خسته شدم نمیدونم چیکار کنم عذاب وجدان میگیرم

  71. وای من نزدیک دو ماه هعی فکر کشتن مادرم که حتی از جون خودمم بیشتر دوس دارم میاد تو ذهنم مخصوصا وقتایی که من و مادرم تنهاییم
    چیکار کنممممم😭😭😭😭😭😭😭
    خیلی خسته شدم هر جا میرم انگار قفسه، دوس دارم همین الان بمیرم

    1. من هم وقتی بچه بودم به این افکار فکر میکردم اما تو وقتی از فکر به این موضوع هم داری اذیت میشی چطور میتونی این کار رو انجام بدی؟!
      نترس و نگرانی به دلت راه نده افکارت رو همیشه نباید جدی بگیری🙂🌹

  72. سلام خسته نباشید.. من چند ساله نوعی وسواس غیرمنطقی جبری دارم .. مثلا ذهنم به مادربزرگم که فوت مرده فکر میکنه و همزمان به یه عددهم فک میکنه و میگه تو مثلا ۶ ماه دیگه میمیری .. یا گاهی درحال پیاده روی هستم یهو یه عدد میاره تو ذهنم و میگه اگه مسیرتو برنگردی دوباره بیای فلان مدت بعد میمیری .. ایا ممکنه چون ذهنم به عدد فکر کرده من واقعا فلان مدت بعد بمیرم؟ اخه تو یه سایتی نوشته بود فکر زیاد به یه چیزی واقعیش میکنه
    لطفاااااا کمکم کنید
    فقط بگین ممکنه واقعی بشه چون بهش خیلی فکر میکنم؟؟؟ و ممکنه ذهنم طول عمرمو بدونه؟؟؟

    1. منم دقیقا همین وسواس شمارو دارم و خیلی راجبش تحقیق کردم اینا فقط فکرای شیطانی و وسواسه و اصلا ربطی ب لینکه ب هرچی فک کنید بشه نداره چونکه خدا هیچ وقت براساس ی انجام ندادن اینکه شما مثلا اگر فلان کارو نکنید شمارو نمیکشه

  73. سلام من دچار وسواس فکری شدم اول وسواس به مطالعه بوداما الان به کارای روزمره دیگه هم کشیده شده مثلا افکار بیخود وپوچ دارم با خودم میگم که وقتی فیلم میبینم همراه با زیرنویس بود اگر حرف اول کلمه ای که فیلم داره پخش میکنه رو در آخر فیلم بیاد بیارم چیکار کنم مثل موریانه داره مغزم میخوره دارو هم میخورم ولی باز این افکار وسواسی میاد زندگیم ازم گرفته داره نابودم میکنه چیکار کنم؟؟

  74. سلام‌
    پسر شانزده. ساله من گاهی افکار منفی راجع به گذشته داره و اینکه تو‌مدرسه یکی از همکلاسیهایش اورا زیاد اذیت کرده و الان بعد گذشت چندین سال که هیچ برخوردی با آن شخص نداشته می گه باید پیداش کنم و بکشمش تا راحت بشم .
    وسواس فکری هم دارد .آیا این افکار هم نوعی وسواس فکری است یا اختلال دیگری هست
    ممنون می شم من رو راهنمایی کنید .
    خیلی نکرانشم

    1. بهش بگو ی مدت اون ادمو حذف کنه یعنی فکر کنه وجود خارجی نداره.بعد ی مدت نسبت به اون ادم خنثی و بیخیال میشه یعنی انگار تازه باهاش اشنایی پیدا کرده.دیگه اونجا بهش حسی نداره و نه بدش میاد ازش نه خوشش میاد.اینکه چ حسی بهش پیدا کنه تصمیم با خودشه ولی بهتره دیگه تا اخر عمر نبینش تا خاطرات بد براش تداعی نشن.فقط فک کنه وجود نداره یعنی شما سهوا ازش میپرسی فلان دوستت چکار میکنه بگه کی؟من نمیشناسم.کیو میگی؟فک کنه وجود نداره.امیدوارم کامنتمو بخونید.

  75. سلام من ۱۶ یا ۱۷ سالمه وسواس تمیزی یا کثیفیو اینجور چیزا ندارم من نمیدونم چرا بعضی وقتا نگرانم نگرانم که نکنه بلایی سر خانوادم بیاد هر وقت خانوادم به جایی میرن من در خانه تنها میشم میترسم اتفاقی برایشان بیفتد مثلا جا هایی که با هم میریم بیرون کوه دشت فقط میترسم اتفاقی بیفته بخاطر همین هر وقت اینجور جا ها میرن تفریح من نمیرم یا اگه میرم کلا مواظبم برای کسی اتفاقی نیفته

    1. منم این مشکل و داشتم قبلا بزرگتر که شدی یه چیزایی متوجه میشی مثل اینکه پدر یا مادر هم آخرش از دنیا میرن و از دستت کاری بر نمیاد و خواهر و برادر هات هم هر کدوم میرن سر خونه زندگی خودشون و در برخورد باهاشون در بزرگسالی متوجه میشی که اینقدری که شما اهمیت میدی اونا نمی‌دن و این درجه از اهمیت عقلانی نیست البته برا من به خاطر این بود که خانواده ام خیلی سر به هوا بودن و بهشون اعتماد نداشتم ولی بعد ها متوجه شدم الان هم خیلی در موردشون ریلکسم البته در مورد اتفاق نه هر اتفاقی یه کم دلشوره دارم هنوز ولی مثل اون موقع نیست چون کاری از دست من بر نمیاد وقتی خودشون حواسشون نیست ولی در مورد آینده و ازدواج به نظرم یه کم بیشتر دقت کن تا فردی رو که یک عمر میخوای کنارت باشه رو قابل اعتماد داشته باشی

  76. سلام آقای دکتر من یه پسر ۱۵ ساله هستم
    من چند مدل وسواس دارم
    نوع اول وسواسم اینطوریه که در سرویس بهداشتی چند بار خودمو میشورم اما بازم میترسم که مبادا تمیز شستم یا نه و همیشه فکر میکنم که ادرار روی پاهام ریخته و بعد از اون میرم حموم پاهامو میشورم و بعد از اون میرم دوباره دست و صورتمو در آشپزخونه میشورم
    نوع دوم وسواسم اینطوریه که بعضی وقتا وقتی که نماز میخونم فکر میکنم اشتباه خوندم و دوباره از اول میخونم
    نوع سوم وسواسم اینطوریه که فکر میکنم همیشه باید برای همه دعا کنم اگه دعا نکنم ممکنه برای اونا اتفاقی پیش بیاد
    وضعیت من در این سن خیلی بده
    لطفا بهم کمک کنین
    به نظر شما چکار کنم ؟ آیا میشه درمان کرد ؟

    1. منم این سه مدل رو داشتم باید به خدا اعتماد داشته باشی و زیاد در موردش تحقیق کنی هر چی بیشتر در مورد خدا و دین اسلام بدونی بهتره خدایی که گفته شک جایز نیست توی نماز شما هم نباید شک کنی اگه مطمئنی که اشتباه خوندی از اول بخون نماز رو اما اگه شک داری باید به حرف خدا اعتماد کنی و همون نماز شک دار رو صحیح بشمری و دوباره نخونی بعضی وقتا منم می‌خوام خودمو به خاطر اشتباهی که خدا میبخشه مجازات کنم ولی به خودم میگم وقتی خدا گذشت کرده تو چرا میخوای و به خودت میگی که باید حتما تقاصشو پس بدم اگه اینطوری باشه که اسلام معنی نمیده و عدالت جوره دیگه ای میشه مثل چشم در مقابل چشم که اصلا خوشایند نیست و باید متوجه این بخشش ها برای همه از جانب خداوند باشیم و مرگ هم جز همین زندگی هست و تصمیم خدا برای رفتن ما از این دنیاست و نمیشه کاری هم جز قبولش کرد

  77. سلام اقای دکتر من خانومی هستم ۲۴ساله و هر روز سردرد دارم یک بچه دو ساله دارم خیلی شلوغه من بیشتر کارهای روزمره که انجام میدم رو از یاد میبرم و بیشتر کارهای روز مره خود را یاد داشت کنم مثلا وقتی لباس میشورم بعد برام سوال پیش میاد که انها را شسته ام یا نه الان سه ساله که اینطو ی هستم و اطرافیانم بهم میگن تو دیونه ای مسخره میکنن همیشه استرس دارم اصلا کارهای روزمره را که انجام میدم یادم نمیمونه و شوهرم هم پیش بقیه گفت که زنم فراموشکاره دیونه هست برام راه حل رو بگید ممنون میشم

    1. من‌حدود‌۱۰‌سال‌این‌بیماری‌رو‌دارم‌و‌حتی‌۱‌دقیقه‌آرامش‌ندارم‌همه‌کار‌هارو‌چند‌بار‌انجام‌میدم‌مغزم‌همیشه‌درگیره‌چرت‌و‌پرت‌هست‌‌یک‌کاری‌رو‌۲۰‌بار‌انجام‌میدم‌و‌د
      دارم‌دیونه‌میشم‌هردفعه‌نوع‌کار‌های‌رو‌که‌‌انجام‌میدم‌تعقیر‌هم‌میکنه

  78. سلام آقای دکتر من مشکلم خیلی عجیب و غریبه شاید برای کمتر کسی اتفاق افتاده باشه. راستش الان ۲ ساله تقریبا به طور نامنظم درگیر وسواس فکری و اضطراب شدیدم. اوایل همش فکرم این بود که به چشام آسیب ببینن بعد یه مدت با دارو و … بهتر شدم تا اینکه همین حسو به جاهای دیگه بدنمم پیدا کردم. تا الان ۲ بار به روان پزشک مراجعه کردم و تا حدی خوب شدم اما چون روند درمانو ادامه ندادم(فک کردم کامل خوب شدم و ول کردم) متاسفانه دوباره برگشت. الان هم وسواس لمس کردن به اشیا و … رو دارم همینکه به یه چیزی دست میزنم حس خیلی بدی پیدا میکنم و اضطراب و تپش قلب میگیرم. کلا داره منو آزار میده. واقعا هم خسته شدم لطفا کمکم کنین.

  79. سلام والا اگ به اینا میگن وسواس به مال من چی میگن؟
    یکیشو براتون مثال میزنم از هزار موضوع تو سرم…مثلا من الان رژیم گرفتم بعد شب ک‌میشع مرور میکنم ببینم دقیق چیا خوردم ک چیز اضافع ای نخورده باشم بعد مثلا یهو میبینم دلم هوس فست فود کرده میگم ای کاش رژیم نبودم…بعد یهو‌ یه چیزی تو ذهنم میگه یعنی این همه هدف داشتم واس رژیم یادم رفت؟بعد یهو جواب میدم ن فقط دلم هوس فست فود کرد وگرن من ک رژیممو میگیرم.بعد بخودم میگم بابا دلیل ک نمیشع من گفتم دلم هوس کرد ینی خواسم رژیممو بشکونم…

    یه نمونه ی دیگش اینه که من راستشو بخاین یه مدت یه موادی مصرف میکردم بعد ترک‌کردم بعد از اون دیگه همش فکر میکنم اون ادم قبلیع نیستم و‌همش دنبال اینم ک بدونم دقیق طرز فکرم قبل از اولین بار ک مصرف کنم‌چی بوده؟یا موهامو چجوری مدل میدادم؟یا چجوری با بقیه حرف میزدم؟ با یه دختر میخام چت کنم مثلا میگم خب اینجا باید مغرور باشم بعد میگم خب اینجا باید یکم شوخی کنم…شدم مث یه ربات و گذشتع ی خودم رو ک‌قبل از مصرف بوده رو یه عنوان الگوی درست قرار دادم و هرکاری ک خاسم‌بکنم فکر میکنم ببینم اگر قبلا بود چیکار میکردم و‌نمونه اون کارو تو قبلا پیدا میکنم و بعد کارمو‌انجام میدم در واقع از خودم هیچ شخصیتی در لحظع ندارم و همش تقلید از قبله و مغزم رها نیست ک‌خودش کار خودشو بکنه کل کنترلشو خودم گرفتم تو دست
    یه نمونه ی دیگش اینه ک مثلا یه روز ا خواب بیدار میشم یهو جو میگیرتم میگم خب برم موهامو اصلاح کنمو‌ای حرفا بعد دو ساعت میگذرع خود ب خود احساس پوچی میکنم حس میکنم هیچ شخصیتی ندارم هیچ رفتاری ندارم ک درونم ثابت باشع
    .
    .
    من از بچگیم وسواس داشتم و یادمع بچه که بودم وقتی دستمو میذاشتم روی پای چپم باید با اون یکی دستمم میذاشتم روی پای راستم.ولی دیگ الان اینجوری نیستم و هیچ وسواس عملی ندارم و فقط فکریع فقط همه چیز وارد مغزم شده…

    وقتی یع کلیپ‌میخام از خودم‌پر کنم انگار منقبض میشم و هرچقد قبلی ک فیلم شروع بشع راحتم ولی بعدش ک رفت رو فیلم گرقتن همش خراب میکنم و تو‌ذهن خودمم همزمان ک‌دارم فیلم‌میگیرم و‌اواز میخونم میگم نباید ب اینکه چجوری بخونم فکر کنم فقط باید بخونم هی اینارو میگم تو ذهنم‌و میخونم همزمان

    1. سلام توروخداکمکم کنیدقبلاافسردگی داشتم ولی یک ساله بودکه بامصرف داروخوب شده بودم الان ۲ هفتس که دست وپاهام توخواب وبیداری بی حس میشن همش به مرگ وبیماری فکرمیکنم همه مردگان توذهنم مرورمیشن.

    2. سلام
      خب این قسمت که خودتون رو با گذشته مقایسه میکنید تا ببینید چه رفتاری باید انجام بدید
      فرمان رفتار و حتی فکر ما قلب ماست.اگر خودتون رو دوست داشته باشید و اجازه بدید دل شما شما رو کنترل کنه دیگه مشکل ربات بودن حل میشه.

  80. سلام عزیزم امیدوارم تا الان خوب شده باشی من هم دچار این وسواس و مشابهش شدم . ب نظر من برخی ترس ها حالت حساسیت روی یک موضوع رو دارن و فقط باید ب این نوع ترس ها بگی بشه اصلا مهم نیس فوقش اصلا نمیخوابم.. من هم در مورد خواب این مشکل رو داشتم هم سرطان و یه جورایی ترس از ترس هم داشتم ک نکنه دوباره از این قضایا بترسم و ب این نوع ترسام فقط میگم بشه من میسپرمش ب خدا و کم کم از ذهنت محو میشه 😊

    1. حرفتون واقعا جالب بود یه بحث کلی رو گفتین که میتونه جوابه خیلی از این مشکلاتی که تو کامنتا میزارن باشه مخصوصا خوده من

  81. سلام دکتر خسته نباشید من چند ماهی میشه همش افکار منفی دهنمو مشکقول کرده کلا در طول شبانه روز یه لبخند نمی‌زنم کلا ناامیدم همه روزام تکراری ساعتا برام خیلی دیر می‌ره شبا بزور صبح میکنم همش فکر اینکه این چی گفت اون چیکار کرد سر چیزای خیلی الکی همش صب تا شب فکر و خیال مکینم در حدی که تا میخام یکم استراحت کنم اصلا نمیتونم چشام مثه یه کاسه خون میشه تا میام کاری انجام بدم سرگرم شممم فکر و خیال روز مره میاد سراغم رفتارمم خیلی عوض شده قبلا خیلی شاد بودم همرو میخندوندم اما الان حس میکنم جایی میرم اضافم همه ازم بدشون میاد چون زیاد حرف نمی‌زنم چیزیم میخام بگم باید فک کنم قبلش چی میخام بگم میخام حاضر شم تو ده دقیقه حاضرم حوصله هیچ ماریو ندارم پیش دکتر مغز و اعصابم رفتم فک کردم شاید مشکل از سرم باشه ولی فایده ای نداشت واقعا نمی‌دونم باید چیکار کنم راهنماییم کنید دکتر😔😭

    1. وای منم دقیقن همین مشکلو دارم منم اولش میگفتم مشکل مغزیه حتی به دوس دخترم یا رفیقم که بعد یه مدت گفتم من هیچ کاری نمیتونم بکنم من باید بمیرم و.. اینا فکراش تموم شد گریم میگرفت سرمو میکوبیدم دیوار اینام که تموم شد چشام از حالت باهم حرکت کردن خارج شدش تو ادرار و چیزای دیگم مشکل پیدار کردم حدودا ۴ ماه میشه و خیلی دوس دارم خوب شم چون اعضای خانوادمم دذرن دچار این مشکل میشن اگه چیزی خوب میکنه بگید لطفا

    2. عزیز دلم باید فکر کنی ببینی چی از زندگی می خوای، همه ما با هدف زندگی می کنیم، اونی که هدف نداره قطعا زندگی نمی کنه و فقط داره می گذرونه روزاشو، می دونم سخته اما دقیق فکر ببین به چی علاقه داری چی کار می خوای بکنی هدفت چیه از زندگی، ازدواج، پول، شاد بودن،…. چی، قطعا هدفت رو توی زندگی پیدا کنی دیدت به زندگی عوض میشه،

      کلام آخر به همه ی عزیزان دنیا جای عجبیه اما ما اومدیم که زندگی کنیم اومدیم به اهدافم ن برسم، اومدیم زندگی کنیم ما یه بار ۱۸ ساله می شیم یه بار ۲۰ ساله می شیم یه بار ۳۰ ساله می شیم،…. ما باید ازتمام لحظات لذت ببریم چه طوریش بستگی به دید تو داره، پس زندگی کن خودت رها کن، ما اومدیم زندگی کنیم و شاد باشیم

      یه چیزی که خیلی از ماها بهش قطعا به یقین فکر نمی کنیم اینه که ما چرا داریم زندگی می کنیم این بحث پیچیده ای یه کم عمیق تر نگاه کنیم می بینیم همه ما داریم تلاش می کنیم زندگی می کنیم که شاد باشیم پول دراوردن، ازدواج، تحصیل همه برای اینکه که یه روزی از خودت و زندگیت راضی باشی و این هدف همه ما آدماس،

    3. به نظر من از جمله های انگیزشی استفاده کن و بیشتر اونت رو بخون و سعی کن مفهوم اونا رو تو زندگی و کجای زندگی استفاده کردنشونو یاد بگیری هم لذت میبری هم مغزت موقع لذت دوپامین بیشتری ترشح میکنه البته سرتونین نسبت به دوپامین بهتره 😂هم باعث میشه بفهمی از کجا باید شروع کنی من از این جمله شروع کردم .. انجام بهترین کار در این لحظه شما را در بهترین مکان در لحظه بعدی قرار میدهد و واقعا این جمله در زندگی من تاثیر خوبی گزاشت تو هم میتونی امتحان کنی شاید جواب بده اگر از بلندای آسمان بترسی نمیتوانی مالک ماه شوی😉

  82. سلام، وقتتون به خیر. مشکل من قرار گرفتن تو خلا فکری اون هم هنگام رانندگیه. نه تنها رانندگی بلکه هر کار عملی دیگه. تو این مواقع محرک های بیرونی رو نمیبینم و به هیچ چیزی هم فکر نمیکنم مگر اینکه کسی صدام کنه یا اینکه به خودم بیام. آیا این مشکل من اسم علمی داره که من با مطالعه به دنبال درمانش باشم؟

  83. سلام آقای دکتر.
    من از بچگی همش تو فکرو خیال بودم، کاری که آدما انجام میدن یا حرفی که میزنن همش بهش فکر میکردم، الان ک ۲۱ سالمه و پشت کنکوریم بدتر شده.
    همش ب زندگی و حرف آدما فکر میکنم مقایسه میکنم از نظر مالی، ظاهری همه چی
    میگم چرا من زیبا نیستم، موفق نیستم، همش این فکرا تو کلمه.
    حتی درسم نمیتونم بخونم.
    همه چی میره تو مخم ک چرا اینجوری شد چرا من اینجوریم.
    برای فرار ازین فکرا همش میخوابم، حوصله انجام هیچ کاریو ندارم میگم بی عرضم اگ فلانی بودم چقد خوب میشد، یهو به خودم میام میبینم ۵ ساعته ب دیوار زل زدم و دارم راجب زندگی بقیه فکر میکنم، توروخدا کمکم کنید

    1. منم دقیقا همینجور شدم منم یازدهمم برا پزشکی میخونم تا پارسال کسی رو دستم نبود ولی امسال اصن تمرکز رو هیچی ندارم فقط برا رهایی ازش می‌خوابم

    2. منم امسال میرم دوازدهم ب عنوان خواهر کوچیکترتون میگم اعتماد بنفس و عزتنفستون رو بالا ببرید ببینید چ معجزه هایی رو میبینید
      واسه درس خوندن هم از اهرم رنج و لذت )سرچ بزنید( ۲۱ روز بخونید هدفتون رو مشخص کنید و باورش کنید همین کنکور ت ذهن شما الان غوله و باید شاخشو بشکنید اخه مگ چیه انقدر ت بچگی ت گوشمون خوندن ک اینجوریه فک کردین اونایی ک موفق میشن شاخ و دم دارن؟ مث منو شما

    3. مقایسه ریشه حسادته.بیا قبول کنیم حتی خواهر برادر ها هم زندگیشون متفاوته چ برسه هشت میلیارد انسان.هر انسانی جاده زندگی خودشو داره.من نمیتونم وارد جاده(زندگی)تو بشم و تو هم همینطور.جاده و مسیر زندگی خودتو طی کن.کاری به بقیه کاری نداشته باش.زندگی تک تک ادما با هم متفاوته.یکی تو ۱۸سالگی مجرد پزشکی قبول میشه .یکی تو ۳۰سالگی متاهل با دو تا بچه پزشکی قبول میشه.چرا خودتو با بقیه مقایسه میکنی؟مگر زندگی بقیه به عنوان استاندار رسمی یک زندگی ایده ال تصویب شده؟اصلا کی میخواد یک سبک زندگی رو به عنوان زندگی ایده ال تصویب کنه؟زندگی ایده ال یعنی در هر حالتی و شرایطی شاد باشی که با مقایسه شادی رو از زندگیت گرفتی.هر وقت خواستی مقایسه کنی بگو من زندگی خودمو دارم.هر کسی زندگی خودشو داره.در ضمن ظاهر زندگی بقیه رو با باطن زندگی خودت مقایسه نکن.

  84. با سلام راستش بیماری من یکم عجیب غریب به طور مثال روزی میخواستم گوشی بخرم که خانواده من یک میلیون تومان به من کمک کردن بعد که گوشی رو خریدم رفتم از خواهر و مادر خودم تشکر کردم که به من کمک کردن بعد فرداش فکر کردم که خوب پول که مال پدرم بود باید از پدرم هم تشکر کنم از پدر خودم هم تشکر کردم بعد فرداش پیش خودم فکر کردم خوب من از پدر و مادر خواهر خودم تشکر کردم اما پدر نمی دونه که من از مادر تشکر کردم یا مادر نمی دونه که من از پدرم تشکر کردم بعد یه فکری داره که من رو اذیت می‌کنه و اون فکر این هستش که من باید تو جمع باید تشکر کنم تا پدر و مادر بدونم که من از هر دو تشکر کردم و تو فکر من اینه که اگر این کار رو نکنم احتمال داره بلایی سرم بیاید

    1. سلام
      تشکر نوعی خوبی کردنه
      تو برای اونها فرزند خوبی باشی خدا تمام بدی ها رو از تو دور میکنه و به این کار و تشکر کردنت کاری نداره کسی

  85. با سلام خانم ۴۴ ساله هستم شوهر ۶۰ ساله دارم دو پسر ۱۸ ساله دارم شوهرم معلم جهار سال دبیرستانم بوده قبل از من زنش را به دلیل بدخلقی بیرون نگذاشتن زن حرف در اوردن برای زن وبهتان زذن طلاق داده است حالا بیست ساله داره منو عذاب میده یک خانم پاکدامن وباوقاری هستم بهتان های بد وبیرا می گوید حق ندارم پایم را بیرون از در بگذارم به پدر ومادر م فوت کرده حق ندارم به خانه خواهر وبرادر وفامیل ها در طول جندین سال بروم یا انها بیایند فقط میگه همه به تو نگاه می کنند وتو به انها نگاه می کنی لیسانس الهیات ومعارف دارم ۱۲ سال است در غیر انتفاعی تدریس می کنم روزم سیاه تر از شبم است به خاطر بچه هایم ۲۰ ساله تحمل کردم در این سال ها به بیماری فشار خون بالای ۱۸ و اسم ونارسایی کلیه مبتلا شدم حق نفس کشیدن در این خانه را ندارم تو را خدا راهناییم کنید

    1. متاسفانه افراد پارانوئید و شکاک تغییر دادنشون خیلی سخته یا بهتره بگم غیر ممکنه بهتره هرچه زودتر خودتونو نجات بدید منم با همچین فردی ۵ سال نامزد بودم واقعا سخته فرض کنید میخواستم برم دکتر اولین سوال این بود زنه یا مرد و کلا ذهنش مسموم بوددخیلی تلاش کردم برای تغییر دادنش ولی نشد و در انتها به کمک روانشناس خودمو نجات دادم از اون رابطه…حیف هست تو این سن سلامتی روحی و جسمیتونو بازیچه دست یکی قرار بدید امیدوارم به آرامش برسید

  86. سلام به همه دوستان اولش فکر میکردم فقط من این مشکل رو دارم ولی پیام ها رو که خوندم دیدم خیلی ها ب۶ این مشکل دچار شدن من از آقای دکتر عاجزانه خواهش دارم خیلی از لحاظ روحی منو به هم ریخته چند شب پشت سر هم خوابم نبرد و از اون مدت میخوام دراز بکشم همش استرس دارم نکنه خوابم نبره و در طول روز تمام تمرکزم روی این موضوع شده دوباره شب که میشه از شب دیگه بدم میاد با وجودی که دارم از خستگی میمیرم ولی به خاطر ترس و احساس غمگینی خوابم نمیبره و اینقدر اعصابم بهم می ریزه تا صبح راه میرم و فردا دوباره اعصابم خورده و روز هم به همین منوال میترسم بخوابم الان یک ماهه اینجوری شدم سلامتی جسمی و روحیم به هم ریخته آرزوی یه خواب با آرامش دارم در صورتی که خواب رو خیلی دوست دارم دارو دوست ندارم بخورم چون باید کنترل رو خودم به دست بگیرم هر کسی هر کمکی کرد کمکم کنه خواهش میکنم دوست دارم بخوابم خواهش میکنم دوستان کمکم کنید.

    1. منم همین مشکل رو دارم شب نباس فکر کنی فکرتو باز بزار کم کم خوب میشی شما تنها نیستی خیلی ها این مشکلو دارن باس رو خودتون کار کنین یه هفته اینا تا درست بشین سخته ولی شدنیه موفق باشین

    2. یه شب احساسات خودتون رو با گریه تخلیه کنید و به خدا بگید و بعد بخوابید
      دلتان که اروم شد خواب خوب میاد خودش
      وقتی دلتان همراهتان باشه محکم و مطمعن میشید و امیدواری هم میاد سراغتون

  87. سلام وقت بخیر. ممنونم از مطلب خیلی خوب تون. من ۲۲ سالمه ورزش میکنم رزیم غذایی مرتبی دارم می تونم بگم که همه چیز توی زندگیم سر جاشه دانشگاه خوب خونواده خوب و… اما همیشه از بچگی ترس اینو دارم که قراره ایدز بگیرم تا حدی که وقتی به ازدواج فکر میکنم نگران اینم که اگه طرف قبلا ارتباطاتی داشته و مبتلا به ایدز هس ولی مشخص نباشه چی؟ اگه اون یه بیماری داشته باشه که به منم منتقل بشه؟ اگه من بیمار باشم اما ندونم و یهو حالم خیلی بد بشه؟ طوری هس که حتی یه سرماخوردگی منو تا حد مرگ میترسونه با این که بدنم کاملا قوی و سالمه. مطلب شما بهم کمک کرد بفهمم که باید این مشکل رو حل کنم راستش تا قبل این خجالت میکشیدم به کسی بگم این فکرا رو دارم. موفق باشید ممنون که کمک می کنید

  88. سلام و خسته نباشید آقای دکتر عزیز من خودم متوجه حملات پانیک شده ام از چند سال پیش به علت یک اتفاق و ترس ناگهانی این مشکل برام پیش اومده و ۶ سالی هست دچار شدم و چند تا دکتر هم رفتم و دارو تجویز کردن ولی من میخوام ریشه ای خوب بشم. میخواستم بسته های درمانی بخرم فقط نمیدونم من احساس میکنم وسواس فکری هم دارم مدام فکرهای بیهوده و گاهی هم خطرناک اصلا بی ربط به ذهنم میرسه میخواستم ببینم دو تا دوره رو بگیرم برام خوبه?واقعا خسته شدم اطرافیانم خودم واقعا ناراحتم اصلا دست خودم نیست. ممنون میشم راهنماییم کنین

  89. با عرض سلام خدمت دكتر بهشتيان من اكثر مطالب شما رو تو اينستا گرام و جاهاي ديگه خوندم واقعا خدمت بزرگي كردين به جامعه)
    دكتر جان من هم مشكل وسواس پيدا كردم حدود ٤الي٥ساله مشكله من اين نمي تونم با كسي رو درو صخبت كنم فمر ميكنم.راجع به من چه فكر ميكنن با كسي كه صحبت ميكنم ضربان قلبم بالا ميره احساس ميكنم حسودي در وجودم دارم ولي حسود نيستم دوست دارم با كسي كه صحبت ميكنم چهرهام رو نبينه چون حالت چهره ام عوض ميشه اشفته و كنف به درگاه خداوند دعا ميكنم كه حال بقيه وخودم خوب بشه دكتر جان كمكم كنيد

    1. وااای وسواست شبیه منهههههه دقیقن همینم منم بیا توضیح بده خوب شدی الان اگه پیامم دیدی بگو حالت چطوره و چ کارایی واسه بیماریت انجام دادی

  90. سلام آقای دکتر ودوستان
    منم همین مشکل شمارو دارم البته مشکل من بدتر از مشکل شماس

    همه علایمی که شمادارید رو دارم مثلا:
    وقتی درحیاطمونو میبندم ومیام توخونه دوباره پامیشم میرم ببینم بازه یانه شیر آبم‌همینطور
    کلا آدم بی خوابی هستم اصن شبا خوابم نمیاد
    مشکل بزرگم اینه که هی ازآینده میترسم مثلا باخودم میگم تو آینده چیکاره میشم و آیا کسی بهم زن میده و…
    لطفا کمکم کنین بخاطر خدا😭😭😭

    1. چند بار کاری که بنظر عقل خودت(نه اون افکار وسواسی)درسته رو انجام بدی دیگه افکار مزاحم و وسواسی ولت میکنن.باهاشون لج نکن که هر چی میگن برعکسشو انجام بدی.نه نه.فقط کاری که بنظر خودت درسته رو انجام بده و به اون افکار وسواسی بی محلی کن .انگار که صداشون رو نمیشنوی.

  91. سلام
    ۱۵ سالم هست دختر هستم
    من تا سال پیش اصلا به فرد مذکری فکر نمیکردم اما امسال از وقتی یک فردی رو دیدم ۲۴ ساعته تو ذهنمه و باعثه عدم تمرکز من در درسم شده و اون فرد دقیقا در مکانی هستش که جلوی چشم من هست واقعا دوست دارم فراموشش کنم اما نمیدونم چرا نمیشه خیلی نگرانم میشه کمکم کنید ممنون

  92. در ضن دکتر ،شاید باورتون نشه ولی بنده اکثر این مدل وسواسهایی که دوستان گفتن رو هم تجربه کردم ،ولی مدلش بابقیه فرق داره ،مثلا چند تا وسواس به هم گره می خورن ،برای مثال موضوعی که در بالا گقتم برام اتفاق میفته بعدش یه فکر وسواسی بهم میگه حتما نمازتو نمی خونی اینجوری شدی ،این انتقام خداست،بعد خودمو موجاب میکنم که نباید واکنش بهش نشون بدم ،یه فکر دیگه میاد میگه داری خودتو گول میزنی وبه الهامات قلبت گوش نمیدی و…

  93. سلام وقت بخیر.دکتر بنده مشکلم یکم عجیب غریبه .بعضی وقتا انگار فوکوس ذهنم روی یک موضوع یا اعضای بدنم قفل میشه البته در پس زمینه ،مثلا همچنان که به رفتارهای روزانه مشغولم ذهنم به صورت موازی قفل میشه رو قسمت درونی گلوم انگار تمرکزم به دو قسمت تقسیم میشه یوی میره سمت اون فوکوس وباعث میشه تفکراتم سطحی باشه ،هرچقدر بیشتر ازین بابت ناراحت میشم بیشتر اذیتم میکنه ، ودر امتداد اون یه ترس وسواسی میاد ومیگه نکنه برای همیشه اینطور بمونم و…امیدوارم منظورمو درست رسونده باشم تجربه عجیبی هست متاسفانه توضیحش سخته …خواهشی که ازتون دارم اینه که بهم بگید این جزو کدام دسته اختلالها طبقه بندی میشه ؟

  94. دکتر من نمیدونم چرا هروسایلی که بر میدارم باید همو جا حتما بزارم به نظر خودم اگه این کار نکنم یه جور بدشانسی برام اتفاق بیافتد دلیل این رفتار چیست

  95. سلام، دختری ۲۱ ساله هستم, سه سال پشت کنکور و موفق نشدم.
    یه مشکل بزرگ دارم که هیشکی درکش نمیکنه .از وقتی ک مدرسه میرفتم معلم درس میداد من متوجه حرفاش نمی‌شدم یا جور دیگ ایی میفهمیدمش و وقتی خونه میومدم ۱۰۰ دفه بلند بلند میخوندم و حفظ میشدم.
    الان که کنکوریم با روش حفظ کردن نمیتونم درسامو بخونم چون چند روز بعدش با وجود مرورم یادم نمیره.
    وقتی حرف میزنم متوجه نیستم چی میگم و اگ کسی ازم بپرسه اینجاشو نفهمیدم دوباره بگو نمیتونم جواب بدم.
    اگ کسی راجب موضوعی برام حرف بزنه هی باید ازش بگم اهان منظورت اینه.
    بین حرف زدنمم هی مکث میکنم. عدم تمرکزم نیس چون خیلی راهارو امتحان کردم.
    تا حالا تصادف و آسیب مغزیم نداشتم.
    خیلی دوس دارم موفق شم تو هرکاری .
    خیلی آرزو دارم دلم میخواست معلم بشم ولی با این وضعم نمیتونم.
    زندگیم مختل شده و همش به خواب پناه میبرم و حتی اشتهایی ندارم.
    ازتون خواهش میکنم کمکم کنین

    1. سلام منم‌‌ وقتی کسی چیزیرو توضیح میده نمیفهمم و تازه خودم فهمیدم بنظر خودم بخاطر بی دقتی و عدم تمرکز ولی نظر روانشناس یا ی آدم باعلم نیست منم مدرسه میرفتم مثلا ی درسیروکه امتحان داشتیم مثلا خرداد ماه کامل میخوندم و فردا سر جلسه امتحان چیزی یادم نمیومد و تو ذهنم آهنگهایی که گوش میدادم میخوند و این آهنگها نمیزاشت جوابا یادم بیاد سر جلسه امتحان بغضم میگرفت از اینکه اینهمه خوندم و چیزی یادم نمیاد هیچکسم درکم نمیکرد همه بهم آرم اینو میزدن که درس نخونی البته کلا سرکلاس درس هواسم به توضیحاتی که معلم میداد نبود و اصلا تو ی عالم دیگه بودم هواسم به کلاس درس نبود بدنمم ضعیف بودجون نداشت مدرسه ام تا ساعت ۳ بود از ۱۲ به بعد دیگه اصلا توان یادگیری نداشتم منم میخام چیزیرو حفظ کنم با یکبار خوندن که انگار مثلا به ی عهکس نگاه میکنم برای اینکه حفظ حفظ شم باید چند بار بخونم منم نمیدونم مشکلم مغز ی دارم یا مشکلات روانشناسی ولی عزیزم حتما پیش یک روانشناس خوب برو که حتما کمکت میکنه نزار همینجوری بمونی شاید با روانشناسی مشکلاتت حل بشه و به آرزوهات برسی و موفق بشی منم بعد ۵ سال که از دیپلمم میگزره تازه میخام برای کنکور شرکت کنم درسهایی که تو مدرسه بهم یاد دادن بعد ۵ سال از یادم رفته ولی من هرچی سختی داشته باشه قبول میکنم و تلاش خودمو میکنم تا به آرزوهام برسم برای شماهم دعا میکنم مشکلاتت حل شه و به آرزوهات برسی گلم

  96. سلام من هم همش به کشیدن دندونام یا دستم رویه کاغذ فکر میکنم و عصبی میشم دست خودم نیست و این باعث شده سمت هیچ برگه ای نرم و نتونم درست درس بخونم من از صدای ملچ مولوچم بیزارم واقعن موندم چجوری از بین ببرمشون 😑👌

  97. وای منم دقیقا همینطوری ام. اولش فقط ترسم از این بود که بی اختیار چیزی بگم یا حالم بهم بخوره ولی الان فکر میکنم با بدنم قطع ارتباط میکنم و حسش نمیکنم و یه حالت خاص فکری هست که نمیتونم خوب توضیحش بدم ولی انگار توش گیر میکنم و فلسفی و گیج میشم. از خوابیدن میترسم چون تو خواب اینجوری میشم معمولا و با پنیک از خواب پامیشم. مغزم از هرچیزی یه چرخه از وسواس درست میکنه و بهش میچسبه. یا حس میکنم از بعضی چیزا و حرفارو تو ذهنم دسته بندی نکنم اتفاق بدی میفته حتی بعضی وقتا حس میکنم یه بخشی از وجودم این وسواسو دوست داره و اونم خودش یه جور وسواسه… تو ذهنم گیر افتادم. فقط میخوام تموم بشه. همین.

  98. با سلام خدمت شما.اقای دکتر من دچار وسواس فکری هستم گاهی کمرنگ میشه و گاهی دوباره زیاد میشه.نیاز به مشاوره حضوری دارم .خواستم ببینم شما میتونین روانشناس در سطح خودتون که مشکل منو درک کنه توی شهر تبریز معرفی کنین.ممنون میشم راهنمایی کنین

  99. با سلام منم وسواس داشتم و باز هم یک مقداری دارم و تغییر میکنه ولی یک مدت خیلی بد شده بود که خیلی بد که رفتم از امام ها کمک خواستم در دلم یا زبانی خواستم که کمکم کنند و خدا رو شکر اون حالا خیلی شدید و بد درست شد برای همین به شما هم میگم از خدا و پیامبر و امامان و اسلام غفلت نکنید البته همراه با درمان

  100. سلام و خسته نباشید داداشم ۹ سالشه و مدام میگه من ۴ ساله بودم و ۵ ساله و ۶ ساله بودم با همسن و سالام ی کارای زشتی انجام دادم.میگه همه ادمارو لخت تصور میکنم.میگه گاهی احساس میکنم باهاشون کاری میکنم.ول نمیکنه و همش گیر میده هرکاری میکنیم نظرتون چیه دکتر

  101. سلام خسته نباشین ااقای دکتر من خانوم ۲۶ساله هستم که الان نزدیک به ماه سوم هست که شبا تاصبح نمیتونم بخوابم همیشه از یه چیزی ترس دارم و به مرگ فک میکنم فک میکنم قراره بمیرم همیشه افکاری در مورد این حس دارم یا چیزای در این مثرد میسنوم یا که میبینم راهنماین کنید تورو خدا

  102. سلام آقای دکتر آقای دکتر من دچار یه مریضی شدم ک وقتی میرم تو خیابون یا با ماشین میرم هرکسی داخل خیابون صحبت میکنه فک میکنم مضموم حرفش منم‌تو رو خدا کمکم کنید دیگه دارم روانی میشم

    1. من شب ها از مصرا میام بیرون هی آب رو مصرا رو نگاه می کنم که یک وفت باز نباشه جای از بدن زخم شه فکر میکنم عفونت می کنه و باید دستم رو قط کنم لطفا آقای دکتر یا هر کسه دیگه کمکم کنید اگه راهی بلدید بگید

  103. سلام من خانمی ۳۳ساله هستم چندین ساله وسواس دارم کارهای روزمره راتکرارمیکنم مثلا۱۰بارشیراب راباز بسته میکنم تا دست بشورم از نگ مشکی متنفرم اگه دستم به چیزی بخوره که مشکی باشه بایددستموبشورم اگه نشورم توذهنم میادکه یکی ازنزدیکان میمیره همیشه فکرمنفی توذهنمه که اتفاق بدی میفته ویکی نزدیکان میمیره

    1. منم تو همین مایه هام با این تفاوت که هم وقتی دست میزنم به رنگ مشکی و هموقتی به رنگ مشکی نگاه میکنم احساس میکنم یکی از نزدیکانم میمیره یا نمره ام کم میشه، و باید دستم رو یا نگاهم رو به رنگ سفید بکشم یا خیره کنم تا روانم آرامش بگیره البته گاهی اوقات این سخت گیری بیشتر میشه و گاهی خیلی کمتر میشه

  104. سلام جناب
    راستش من ۱۲ سالمه و دچار وسواس فکری شدم که فقط فکر میکنم دستام کثیفه حتی اگه به در و دیوار هم دستم بخوره دوباره دستام رو میشورم.
    و اینکه وقتی یه کاری رو انجام میدم با اینکه میدونم انجام دادم ولی بازم شک میکنم که شاید انجام نداده باشم.
    مثلا وقتی در اتاق رو میبندم چند بار بلند میشم و میرم ببینم در اتاق رو بستم یا هنوز بازه،با اینکه خودم میدونم بستم.
    و حتما باید یه تصویر از دری که بسته شده رو به ذهنم بسپرم تا دوباره ی نرم در اتاق رو چک کنم
    این باعث میشه وقتم گرفته بشه و کلافه بشم
    راهکاری هست که بدون قرص و دارو وسواسم تموم بشه؟

    1. سلام من خیلی از مردن نزدیکانم مثل خانواده ام هی به جلو چشمم میاد چیکار کنم تا این فکر های وسواسی زشت از روی زهنم پاک شود

  105. سلام دکتر من مشکل دارم به جیزایی فکر میکنم ک طبیعی هستن ولی من بزرگش میکنم فکر میکنم به اینکه چجوری میتونیم ببینیم چجوری میتونیم دستمون رو تکون بدیم ایا واقعا وجود داریم یا چیز هایی ک میبینم واقعی هستن و این حس ها بیشتر غروب بهم دست میدع و خیلی بهم فشار میارع تاجایی ک گریه میکنم و از خدا کمک میخوام الانا بهم این ترس دست میدع ک باز فردا این حس میاد و من چیکار کنم ک استرس میگیرم و میترسم تا جایی ک میخوام به خدا بگم همین الان جونمو بگیر راحتم کن هنوز پیش دکتر نرفتم سعی میکنم بهشون فکر نکنم ولی باز برمیگردن و چند ساعتی هستن و یهو از بین میرن نمیدونم چیکار کنم کمکم کنید

  106. سلام آقای دکتر من پسر ۱۸ساله ای هستم ک از سن ۱۴سالگی هم تغییرات جسمی و هم تغییرات شخصیتی در من ب خاطر فک کنم بلوغ شروع شد حالا الان متاسفانه ۱ماهی هست ک فک کنم دچار وسواس فکری شدم یعنی هی فک میکنم هی تمرکز ندارم رو درسم و یا این ک ی حس تلقینی به من دست میده ک موقع ک می‌خوام کاری رو انجام بدم یا حرف بزنم جلومو میگیره خودمو هی سرزنش میکنم و اینکه دچار ی تغییرات فکری و شخصیتی شدم متاسفانه نزدیک ب ۴سال خودارضایی میکردم ولی خدارو شکر مدت زیادی ک گذاشتم کنار همش درباره آینده فک میکنم و نگران میشم درباره برخی اتفاقات خودمو بیش از حد میترسونم درباره ی موضوعی و بعضی وقتا موقع درس خوندن مخصوصا فکرم میره جای دیگه ای و ب دنبال علت وقوع وقایع و راه‌حل‌های مختلف جوری ک موقع درس خوندن ب سرم فشار زیادی میاد ولی میدونم ک بیشتر چیزها ب خود ما بستگی داره و دارم خودمو عادت میدم ک جلو افکار منفی رو بگیرم .
    آقای دکتر تورو خدا ب دادم برسید چیکار کنم؟

  107. درود بر شما
    دکتر عزیز من مشکل وسواسی عملی خاصی ندارم ولی یه مشکل رفتاری دارم که مدام موجبات خجالت و شرمم رو فراهم میکنه و اونم اینه که هنگامی که به صورت رو در رو با خانمها صحبت میکنم مدام نگاهم میره سمت سینه هاشون یا اگه قسمتی از پوست بدن خانمهای محجبه مثل پوست گردن و سینه نمایان باشه چشمام مدام به اون نقطه می لغزه و هرچقدر که تلاش میکنم تا حواسم رو به اجزای صورت مخاطبم جلب کنم باز این کنجکاوی جنسی وسواسگونه منو رها نمیکنه و حواسم به سمت نقاطی که عرض کردم منحرف میشه (ناگفته نمونه که این تجربه رو در همصحبت شدن رو در رو با محارم خودم هم تجربه میکنم). از پاسخی که میدیدن پیشاپیش سپاسگزاری میکنم

  108. سلام من یه مدته سر پیام ها و عکس های گوشیم دچار وسواس شدم، همش میخوام یه نظم خاصی داشته باشن، و چون تعدادشون زیاده و هر روز هم پیاما و عکس های جدید اظافه میشه نمیتونم این نظم رو برقرار کنم، واسه همین همشونو حذف میکنم. آهنگا هم همینه اصلا وقتی میبینم اسم آهنگ به هم ریختس یا اسم خواننده اشتباهه یا کلا این چیزایی که موقع دانلود آهنگ پیش میاد، اعصابم بهم میریزه کلا حذفش میکنم. قبلا اینجوری نبودم نهایت یه آهنگی اسمش اشتباه بود با برنامه ادیت درستش میکردم ولی الان مثلا درستش میکنم بعد ده بار چک میکنم ببینم درست شده یا نه، بعد اگه درست نشده باشه کلا حذفش میکنم. نمیدونم چمه شروعش از وقتی بود که با گوشی مامانم کار میکردم و همش نگران بودم پیامامو چک کنه واسه همین پاکشون میکردم، بعد دیگه به صورت یه عادت موند ولی الان دیگه خیلی آزار دهنده شده.

    1. سلام اقای دکتر من خیلی وقتا تو ذهنم میاد که نقاط مثبت گذشته‌ام همیشه به واسطه یکی از دوستانم است مثلا اتفاقی رو که۶سال پیش افتاد به ایشان ربط میدم در حالی که ایشان را حدود سه سال است می‌شناسم

  109. آقای دکتر درود برشما ،من ۹ سال مشکل بلع دارم نمیتونم غذا قورت بدم چندبازدکترگوارش رفتن همشون گفتن مشکل عصبیه بروروانپزشک،یه باررفتم قرص آرام بخش ولیتیوم داد یه سال تحت نظرش بودم خوب نشدم ودکترگفت نیا چون دندونام پوسید وتیروییدم کم‌کارشد،الان دوباره دکتررفتم دوباره بهم میگن بروروانپزشک منم والا میترسم دوباره داغون شم،۳۹ ساله هستم شوهرم اخلاقش بده ازوقتی ازدواج کردم اینجوری شدم غذا رونمیتونم قورت بدم انگارچیزی تومغزم کمه میمونه تودهنم با آب رقیق میکنم وقورت میدم واین کارباعث شده ناراحتی گوارشی هم بگیرم من چه کنم؟بدنم خالی ازویتامین شده کم خونی گرفتم،همش شوهرم بهم محبت نمیکنه وفکرای منفی میزنه سرم

    1. منم این مشکل و داشتم رفتم پیش روانپزشک دارو نوشت برام یادم نیست چی بود تو ۱۴ سالگیم اینجوری بودم حتی آب دهنمم به زور قورت میدادم حتما پیش روانپزشک برید حل میشه دوران خیلی سختی بود برام .

  110. سلام آقای دکتر من ۳۹ سالمه ی دختر ۴ ساله دارم همش فک میکنم چرا دختر دار شدم ترا خدا کمکم کن وسواس فکری ولم نمیکنه هر جا ی پسر میبینم میرم تو فکر خانواده من ۴ تا پسر و یک خواهریم برادر بزرگم دوپسر داره خواهرم دوتا پسر داره برادر خانومم دوتا پسر داره دخترمو خیلی دوست دارم ولی همش فکر میکنم دارم تحقیر میشم تو را خدا ی چیزی بگید درمان دارم زندگی برام جهنم شده

    1. سلام اقای دکتر متاسفانه اتفاقلت خوب زندگی ام رو دائم به یک دوست ربط میدم درحالی که من با ایشان حدودسه سال است آشنایم اتفاقات۷سال پیش راهم به ایشان ربط میدم و این فکر من رو ول نمی‌کنه لطفا کمک کنید

      1. با سلام
        من از کودکی دچار وسواس فکری شدید بودم وسواس من همیشه از نوع افکار تکراری و مزاحم بوده و گاهی باعث اعمال تکراری می‌شده با وجود اطلاعی که از احمقانه بودن افکارم دارم مغزم نمی‌تواند تفاوت قائل شود به شدت احساس پوچی و کمبود اعتماد به نفس دارم قبول نشدنم در کنکور به این حال من دامن زده و هنوز آثارش نرفته که هیچ در حال شدید شدن است همچنین مبتلا به فوبی آمپول و واکسن و از خون هستم به طوری که مدت هاست خواب های من دچار آشفتگی شده اکنون ۲۱ سال دارم و ترس شدید از ازدواج هم دارم و نمی‌توانم مادر شوم چون اختلال روانی در خانواده ما ارثی است و مادرم هس بسیار بیمار است و پدر بزرگم هم در سن من بستری بوده هیچ امیدی به آینده ندارم خانواده ی گرمی هم ندارم
        آیا درمانی برای من هست

  111. سلام .من یه دختر هفده سالم . از بچگیم ریشه هایی از وسواس فکری داشتم .سر انتخاب لباس و انتخاب رشته و حتی یه سر درد که فکر میکردم تومور دارم .
    ولی توجهی نمیکردم ولی یکساله زندگیم جهنمی شده .از هیجی لذت نمیبرم .فکر میکنم الان اینکارو کنم آینده اونجوری میشه اگه فلان کارو نکنم سرطان میگیرم تو آینده.حتی تو فیلم و یه کتاب که یک چیزی از مرگ عزیزان داره منو ازارمیده
    شاید به نظر اطرافیان مضحک و احمقانه باشه ولی منو داره نابود میکنه .این افکار همه چیز منو هدفش قرار داده.تبدیل به یه ادم افسرده دیوانه شدم .خواهش میکنم بگید چیکار کنم من دیگه ارامش و تمرکز تو هیچ چیزی ندارم.

  112. سلام آقای دکتر خسته نباشید پدر من ۶۰سالشه و سرکار میره ظاهرا از لحاظ جسمی مشکلی نداره و مرد خیلی با شخصیتی هست همه هم دوستش دارن فقط آقای دکتر هر کس هر حرفی میزنه یا تعریفی میکنه پدرم میگه منم اونجا بودم
    حال من خیلی نگرانشم که آیا این دنبال توجه میگرده یا اختلال کم خود بینیه؟
    خواهش میکنم راهنمایی م کنید

  113. سلام آقای دکتر
    من چندساله دچار وسواس فکری شدم
    مثلا می ترسم که نکنه کسی رو بکشم یا به کسی آسیب بزنم
    یا مثلا فکر می کنم که همه شیطان هستن
    این فکرها منو وحشت زده می کنه
    دو سال و نیمه دارو مصرف می کنم.اما دوباره چند روزه این فکرها داره تکرار میشه.خیلی میترسم.وقتی این فکرها سراغم میاد تمام انرژیم از دست میره و وحشت زده میشم
    دلم میخواد خودمو بکشم چه کار کنم
    خواهش می کنم راهنماییم کنید

    1. درود بر شما دوست عزیز دوره درمان وسواس می تونه بهتون کمک کنه مشکل تون را حل کنید.

  114. سلام من یه دختر ۲۵ ساله ام تقریبا از بچگی وسواس فکری دارم مادرم هم وسواس شستشو داره دو ساله که وسواسم شدید تر شده کار های غیر منطقی می کنم تا یه ذره آرامش پیدا کنم طبیعتا مورد تمسخر اعضای خانواده هم قرار می گیرم دائما میترسم نکنه کار عجیب میکنم مثلا یه دفعه جیغ بکشم یا به اعضای خانواده ام بلایی سرشون بیارم حالم خیلی بده دائم درحالت اضطراب هستم عصبی و افسردگی هم دارم من خیلی خسته شدم ناتوان از انجام کارهای روزانه و تعاملات اجتماعی شدم میشه کمکم کنید.

  115. من روانشناس هم رفتم ولی گفت برو ورزش کن خوب گیرم که من ورزش کردم ولی این فکرا منو بی حوصله کرده اصلا شاد نیستم و نمیخندم.

    1. درود بر شما دوست عزیز دوره درمان وسواس می تونه به حل مشکل شما کمک کنه. برای درمان وسواس نیاز به تکنیک ها و تمرینات خاصی هست که در می تونید اونها را یادبگیرید

  116. سلام آقای دکتر من وسواس فکری دارم ۹۳ وسواس گرفتم‌ مثلا وسواس افکار مزاحم منفی در باره ی خودم
    طوری که افسردگی گرفتم دکتر رفتم داروی ضد افسردگی بهم داد خوردم خوب شدم ولی مشکل اصلی رو که این افکار مزاحم هست رو نگفتم یعنی روم نشد که بگم و نمیدونستم که این هم میتونه یه مشکل روانی باشه اما با این وجود این افکار با من موند تا اینکه سال ۹۵ رفتم دکتر مشکلمو گفتم و برام دارو تجویز کرد یه جلسه رفتم خوب شدم و دیگه افکار منفی دیگه سراغم نیومد ولی الان ۶ ماهه که برگشته و طوری که دیگه افسردگی گرفتم دوباره دکتر رفتم بهم دارو داد ولی همچنان من حالت افسردگی و افکار مزاحم رو دارم طوری که نمیتونم درس بخونم سر کار برم خیلی تو خودم فرو رفتم و حوصلم خیلی پایین اومده دارو هارو هم که میخورم دیگه خیلی میخوابم چیکار کنم‌حالا ۶ ماه شده ولی انگار ذهنم خوب نشده خیلی مشغوله دکتر میگفت که ۶ الی ۱ سال طول میکشه تا خوب شم ولی الان ۶ ماه شده ولی من حالت سستی و بی حالی رو دارم و میل جنسیم هم به شدت کاهش پیدا کرده درس هام رو نمیتونم بخونم
    چیکار کنم یعنی من باید تا آخر عمر همیشه ناراحت و بی حوصله باشم ؟؟!😔😔😭😭
    من ۲۲ سالمه و مرد هستم و اگه اینطوری باشه من نمیتونم تو آیندم موفق باشم.خیلی بده😫😫

  117. سلام آقای دکتر من ی برادر دارم ک خیییلی دوسش دارم این علاقه من از بچگی بوده من ۶سالم بود ک اون بدنیا اوند و مث ی مادر ازش مراقبت میکردم سااالهاس ک من فکر از دست دادن برادرم اذیتم میکنه خصوصا از وقتی ی مشکل جسمی براش پیش اومد ک البته ی مشکل پیش پا افتاده بود و تقریبا رفع شده نه اینکه بیماری حادی باشه.بعد از اون مشکل این حس من شدت گرفت.دوس ندارم این حرف رو بزنم اما شاید هرروز من ب مرگشو مراسمشو حتی قبرش فکر میکنم و عذاب میکشم و گریه میکنم.تا الان فک میکردم نکنه حس ششم من هست ک این موضوع رو حس میکنه همیشه میخواستم از کساییکه عزیزشون رو از دست میدن بپرسم ببینم قبلش همچین حسی رو داشتن یا نه.ولی آقای دکتر واقعا در عذابم.حس میکنم مادرم هم همچین حسی رو داره ولی بازگو نمیکنه.تو رو خدا کمکم کنید

  118. سلام ببخشید من مدام بزاقمو قورت میدم فکرم به اونه بعضی وقت ها هم که یادم میره بعد مدتی دوباره بر میگرده اصلا هم نمیتونم تو یه چیزی تمرکز داشته باشم خوابم هن به سختی صورت میگیره لطفا راهنمایی کنید

    1. درود بر شما دوست عزیز دوره درمان وسواس در بخش دوره های غیرحضوری سایت می تونه بهتون کمک کنه

  119. سلام دکتر بهشتیان عزیز لطفا کمکم کنید دارم دیونه میشم دارم به مرز خودکشی میرسم نمیدونم چرا یه مدت اینطوری شدم من ادم نسبتا مذهبی هستم یه چن وقته توی ذهنم هی خود به خود وناخوآگاه میخوام به مقدسات فش میدم بعدش زود اسم خدا رو میارم خیلی عذاب میکشم کمکم کنید دارم نابود میشم خیلی میترسم لطفاااا کمک.😩🙏

    1. درود بر شما دوست عزیز دوره درمان وسواس در بخش دوره های غیرحضوری سایت می تونه بهتون کمک کنه

    2. سلام طبق حدیث معصومین این فحاشی ها عین ایمان است چرا که شما ناراحت هستید از این بابت و اینکه وسوسه هز شیطاان است نه شما که بخواهید عذاب بکشید

    3. منم مثل تو شدم سادات هستم تو دلم فحش به مقدسات میاد تا مرز خودکشی دارم میرم دارم دیوونه میشم روزی هزار بار استغفراالله میگم اعوذو میگم‌بازم دست از سرم برنمیدارن 😭😭😭😭😭

  120. سلام دکتر خسته نباشید من یک دختر ۱۶ ساله هستم و احساس میکنم خانواده ام میخوان منو به زور شوهر بدن مثلا اطرافیان میگن انشا الله که بعد از عید نامزد کنی ولی آقای دکتر من با مادرم حرف زدم میگه نظر خودتم میخوام در این رابطه ولی آقای دکتر میترسم دیگران برای زندگیم تصمیم بگیرن

  121. سلام اقای دکتر امیدوارم پاسخ منو بدین. ۲۷ سالمه و متاهلم. من مشکلم اینه که هر کسی رو میبینم چه مرد چه زن و چه پیر و چه جوان تصور سکس با اون فرد رو دارم. هر مردی رو توی خیابون میبینم تصور سکس با اون توی ذهنم میاد. حتی رابطه مادر پدرم میاد توی تصورم. رابطه زن و شوهرایی که میشناسم همه و همه. واقعا دیگه ازین افکار چندشم میشه حالم از خودم بهم میخوره اما واقعا دست خودم نیست نمیتونم کنترلش کنم. یا گاهی وقتا فکر فحش به مقدسات میاد تو ذهنم و هر کاری میکنم نمیره یه لحظه به خودم میام میبینم یک ساعته بی وقفه و به سرعت دارم میگم استغفرالله یا لعنت بر شیطان. یا یه ترانه که رو زبونم بیوفته تا یک هفته هر وقت به خودم بیام میبینم دارم اون اهنگو میخونم صبح تا چشم باز میکنم اون اهنگ رو زبونمه تا دیگه انقدر به خودم فحش میدم و اهنگای دیگه گوش میدم تا اون از ذهنم بره. اقای دکتر ایا منم وسواس فکری دارم؟

    1. سلام خسته نباشید
      برادرم ۹ ساله هستش و همش فکر و خیال میکنه ادمارو هم لخت تصور میکنه و میگه تصور میکنه ک باهاش داره کار بد انجام میده
      بشدت داره ذهنش اذیت میشه
      راه حلتون رو ممنون میشم

  122. سلام وقت بخیر . مادر من خیلی نگران نجس و پاکی هستند و برای ماها هم خیلی توضیح میدن که ببین اینجوری اگه چیزی نجس شد اب بکش و مثلا هربار که من نماز میخونم اگه یه کم مو از گوشه مقنعه بیرون زده باشه چندبار حتی تذکر میده. نصیحتهاش و حرفاش اکثرن تکرارین مدام خاطرت غمگین رو تعریف میکنه ولی با حالت شاد تعریف میکنه و بعدش میخنده که ما غر نزنیم خیلی اطرافیاش رو کنترل میکنه همه چیزو میخواد بفهمه و مدام سوال میکنه برای هر کاری میگه استرس دارم بحث عروسی رفتن میشه درباره اینکه چی بخریم چی نخریم کی بریم و… هی تو ذهنش حساب کتاب میکنه بقیه رو هم به حرف میاره اخر سر هم بگو مگو پیش میاد قبلا شاغل بوده ولی الان بازنشستس . صداش غمگین و کم انرژیه محیط خونه رو پادگان کرده. خودش افسردس اما هی با چرت و پرت میخواد تو جمع بقیه رو بخندونه تا حالا چند جمله در حد یه انسان بالغ تو جمع ازش نشنیدیم تازه دوس داره بقیه رو هم نصیحت کنه. دلیلش چیه دقیقا پیش روانشناس ببرمشون یا روانپزشک؟ پیشاپیش ممنون از پاسخ

    1. درود بر شما دوست عزیز توضیحات دوره درمان وسواس را بخوانید و فایل صوتیش را گوش کنید این دوره می تونه بهتون کمک کنه مشکل تون را حل کنید

  123. آقای دکتر سلام……من مشکلی دارم که نمیدونم اسمش وسواس هست یا چیز دیگه…. و اون هم این هستش که دائم فکر میکنم زیر نگاه و ذره بین دیگران هستم به خصوص وقتی در حال انجام کاری هستم….مثلا وقتی توی پمپ بنزین در حال بنزین زدن هستم احساس میکنم راننده ماشین عقبی با ذره بین من رو زیر نظر گرفته و مثالهای زیادی شبیه به این…. که خب خیلی آزار دهنده هست…ممنون میشم راهنمایی کنید

  124. سلام من ۱۴ سالمه الان چند ساله که وسواس فکری دارم واقعا دیگه خسته شدم بیشتر در مورد خانواده ام هستش این وسواس رو دارم میترسم که چیزیشون شه
    باید چیکار کنم ؟

  125. سلام ، دکتر جان من مشکلمو به سه بخش خودم تقسیم کردم و براش اسم گذاشتم . بخش اول خودمو بیشتر آزار میده ، بخش دوم و سوم همسر و نزدیکانمو
    ۱ – چک کردن : مثل خاموش بودن گاز ، بسته بودن در خونه و ماشین ، خاموش بودن لوازم برقی . خیره شدن به جایی و اینکه همه کارا رو درست انجام دادم یا همه چیزو برداشتم یا نه .
    ۲- گفتاری و شنیداری : این که یه حرفو جهت یاد آوری ۳-۴ بار میزنم و چند بار میگم مه مثلا فلان چیزو بخر یا فلان کارو انجام بده یا فلان چیز یادت نره ، برعکسش یه موضوع رو چند بار باید بشنوم تا به تاییدم برسه .
    ۳- خودم خودم : من خیلی کارا رو باید حتما توسط خودم انجام بشه . مثل پرداخت قبوض . کارت به کارت بانکی ، حتی در منزل یه چیزی همسرم میخواد برداره میگم صبر کن خودم بهت بدم ، یا تو کاری نداشته باش خودم انجامش میدم .
    ممنون میشم راهنمایی کنید ، در مورد چک کردن صحبت زیاد میشه ، اما اون دو بخش دیگه نه .

  126. سلام جناب دکتر
    دخترم ۱۱ سال دارد و تو این مدت که قرنطینه هستیم مدام دست و صورتش میشوره به طوری که اگزما شده و اینکه همش لباس عوض میکنه …. نمیدونم چیکار کنم با دعوا کردن که حل نشد حتی براش توضیح دادم که همه چی تمیز هست ولی …. روش دوستانه هم جواب نداد
    یکی از دوستان گفت وسواس فکری گرفته
    لطفا راهنمایی کنید ممنون

  127. سلام دکتر خسته نباشید
    من ۳۰ سالمه
    خواهش میکنم کمکم کنید خیلی عذاب میکشم
    من نسبت به یک موضوعی حساسیت شدید پیدا کردم که دو ماهه کل زندگیمو به هم ریخته
    یکی از بستگان به من گفتن که اسمی که برای پسرانت گذاشتی اصلا خوب نیستن(اسم بچه هام پارسا و آرین)
    از اون موقع صبح و شب نسبت به اسم بچه هام حساس شدم و وقتی میخوام صداشون کنم یا یکی صداشون میکنه حالم وحشتناک بد میشه
    تو رو خدا کمکم کنید
    و آیا دارو جواب میده

    1. درود بر شما دوست عزیز دارو به تنهایی مشکل تون را حل نمی کنه در کنارش نیاز به روان درمانی دارید که یا با مراجعه به روانشناس یا تهیه دوره درمان وسواس در سایت می تونید مشکل تون را حل کنید

  128. سلام ممنون از مطالب سایتتون خیلی ممنون
    ‌من ۱۷ سالمه من از ادبیات و شعر نویسی از ۱۵ سالگی علاقه من شدم دوستام میگفتند دخترا این کار رو میکنند و چند تا حرف از بقیه خوردم رفتم تو اینترنت زدم تست ترنس تست دادم نوشته بود اگه امتیاز بین ۱۶۹ تا ۲۲۳ باشه شما دو جنسیتی هستید من امتیازم ۱۷۰ شدم ولی سوال هارو الکی پاسخ دادم و از رو ‌غرور و احساسات بود و برای بار دوم تست دادم امتیازم شد ۱۰۷ و نوشت شما کاملا مرد هستبد ولی من این تست رو هر روز میدم ولی من واقعا عاشق جنسیتم هستم و خیلی خوشحالم مردم ولی وسواس شدید ذهنی شدید منو این طوری کرد و دچار افسردگی شدید شدم
    شاید ۶ بار چک کنم ببینم در رو قفل کردم ؟
    و خیلی منفی نگر هستم و همیشه پریشان
    خیلی فکر میکنم واسه هر مسئله ایی دلیل پیدا میکنم آدم قوی هستم ولی وسواس ذهنی آزار میده منو
    و افسردگی شدید دارم ۳ ساعت یا ۴ ساعت میخوابم و خیلی کم غذا میخورم
    همش میگم کاشکی جن.گ بشه

    ممنونم که تا اخر خوندید و خیلی ممنون از پاسخگویی شما امید وارم قطعا در تمامی مسائل موفق باشید

    پاسخ

  129. سلام ممنون از مطالب سایتتون خیلی ممنون
    ‌من ۱۷ سالمه من از ادبیات و شعر نویسی از ۱۵ سالگی علاقه من شدم دوستام میگفتند دخترا این کار رو میکنند و چند تا حرف از بقیه خوردم رفتم تو اینترنت زدم تست ترنس تست دادم نوشته بود اگه امتیاز بین ۱۶۹ تا ۲۲۳ باشه شما دو جنسیتی هستید من امتیازم ۱۷۰ شدم ولی سوال هارو الکی پاسخ دادم و از رو ‌غرور و احساسات بود و برای بار دوم تست دادم امتیازم شد ۱۰۷ و نوشت شما کاملا مرد هستبد ولی من این تست رو هر روز میدم ولی من واقعا عاشق جنسیتم هستم و خیلی خوشحالم مردم ولی وسواس شدید ذهنی شدید منو این طوری کرد و دچار افسردگی شدید شدم
    شاید ۶ بار چک کنم ببینم در رو قفل کردم ؟
    و خیلی منفی نگر هستم و همیشه پریشان
    خیلی فکر میکنم واسه هر مسئله ایی دلیل پیدا میکنم آدم قوی هستم ولی وسواس ذهنی آزار میده منو
    و افسردگی شدید دارم ۳ ساعت یا ۴ ساعت میخوابم و خیلی کم غذا میخورم
    همش میگم کاشکی جن.گ بشه

    ممنونم که تا اخر خوندید و خیلی ممنون از پاسخگویی شما امید وارم قطعا در تمامی مسائل موفق باشید

  130. سلام دکتر من رفته بودم تنهایی کوه ترسیده بودم گفتم آخه من تنهایی برا چی اومدم اینجا آخه بعد از او محل سریع خودم رسوندم شهر تو راه حالم بده میشد اما جاده خاکی رو با دنده سه چهار با سرعت میومدم. الان از اون روز به بعد که چند ماه میگذره بعضی وقتا حالم بده میشه علتش چیه به نظرتون. مثلا میرم یه جایی که در بسته باشه حالم بده میشه. و اینکه دیگه نمیتونم بیرون از شهر برم . یا مثلاً یه مهمون تازه میاد خونمون استرس میگیرم. ضمنا من سابقه وسواس فکری و عملی هم دارم . میشه نظرتون رو بگین

    1. درود بر شما دوست عزیز، شما چند دسته مشکل مختلف دارید که باید با بررسی بیتشر مشخص بشه ریشه این مشکلات و اختلال اولیه و اصلی شما کدوم هست

  131. سلام دکتر من برا گردش خیلی بیرون از شهر میرفتم برای گردش و تفریح از سر کنجکاوی ولی یه روز که خیلی از شهر دور شده بودم یه لحظه ترسیدم و نگران این شدم که الان چه جوری باید برگردم به شهر بعد حالم خراب شد و از اونجا که تقریبا یه ده کیلومتری از شهر فاصله داشت به سرعت با ماشین اومدم شهر جاده خاکی رو با دنده چهار و سه رانندگی رانندگی میکردم به زور خودمو شهر رسوندم . من سابقه وسواس فکری و عملی هم دارم. از اون روز استرس میگیرم مثلا چند روز پیش برای دیسک کمر باید میرفتم. ام ار ای گفت باید بیست دقیقه تو ش بمونی منم نرفتم. یا مثلاً مهمون میاد خونمون استرس میگیرم . این چیه راهنماییم میکنید. ممنونم از تون

  132. سلام دکتر من از ۲۰ سالگی مدام به مدفوع انسانها و عرق کردن بدن انسانها هستم به خودم میگم چرا انسان مدفوع و عرق می کند این افکار باعث شده حتی به نزدیکترین کسانم آنطور صمیمی نباشم چون وقتی با آدمها نزدیک میشم اولین فکری که سراغم میاد مدفوع و عرق کردن انسانهاست حالم بد میشه

  133. سلام دکتر بهشتیان مطالبتون بسیار مفید بودند….
    بنده کنکوریم و سه یا چهار هفته هست که ……
    وقتی یه تصویری به ذهنم میاد ناراحت میشم و الان همیشه اون تصویر توذهنمه و صبح تا شب این ناراحتی رو دارم…..
    از طرفی فکر قبول نشدن در کنکور و نرسیدن به هدفم اذیتم میکنه….
    به نظر شما من وسواس فکری دارم و درمان میشه؟؟

    1. درود بر شما دوست عزیز
      بله شما علایم وسواس فکری دارید، دوره درمان وسواس در سایت می تونه بهتون کمک کنه

  134. سلام دکتر بهشتیان مطالبتون خیلی مفید بودند
    لطفا راهنماییم کنید…..
    من کنکوری هستم و جدیدا دچار یه اختلال شدم….
    یه تصویری تو ذهنمه که وقتی بیاد میارم از صبح تا شب که میخوابم ناراحتم میکنه و از یادم نمیره……مدام بیادم میاد و نمیتونم خوشحال باشم…..انگار دیگه به زور دارم زندگی میکنم…حالا با این اوضاع کنکور فکر قبول نشدن و عذاب وجدان هم یه طرف…..لطفا کمکم کنید.

  135. سلام آقای دکتر من ۱۸سالمه وامسال هم کنکور دارم تجربی هم میخونم ..من بایکی از دوستام خیلی صمیمی شدم از باهم بودنمون خیلی راضی بودم و همیشه به اون فکر میکردم تا اینکه اختلاف بینمون پیش اومد و الان مابه مدت یک ساله که قهریم ..من انگار دو شخصیت دارم یه شخصیتی که میگه برو بهش پیام بده و شخصیت دیگم ک میگه غرور در درجه اول از همه چی مهم تره…دارم دیونه میشم کلافه شدم احساس میکنم روانیم همیشه احساس میکنم تو هر ثانیه اون به من نگاه میکنه حتی رو خانوادش هم این احساس و دارم این باعث شده که نذاره درس بخونم احساس میکنم همش پیش منه مثلن اگه دارم غذا میخورم اگه بد بخورم بهم میخنده یا هر کاری انجام میدم میبینه یا مثلن همین الان دارم تایپ میکنم داره منو میبینه این دردکوفتی چیه باید آیا دارو مصرف کنم چیجور میشه سریع حلش کرد چون کنکور دارم بهم لطمه زده

  136. عرض ادب و احترام
    بنده فردی ۳۰ ساله و مذکر هستم.در شهرستان زندگی میکنم منزل ما در منطقه ای معمولی و به دور از حاشیه است.من همواره به دلیل ذهن پویای خود و حرفه ی هنری ام خود را در موقعیت های مختلف تصور میکردم و گاهی تلقین در جهت قرار گیری در آن کاراکتر من را نزدیک به ان فرد میکرد.یکی از دغدغه های ذهنی من ترس از کشته شدن توسط دیگران( عموما طی دعوا و…) است.البته که با تجربه شخصی در مورد این افکار نگذاشته ام به وسواس تبدیل شده و زندگی را مختل کند.در خانواده مادری من اکثرا ترس و استرس همواره غالبشان است و بر عکس طرف پدری که همین امر بالانس نسبتا خوبی ایجاد کرده.اما قطعا تاثیر خود را بر روی منه فرزند گذاشته است.
    فیزیک و قد و ظاهر نسبتا خوبی بر خوردار هستم و از زندگی خود راضی ام.وارد جزئیاتتان میکنم در جهت درک سطحی بسیط تر در مورد بنده.به نظر شخصی خود ، گفتار درمانی و شرکت در جلساتی که افرادی همچون من بسیار التیام بخش است اما افسوس که در ایران همچون غرب رایج نیست.شما چه راهکاری ارائه میدهید

  137. سلام من بعد از مهاجرت به مشکلات روحی دچار شدم. مدام دارم به خودم فکر میکنم و این فکرها راحتم نمیزارن. دارو سیتالوپرام ۳۰ برای مدت ۲ سال مصرف کردم از لحاظ اظطراب این افکار بهتر شده بودم ولی این افکار همچنان با من بودن… از لحاظ ذهنی اصلا اروم نیستم و مدام حواسم به خودمه. اینکه نمیتونم حسم رو بیان کنم به کسی خیلی عذاب میکشم. کمکم کنید واقعا درموندم.خسته شدم هیچ کاری نمیتونم بکنم… از ترس افکارم دچار حمله های هراس میشم.کمکم کنید

  138. سلام بنده خیلی به جزئیات دقت میکنم مثلا چون من آدم مذهبی هستم مثلا هی حرف میزنم میگم نکنه غیبت کرده باشم یا مثلا ساعت ۱۲:۱۴دقیقس باید بگم ۱۲:۱۴ دقیقه اگه بگم ۱۲:۱۵یجوری میشَم خیلی ریزبین هستم حدود ۱۰ ماه پیش رفتم دکتر مغزو اعصاب بهم گفتن افسردگی خفیف داری بعد چند مدت دارو مصرف کردم ولی بعدا ول کردم

  139. سلام آقای دکتر من از کودکی وسواس فکری داشتم هر بار به شکلی در اومده و حالا به کار های غیر ارادی توجه میکنم و اصلا نمی دونم آن را باید چطور انجام بدهم و عذاب می کشم مثلا نفس کشیدنم را کنترل می کنم و یا قورت دادن آب دهانم و تازگی ها انگار همه نور محیط در چشمم هست و نمیتونم خوب ببینم و یه فکر فرد خاصی که نمیخواهم مدام در ذهنم تکرار میشه آیا این وسواس فکری من قابل درمان هست؟ همش فکر میکنم هیچ وقت خوب نمیشم و این آزارم میدهد.

    1. درود بر شما دوست عزیز بله امکان درمان وسواس شما وجود داره. دوره درمان وسواس و احیانا بعد از بررسی های بیشتر همراه با دارو درمانی می تونه مشکل تون را حل کنه

  140. سلام اقای دکترخوبین
    من شوهرم ۲۸سالشع همیشه توزهنش فکرمیکنه خیلی عمیق فکرمیکنه دوسالع قرصدمیخوره ولی هیج تأثیری نداره همش فکرمال واموال فکرپیشرفت
    دایم ب دهات فکرمیکنه من یماه ازدواج کردم اصلا بامن حرف نمیزنه چون فکرش خیلی خیلی درگیره فکرطلاق افتادم واقعابایدچیکارگنم

    1. درود بر شما دوست عزیز
      باید بررسی دقیق تر بشه که آیا همسرتون مبتلا به اختلالی هست و اگه هست آیا اختلال ایشون قابل درمانه یا نه بعد بر اساس اون درباره ادامه زندگی تون تصمیم گیری کنید.

  141. با عرض سلام،ادب و احترام.آقای دکتر ببخشید، مادر من با ۶۳سال سن از ۸ماه پیش نسبت به رعایت های بهداشتی کرونا دچار ترس شدید و وسواس شد و رفته رفته بیماریش بیشتر بیشتر شد تا حایی که الان دارو و غذا نمیخوره و حرفهای بی ربط و بیخود میزنه و مدام جملات نمیخوام،خونه ام رو خراب کردید،حالم خوب نیست،ولم کن و …تکرار می کنه و می ناله،دیگه غیر قابل تحمل شده چیکار باید بکنیم.خداوند به شما خیر و طول عمر عطا کند.

    1. درود بر شما دوست عزیز برای مشکل مادرتون باید به روانپزشک مراجعه کنید تا براشون دارو تجویز کنن

  142. من خیلی به یک فرد فکر میکردم و الان که کم فکر میکنم امازیاد حس ناامیدی درباره درسم دارم و حس میکنم که انقار نمیتونم دیگه درس بخونم امسال باشرایط کرونا مجازی فعالیت داریم من پایه هشتم هستم تاسال پیش اصلا این طور نبودم خیلی باذوق و شوق درس میخواندم الان که کتاب رو باز میکنم تو فکر میرم نمیدونم که چی کار کنم
    وقتی کتاب رو باز میکنم حواسم پرت میشه تو دلم به خودم میگم که اینطوری نکن اما بدتر رو بدتر میشه میگن که افکار مزاحم رو بنویس اما چندین بار این‌کار رو کردم اما بی فایده هستش خیلی ناامید شدم دوست دارم مثل قبل باشم اما نمیشه خیلی تا سال پیش درسم خو بود الانم خوبه اما حواسم تو درس نمیشه و فکرم تو این میشه که (تو آینده نمیتونم به هدفم برسم ..واای تو فکر میرم….چرا اینطور شدم.‌..و اصلا نمیخواد این فکر از یادم بره و تا آخر تو ذهنم هست.وووو) اینارو میگم
    میشه سوال من رو پاسخ بدید ممنون ..

  143. سلام آقای دکتر.۸ ماهه نامزد کردم.ده روز بعد عقد، همسرم نمیتونه قیافه منو ببینه.فکر میکنه همش قیافم مشکل داره.پوستمو میکِشه، چشامو ابرو بینی…دائم ترس از این داره که من زیر قولام بزنم.دکتر میرم تشخیص نمیدن.

  144. سلام دکتر من فکر میکنم دارم دیوونه میشم من یه بار شپش افتاده بود به سرم الان هیچی ندارم ولی هر روز فک میکنم که توی سرم هستند و یکیش هم اینه که به گوشیم زیاد حساس شده ام‌ فک کنم خراب میشه یا اینکه شکسته یا آب رفته یا اینکه فک میکنم یه لباسی رو شسته ام ولی هنوز کثیفه یا فک میکنم زیبا نیستم من هفده سالمه دارم دیوونه میشم لطفا کمکم کنین.

  145. سلام اقای دکتر من ۲۰ سالمه و مادرم ۳ ساله که فوت کرد به خاطر دلایلی با مادر بزرگم زندگی میکنن بعد از فوت مادرم همش در ذهنم تجسم میکنم که عزیزانم(مادر بزرگم ) فوت کردن تشیع جنازشونو میبینم همش ترس از دست دادنشونو دارم و گریم میگیره و بعضی وقت ها ناخود اگاه کسی حرفی میزنه تو ذهنم مدام اون کلمه یا جملرو هیجی میکنم و همش تکرار میکنم تو ذهنم مثلا سلام صد بار هیجی میکنم و باید اون کلمه یا جمله مثبت در بیاد اگه مثبت در نیاد خودم یه کلمه هایی اصافه میکنم تو ذهنم تا اون کلمه مثبت شه این مشکل خواب و از من گرفته شبا تا صبح بیدارم

  146. آقای دکتر تو رو خدا کمکم کنید من خیلی زوده برام واسه دیوانه شدن من نمیخوام دیوانه بشم، تو رو خدا کمکم کنید یکی بیاد بگه من چه مرگمه

  147. سلام جناب دکتر خسته نباشید، من پنج سال پیش بعد از فوت داییم و دامادمون که هر دو به فاصله ۴۰ روز اتفاق افتاد من خیلی ناراحت بودم و بعد از فوت اون ها یه شب خواب دیدم که قراره تا ۶ ماه دیگه زنده باشم و بعد اون افسرده شدم و همش فکر میکردم قرار بمیرم و به شکل ها مختلف بعد اون خواب از آلبوم عکس مرده و وسایل های مرده میترسیدم و دوری میکردم تا اینکه تقریبا یکسال و نیم پیش مادرم یه کمد دست دوم گرفت که من با دیدنش گفتم نحس هستش و مال شخصی نحس هستش، مگه اصلا انسان نحس دریم؟ ازش میترسم به قدری که دوری میکردم و همش فکر میکنم نحسیش روی لباسا و همه جا نشسته و مرتبا لباس میشورم غذا نمیتونم بخورم هیچکسی درکم نمیکنه زندگیم داره میپاشه با وجود اینکه کمد رو هم دور انداختیم ولی ذهنم درگیره و هیچی جز این حرفا نیست چیکار باید کنم

    1. درود بر شما دوست عزیز شما به خاطر فشار روانی این دو اتفاق دچار وسواس شدید که دوره درمان وسواس می تونه بهتون کمک کنه مشکل تون را حل کنید

  148. سلام دکتر خسته نباشید ممنون از مطالب مفید و ارزندتون متاسفانه من در دوران دبیرستان برای مدتی مبتلا به وسواس فکری نسبتا شدید که گاهی اوقات سبب بی قراری ها و اضطراب شدید در وجودم می شد و تایک سال تقریباً امکان تحصیل رو ازم گرفت اما به دلیل عدم آگاهی در مورد بیماری هیچگونه تلاشی برای رفع مشکل انجام ندادم با وجود اینکه بسیار به کمک احتیاج داشتم بعداز چند سال از تجربه اول حدود پنج سال پیش دوباره یک شب شروع شد و من به شدت بسیار زیاد بی قرار و مضطرب بودم و ذهنم پر شد از افکار فلسفی پوچ گرایانه به طوری که حتی بعضی اوقات احساس میکردم وجود ندارم تا این که به پیشنهاد یک دوست پیش دکتر روانپزشک رفتم و ایشون برام ابتدا سیتالوپرام ۲۰ و کلومیپرامین ۲۵ نوشت و همچنین پروپرانول و آلپرازولام بعد از مدتی سیتالوپرام رو به۴۰ افزایش داد و به مرور بعد از بهبودی نسبی شروع به کاهش دوزها و حذف پروپرانول و آلپرازولام کرد و دوز سیتالو۲۰ و کلومیپرامین۱۵ رو استفاده میکردم بعد یک سال آروم آروم قطع کردم وتقریبا یک سال خوب بودم ولی بعد از یک سال مصرف نکردن دوباره شروع شد و دوباره مجبور به مصرف اما با دوز کم یعنی همون ۲۰ و ۱۵ بودم و تا اواخرتابستان امسال ادامه دادم و کم کم به خاطر عوارض و با این دیدگاه که کامل بهبود یافتم قطع کردم که چند روز بعد از قطع دوباره شروع شد کابوس اضطراب پریدن از خواب و برشدت بیماری افزوده و دوباره همان افکار فلسفی پریشان و پوچ گرایانه شروع شد که باعث استرس شدید و طبعا افسردگی زیاد به حدی که از هیچ چیزی لذت نمی برم و اشتهام به شدت کم شده اصلا خواب ندارم و باوجود خستگی بعدازظهرها به محض شروع به خواب همون افکار من رو ازخواب میپرونه درحالی که بسیار مضطرب هستم و شبها حدود ساعت ۴ الی ۵ صبح از خواب میپرم و باوجود خوابالود بودن افکار اجازه خوابیدن روبهم نمیده اما وسواس عملی بسیار کم و درحد قابل کنترل است اما فکری بسیار شدید و آزاردهند لطفا راهنمایی و کمک کنید ۳۰ ساله هستم درضمن زندگی من و خانداده ام در طول این ۳۰ بسیار پرحادثه و اضطراب بوده به دلیل بیماری اری ام اس برادر و مشکلات دیگر اعضای خانواده

    1. درود بر شما دوست عزیز، شما وسواس فکری دارید که دوره درمان وسواس در کنار دارو درمانی می تونه بهتون کمک کنه مشکل تون را حل کنید

  149. سلام آقای دکتر من مشکلم اینه که به همجنس های خودم علاقه دارم و به دختر ها اصلا علاقه ای ندارم
    دوست دارم دختر باشم و یه مردی بیاد خواستگاریم
    راستش من مورد سو استفاده ی جنسی هم قرار گرفتم
    آقای دکتر خیلی خستم دیگه بریدم دوست دارم خودمو بکشم.😭😔😔
    دیگه نمیتونم زندگی کنم چون که آینده ی خوبی ندارم و زندگیم پر از ناامیدیه خانوادمم نمیدونن
    واقعا دیگه نمیدونم چیکار کنم از ذهنم بیرون نمیره
    به نظرتون این یه نوع وسواس فکریه ؟؟!

    1. درود بر شما دوست عزیز
      نه لزوما وسواس فکری نیست باید بررسی دقیق تری بشه تا مشخص بشه آیا مساله شما یک گرایش جنسی است یا یک اختلال روانی که قابل درمانه

  150. سلام و خسته نباشید من ۱۵ سالمه و فکر کنم دچار وسواس شدم هر چیزی میبینم فکر بد میاد تو ذهنم توی نماز خوندم هی افکار توهین آمیز میاد تو ذهنم یعنی افکار توهین آمروز به مقدسان و خیلی اذیت میشم و میخام یه سوره بخونم هی افکار توهین آمیز میاد تو ذهنمو درگیر کرده و نمیدونم چیکار کنم

  151. سلام آقای دکتر من دچار وسواس فکری هستم قبلا به این فکر میکردم که نکنه فشارم بیوفته نکنه سرگیجه بگیرم
    یه مدت خوب شدم ولی متاسفانه دوباره برگشته ولی با شدت بیشتر احساس دیوانگی میکنم مغزم داغ میشه میشینم زمین سرگیجه میگیرم به درو دیوار نگاه میکنم احساس میکنم دارم دیوونه میشم
    افسردگی هم گرفتم دکترم رفتم دارو بهم داده ولی خوب نشدم بخدا خستم دیگه دوست دارم بمیرم همه چی رو ول کردم نمازمو کارمو به درسام رسیدگی نمیکنم به خودم رسیدگی نمیکنم اصلا تمرکز ندارم همه سرم غر میزنن از هیچی لذت نمیبرم
    به نظرتون شوک بگیرم خوبه چون زندگیم داره نابود میشه دوست دارم بیخیال باشم اما نمیتونم.
    من قبلا تو رادیو کار میکردم ولی الان بیخیال شدم اصلا حس خوبی ندارم.راستش من از سال ۹۳ دچار وسواس شدم و سابقه ی افسردگی هم دارم.الان این دومین باره که افسرده شدم.

    1. درود بر شما دوست عزیز لزوما شوک مشکل شما را حل نمی کنه ترکیب دارو درمانی و روان درمانی می تونه بهتون کمک کنه مشکل تون را حل کنید

      1. البته الان دارو میخورم ولی درمان نشدم
        الان پنج ماهه که دچار افکارم هستم و زندگیم داره فلج میشه
        امتحانامم نزدیکه هیچی نخوندم.

  152. سلام خسته نباشید
    من دانشجوی هوشبری هستم ودر دوران کرونا به کاراموزی د رو بیمارستان رفتم و یک روز بعد از اینکه به خونه برگشتم حس تنگی نفس داشتم اما کرونا نبود و بعد دوروز اون حس از بین رفت اما دوباره به سراغم اومده انگار همش باید حواسم به نفس کشیدنم باشه. وقتایی که حواسم نیست یا توی خواب هیچ مشکلی ندارم. قبلا هم وسواس و اضطراب زیادی داشتم الان هم کمی وسواس نجس و پاکی دارم. علائم بیماری هایی مثل سرطان کبد و…. رو هم بررسی کردم اما جز تنگی نفس علامت دیگه ای ندارم. حتی شاید بتونم بگم اسمش رو تنگی نفس نمیشه گذاشت یه جور حسی بالای شکم و پایین ریه هامه.میخواستم بدونم اصلا همچین وسواسی در تنفس هست. ممنون میشم کمکم کنید

  153. درود دکتر
    ببخشید من جدیدا سر مسائل کوچک و به قولی پیش پا افتاده ابراز ناراحتی میکنم و گاها آنقدر عصبی میشم که از کل کارهام عقب میفتم فک میکنم این یک نوع وسواسیه که اگر مثلا کلاس هنرم این هفته برگزارنشه یا قلمم درست بعد از کلاس بشکنه دیگه راهی برای جبرانی نیست شاید چون میترسم از هدفم دور شم ویا حتی ساده تر مثلا اگه آرایشگر مو هام رو جوری که می‌خوام کوتاه نگه آنقدر با خودم کلنجار میرم که انگار قرار نیست این مو بلند سه و یا می‌تونه دوباره چک بشه
    چه راهکاری دارین

  154. سلام دکتر من مدتیه فکرهای بد شیطانی مثل تسخیر جن واینها امده به ذهنم طوریکه میخام مامانم خفه بکنم چه بکنم

  155. سلام دکتر وقت بخیر.
    من یه پسر ۱۶ ساله هستم یه چند ماهیه که خیلی فکروخیال به ذهنم میاد و به چیز های الکی و جزئی خیلی فکر میکنم و بعدهم اگه نتونم به بهشون جواب بدم یه ترسی میاد سراغم و دیگه تمرکزی روی کارهام و درسام ندارم و مغزم هم انگار دیگه کارنمیکنه
    یه چند روزی که میگذره خوب میشم اما بازدوباره این روند برام تکرار میشه ممنون میشم اگه کمکم کنید خیلی متشکرم🙏🙏🙏

  156. سلام دکتر خسته نباشید من ۱۸سالمه بعضی اوقات اگه عکس کسیو ببینم که مثلا مشکلی داره توی ذهنم اون رو مسخره میکنم بدون اینکه دست خودم باشه خیلی عذاب وجدان میگیرم که نکنه منم اونجوری شم ولی واقعا دسته خودم نیست نمیدونم چرا این چیزا میاد تو ذهنم در حالت عادی من هیچ وقت ادمی که مشکلی داشته باشه رو مسخره نمیکنم ولی واقعن اون چیزی که میاد تو ذهنم دست خودم نیست کلی ام بعد از اون از خدا معذرت میخوام ولی خب سری بعدی باز تکرار میشه نمیدونم تونستم منظورمو بگم یا نه ،ایا این یه مشکل روانیه؟ باید چیکار بکنم

  157. سلام استاد من یه پسر ۱۵ ساله هستم و هرچیزی رو که میبینم از لحلظ جنسی فکر میکنم که نکنه من هم اینطوری باشم و این منو به شدت ازار میده برای مثال نکنه همجنسگرا باشم من ۷ماهی هم هست که خودارضایی میکنم تا اوایل این کار مشکل نداشتم اما بد ها ۲ ۳ ماهی هست که هی به سراغم میاد و منو ازار میده لطفا کمکم کنید

  158. سلام دکترخسته نباشی من۱۷سالمه و دچار درگیری ذهنی هستم،مثلا وقتی چاقو بدس میگیرم یا مثلا دست به ی تفنگ میزنم میترسم مبادا یهو شیطان گولم بزنه و بزنم یکی رو بکشم،بعد به عواقبش فکر میکنم و عذاب میکشم،البته فکر نکنید که بچه شیطونی هستم،نه بخدا بلکه درسخون و رشته ریاضی هستم،و بعضی مواقع وسط درس یهو توجه ام به ی موضوع دیگه میره،خواهش میکنم دکتر کمکم کنید

  159. سلام دکتر تورو به خدا کمکم کنید من دختر ۱۹ ساله ای هستم که وسواس فکری شدید دارم دارو مصرف میکنم. شهر ما محرومه و روانشناس نیست اینجا . من همش نگرانم که به دیگران اسیب نزنم و سبب مرگ کطی نشم . مثلا توی یه سایتی عضو بودم به دروغ گفتم به من تجاوز شده و کلی مشخصات اشتباه و دروغ از خودم دادم ،بعد عذاب وجدان گرفتم و افکار وسواسی منو بیچاره میکنن. الان فکر میکنم نکنه کسی با اون مشخصات اشتباهی که من دادم وجود داشته باشه و مشکلی براش پیش بیاد . یه مدت با پسری رابطه فقط چت داشتم بعد قطع رابطه کردم حالا فکر میکنم نکنه اون اسیب ببینه خودکشی کنه . تو رو خدا کمکم کنید فقط یک حرف کافیه . واقعا امکان این هست یه دختر با اون مشخصات الکی مثل اسم . اسم شهر . تعداد خواهر برادر . وضع تحصیل و زندگی . وجود داشته باشه؟ میترسم باعث قتل کسی بشم

    1. وای آره منم همش فکر میکنم که نکنه خودکشی کنه هربار میگم نه اینا فقط فکرای من و بعد بازم فکرامو باور میکنم و میرم پیام میدم و کلی احساس تحقیر میکنم😑

  160. سلام مناب دکتر بهشتیان عزیز. حضورتان عارضم من ناخواسته دربعضی مواقع چیزهایی مانند اسامی اشخاص ویا اسامی چیزهاییکه سابق اسامی انهارامیدانستم بدلیلی ازقبیل گذشت زمان زیاد فراموش میشوند گرچه طبیعی بنطرمیاد ولی من وقتی ناخواسته به فکرم یکی ازان اسامی برامثال نام کسی به ذهنم خطورمیکند وبعدازمدتی فکرکردن انرا نمی توانم به خاطر بیاورم دچاراضطراب وبقراری میشم وگاهی اگردرازکشیده باشم شروع به قدم زدن درحیاط میکنم تا ارامش پیدابکنم. چاره چیست جناب دکترعزیز. ممنون.

  161. سلام اقای دکتروقت شمایخیر،من ۷،۸ماهی میشه که دچارمریضی معده بودم و خیلی اذیت شدمو همه افکارم خراب شدو عصابم بهم ریخته،الان بعداز درمان های زیاد و ازمایشای متعددبهترشدم شکرخدا.ولی تقریبا ۱۰روزه که خیلی چرتو پرتو فکرای الکی به سرم میزنه،نمونش اینکه ماچجوری داریم حرف میزنیم،چجوری میفهمیم جواب کسیو چی باید بدیم،بخودم میگم چرا فلانی اینکاروکرد چرا من نشستم الان چرا اون وایساده مثلا؟؟یهو هرچی به زبونم میادو میگم کلا،اصن نمیتونم تمرکز کنم رو یکاری،همش باخودم میگم اینو بگم اونو نگموازاین به یکی دونفرحالموگفتم اصن توکتشون نرفته حالت مسخره وار برخوردکردن،،اصن نمیتونم تصمیم درست بگیرم واسه کاری ک میخام بکنم یا حرفی ک میخام بزنم،اصن گیجو منگم ،اصن درحدیه که دارم دیوونه میشم واقعا،نمیدونم این اسمش چیه،ممنون میشم دکترجان اگه کمکم کنیدبگین مشکلم چیه.دارم اذیت میشم خیلی‌.مچکر

  162. سلام استاد
    من روی موبایلم خیلی وسواس دارم مثلا میبرم توی ویترینم قایم میکنم یا چند وقتی میزارم توی کارتنش و دستم نمیگیرم بعد هی فکر میکنم توی کارتن هم که هست روشنه
    بیرون که میخوام برم باید درب اتاقمو قفل کنم
    فکر میکنم کسی رفته سر موبایلم
    فک میکنم به موبایلم کسی صدمه میزنه
    یا یه بخشی از اون شکسته

    ۱۵ساله هستم

    لطفا کمکم کنید خیلی رنج میبرم

  163. لطفا راهنماییم کنید خیلی بخاطر خواهرم نگرانم دکتر رفته قرص مصرف میکرد ولی تاثیری نداره احساس میکنم اگه همین طور پیش بره بدتر بشه شاید حتی دیگه کارای روزانه هم انجام نده لطفا راهنماییم کنید

  164. سلام دکتر خواهر من ۲۰ سالشه .دچار وسواس فکریه مثلا گوشیش و خیلی اروم برمیداره بعدم باید سر یه ساعت یه خصوص کاراش و انجام بده حتما گوشیش و باید سرجاش بذاره تو اتاق توی یه فرش به خصوص میشینه و جای دیگه نمیره کلاتغییر نمیده مثلا تا میخواد بره بیرون تو آینه خودش و میبینه یه کم میاد جلو دوباره خودش و میبینه دوباره تا ۶ بار حساسه به جملات منفی و حرفای بد یه دفعه اخلاقش میریزه به هم از درس خوندن خسته شده .از یکی ۳ ساله خوشش میاد ولی میترسه بهش بگع اصلا تا حالا هم با اون طرف حضوری صحبا نکرده گفتم ازتون بپرسم اگه تغییر تو زندگیش ایجاد کنم و برم بع اونی که دوستش داره بگم بهتر میشه چون فقط به اون پسر فک میکنه

  165. سلام خواهش میکنم کمکم کنید دارم زجر میکشم دارم میمیرم همه جا نجسه از حموم میام پامو میذارم رو فرش پام نجس میشه خسته شدم وقتی دستمو مدت طولانی زمین میذارم چون زمین نجسه عرق میکنه و نجس میشه من ۱۵ سالمه دو سه سال بعد کنکور دارم هیچی نخوندم دارم نابود میشم لطفا همینجا کمکم کنید ما پول کافی برای دارو و مشاوره نداریم وای لباسام رو نجس کردم باید همشو بشورم نمازام باطله به خدا قسم میخورم باطله من خیلی اهل موالات بودم و اصلا نمیذاشتم نمازم باطل بشه از ترسم نمیتونم به پدر و مادرم بگم چون هیچکدوم حوصله اینجور چیزا رو ندارن یقین دارم نجسن حتی دارم با چشمام میبینم نجسن کاش کور بودم هیجا رو نمیدیدم کاش بمیرم

  166. سلام لطفا کمکم‌کنید،من یک نوزاد ۴ ماهه دارم،وعاشقانه دوستش دارم خیلی زیاد،از نوشتنش شرم دارم،وقتی دارم بچمو ناز میدم،یهو تو ذهنم میاد که الهی سرطان بگیری،بعدش وقتی که به ذهنم میاد میخوام دیونه بشم که چرا همچین چیزی به ذهنم اومده،حاله بدی بم دست میده،چیکار باید کنم

    1. درود بر شما دوست عزیز
      شما وسواس فکری دارید که با دوره درمان وسواس فکری مشکل تون قابل حله

  167. سلام.من تقریبا پنج‌ساله فک میکنم اگه دمپایی های خانوادم مخصوصا خودم بیرون بمونه سردش میشه و ب اشیا ب جنبه دیگه ای نگاه میکنم ک انگار جان دارن.یا مثلا نگرانم ک شیر حیاطمون در اثر سرما سردش بشه.هیچ وقت دوس ندارم لباسامو و وسایل شخصیمو کسی دست بزنه….من خیلی نابودم لطفا کمکم کنین.این جریان رو ب هیچ کس نمیتونم بگم میترسم مسخرم کنن

    1. درود بر شما دوست عزیز
      شما وسواس فکری دارید که با روان درمانی یا دوره درمان غیرحضوری وسواس در بخش دوره های سایت می تونید مشکل تون را حل کنید

  168. سلام دکتر بهشتیان
    این مسئله راجب خودم نیست و راجب مادرمه که تقریبا ۳۵سال داره و وقتی حرفی رو میزنه حتی اگه اونقدر هم مهم نباشه بعد از اون راجبش خیلی فکر میکنه و بارها حتی از من و خواهرم میپرسه و استرس داره که شاید چیز اشتباهی گفته و حتی سر تصمیماتش هم اینجوریه و کلی سر انتخاب مردده و از عکس العمل بقیه میترسه و خب این باعث اذیت شدن منو خواهرم میشه و تقریبا سر هر چیز کوچیک و بزرگی کلی به اون فکر میکنه و میترسه که اشتباهباشه
    میخواستم بپرسم که اینم نوعی وسواسه؟
    چون مادر منم خودش دنبال یه راهیه که از این مشکلش خلاص بشه

  169. من ۳۹سالمه ومتاهلم.ی مدتی هست وسواس پیدا کردم مدام افکاربدتوذهنم میاد تا یکی ازاطرافیانم مریضی ساده حتی میگیرن من تا لحظه مردنشم تصورمیکنم حالموخیلی بده همش استرس دارم جوری ک یوقتای تمرکز ندارم همش میترسم اتفاق بد بیوفته وسواس عملی هم دارم همه چی باید سرجاش باشه مرتب وزاویه هل درست .نمیدونم چ کنم راهنمایی میخام

    1. درود بر شما دوست عزیز
      شما وسواس فکری دارید و با دوره درمان وسواس در بخش دوره های درمان غیرحضوری می تونید مشکل خودتون را حل کنید.

  170. سلام
    آقای دکتر همسر من سال ۸۹ جنینش ۲ روز قبل از زایمان فوت شد و ۲ روز زایشگاه بستری شد و بچه مرده به دنیا اومد و بعد از یک شب مرخص شد و بعد از ۲ روز به خاطر کورتاژ دوباره یک هفته زایشگاه بستری شد و مرخص شد و فردای اون روز که حواب بوده ، بعد از بیدار شدن احساس میکنه صورت نداره و ما شروع به درمان کردیم (سی تی اسکن با تزریق و بدون تزریق ، ام آر آی ، مصرف قرصهای آرامبخش خرجی مثل زاناکس هالوپریدول ، آسنترا ، فلوکستین و ….. زیر نظر پزشک ) اما بعد از ۱۰ سال همچنان مشکلشون حل نشده و خیلی براش عذاب آور شده
    لطفا بفرمایید تشخیصتون چی هست؟ درمان داره؟

    1. درود بر شما دوست عزیز
      اگه مشکلی قبلا نداشتن شوک این اتفاق براشون این قدر شدید بوده که این علایم را ایجاد کرده بله امکان داره بشه مشکلشون را حل کرد اما باید یک جلسه دقیق تر مسال شون بررسی بشه تا بتونم خدمت تون بگم چه اقدامی باید انجام داد

  171. سلام دکتر

    بنده چندسالی است به استرس مزمن مبتلا هستم و درحدی هست که اگه با نزدیک شدن به هرکسی و صحبت با هرکسی ضربان قلبم به شدت بالا میره و حتی پشت اکانت گوشی هم با کسی صحبت کنم تنم میلرزه.

    بنده اما دوسالی هست که به تدریج خصلت عجیبی بهم دست داده و ذهنم درگیر بررسی اشیا و افکار میشه و اونارو ول نمیکنه .(ذهنم به اتفاقاتی گیر میده که قراره در آینده رخ بده)
    مثلا یه تومن توجیبم پول ندارم ولی یک روز کامل صرف بررسی دوتا گوشی آیفون میکنم و میگم نه این خوبه اون حاشیه اش زیاده بعد پشیمون میشم و میگم نه این یکیو میخرم.
    یا مثلا میگم در آینده که ساختمان دوطبقه داشته باشیم پنجره هاش بالکون بذارم یا نه بعد میگم اگه بالکون بذارم که گرد و غبار میاد تو بالکون و همینجوری درگیر میشم.
    یا مثلا اگه یه ساعت لوکس بخرم نکنه هم دانشگاهیام بهم بگه این مایه داره (یعنی نگاه دیگران هم به شدت برام مهم شده که شاید بخاطر همون استرسیه که گفتم)
    و ده ها مثال دیگه که خیلی گسترده اند و ذهنمو درگیر میکنن
    یا مثلا طراحی حیاطمون در آینده همش ذهنمو درگیر میکنه که چجوری باشه

    در عمل وسواس آنچنانی ندارم ولی اواخر به گرد و غبار حساسیت دارم و اگه مثلا کتابم لکه بگیره دیگه نمیتونم بخونمش.

    من به وسواس مبتلا هستم؟!

    سپاس

  172. فکر منفی دارم یعنی فکری جنسی یعنی از یک جا شلوغ رد میشیم هواست باشد که کسی بدن لمس نکن یا بهش برخورد کنم 😭😭😭😭😭 فکر جنسی عذاب مید

  173. بعدش می خواستم ازدواج کنم به دختر بکم همان اول کار یا نه بعدش بگم راستی یک دفع بایک دختر واسه خواستگار تو پارک قرار گذاشتیم بعدش چند تا پسر رشدند گفتند این بین با این قیافش دوست دختر دارد من اعصاب خورد شد نتونستم جواب بدم اخه گفتم دعوا کن جلو دختر میگی این دعوای اخه درباره موضع وسواس داشته باهاش صحبت میکردم

  174. سلام وسواس شدید دارم صدای های عجیب می شنوم میترسم اتفاق بدی واسه خانواده بیفتد و بک بخند فکر میکنم به من خندید

  175. دکتر خدا خیرتون بده من ۱۹ سالمه دچار وسواس فکری شدم بد دکتر همش فکرای بد میار سرم میترسم که تصادف کنم میترسم که پاهام قطع بشه میترسم که رو ویلچر بشینم همش ترسایی الکی دارم دور از جونم دکتر خیلی دارم رنج میکشم یه دقیقه ارومم یه دقیقه نا اروم این وسواس لعنتی خیلی چیز بدیه 😞😞 دکتر ایشالله شفا پیدا کنه مغزم

  176. دکتر خدا خیرتون بده انشالله دکتر من ۱۹ سالمه و بد جور دچار این وسواس فکری شدم همش نگرانم که تصادف نکنم ماشین بهم نزنه ، پاهام قطع نشه ، رو ویلچر نشینم خدا نکنه دکتر من دارم عذاب میکشم حتی گفتن اینا برام درد ناکه خدا خیرتون بده با حرفاتون منو اروم کنید

  177. سلام وقت بخیر بنده ۲۱ سالم هست
    من مشکلی که دارم همش در مقابل دیگران احساس گناه دارم مثلا من اگر حرفی به یک نفر بزنم بعدش با خودم میگم نکنه ذهن اون شخص رو درگیر کرده باشم و اونو ناراحت کنم یا مثلا وقتی یک نفر حرفی به من میزنه من با خودم میگم اون شخص میخواسته یه حرف دیگه بهم بزنه ولی با رفتار هایی که من کردم یه حرف دیگه بهم زده و حرفش رو تغییر داده واقعا این موضوع منو از زندگی عقب میندازه شما فکر میکنید مشکل از کجاست؟

  178. سلام خسته نباشید
    کسی که به ماشین نگاه میکنه یا در رو باز بسته میکنه
    یا پیام هاشو همش نگاه میکنه مشکل ذهنی امنیتی دارع درسته
    چندتا راه حل بدین ممنون میشم

  179. اقای دکتر امکان داره این مشکل مربوط به گذشته باشه وحالا این طوری سر باز کنه اخه قبلا هم حالم بد می شد مثلا هر سری با یک چیزی بود تقریبا کلاس پنجم که بودم میگفتم کاش کوچیک بشم یعنی این موضوع برای مامانم خنده دار بود ولی من کل تابستون رو گریه می کردم فقط اگه مشکل به خانواده هستش پس چرا خواهرم این طوری نیست واگه این مشکل مربوطبه خانواده میشه چرا خواهرم این طوری نیست میشه این مشکل رو ریشه یابی کنم می تونم مثل قبل باشم حتی به خاطر حافظه عدم یادگیری که داشتم ازمایش هم دادم چون این طوری نبودم فکر اینکه از همکلاسیام عقب می مونم اونم به خاطر چیزی که من واقعا مقصرش نیستم اذیتم میکنه واینکه بقیه این رو نمی فهمن بدتر هستش به نظر شما بهتر به روانشاس مراجه کنم یا روانپزشک چون خانوادم با درمان دارویی مخالف هستن واینکه مامانم میگه اگه دارو بخوری بیشتر می خوابی واصلا نمی تونی بخونی

    1. درود بر شما دوست عزیز؛
      دوره درمان وسواس و افسردگی در بخش دوره های درمان غیرحضوری می تونه بهتون کمک کنه

  180. سلام آقای دکتر
    من دچار وسواس فکری و افسردگی شدید شده ام چیکار کنم و احساس می کنم همه ی احساساتم نابود شده اند

    1. درود بر شما دوست عزیز
      دوره درمان وسواس می تونه بهتون کمک کنه مشکل تون را حل کنید.

  181. ببخشید من فکر میکنم دچار وسواس فکری شدم البته به تشخیص خودم این وسواس از درس خوندن بود اوایل فقط موقع امتحانات فکر می کردم یادم نمی مونه کف دستم هم می نوشتم بعدش طوری شد که صورت سوالارو هم حفظ می کردم رفته رفته بد تر شد به طوری که کلمات عربی رو تو ده ساعت حفظ می کردم بهد اون موقع امتحانای خرداد وقتی کتاب رو باز کردم دیگه اصلا نتونستم بخونم اصلا نمیتونسم بشینم پشت میز وحفظ کنم البته این کارها بعد اینکه با بغل دستیم قهر کردم شد از سال بعدش دیگه من به طور عادی درس نخوندم خیلی سخت بود مثلا یک نقطه روی دیوار در نظر می گرفتم بعد براش توضیح میدادم وقتی هم به مامانم میگفتم مامانم میگه هر کی یه روش داره ولی من میگم من قبل از این هم درس میخوندم دیگه این طوری نبود البته بعد از این ماجرا میزان تخیلات من بیش از اندازه شد خیلی طوری که حتی الانم مثلا زمانایی که سر میز شام نشستیم مثلا تصور میکنم چند نفرکه در تخیلاتم هستن سر میز کنار ما نشستن البته این حالتم وقتی شد که با دوستم قهر کردم واون موقعه فکر میکردم که باهم دو باره دوست میشم وینا وواقعا اینا رو برای یه نفر توضیح دادن سخت مثلا مامانم همش فکر میکنه من بهونه میارم درس نخونم در حالی که من بیشتر از همه میخوام مثل گذشته درس بخونم چون دوست ندارم از دوستام عقب بیفتم واینکه من حالت استرس رو از همون اول ابتدایی داشتم اون هم خیلی شدید به کلا درهر دوره استرسم زیاد بوده میگم شاید دلیلش این باشه

  182. ببخشید من فکر میکنم دچار وسواس فکری شدم البته به تشخیص خودم این وسواس از درس خوندن بود اوایل فقط موقع امتحانات فکر می کردم یادم نمی مونه کف دستم هم می نوشتم بعدش طوری شد که صورت سوالارو هم حفظ می کردم رفته رفته بد تر شد به طوری که کلمات عربی رو تو ده ساعت حفظ می کردم بهد اون موقع امتحانای خرداد وقتی کتاب رو باز کردم دیگه اصلا نتونستم بخونم اصلا نمیتونسم بشینم پشت میز وحفظ کنم البته این کارها بعد اینکه با بغل دستیم قهر کردم شد از سال بعدش دیگه من به طور عادی درس نخوندم خیلی سخت بود مثلا یک نقطه روی دیوار در نظر می گرفتم بعد براش توضیح میدادم وقتی هم به مامانم میگفتم مامانم میگه هر کی یه روش داره ولی من میگم من قبل از این هم درس میخوندم دیگه این طوری نبود البته بعد از این ماجرا میزان تخیلات من بیش از اندازه شد خیلی طوری که حتی الانم مثلا زمانایی که سر میز شام نشستیم مثلا تصور میکنم چند نفرکه در تخیلاتم هستن سر میز کنار ما نشستن البته این حالتم وقتی شد که با دوستم قهر کردم واون موقعه فکر میکردم که باهم دو باره دوست میشم وینا وواقعا اینا رو برای یه نفر توضیح دادن سخت مثلا مامانم همش فکر میکنه من بهونه میارم درس نخونم در حالی که من بیشتر از همه میخوام مثل گذشته درس بخونم چون دوست ندارم از دوستام عقب بیفتم واینکه من حالت استرس رو از همون اول ابتدایی داشتم اون هم خیلی شدید به کلا درهر دوره استرسم زیاد بوده میگم شاید دلیلش این باشه

  183. سلام اقای دکتر من مشکلم اوایل افکار منفی بود رفتم دکتر و خوب شدم ولی الان چند ماه هست که من دچار وسواس فکری شدم به وسایل خونه نگاه میکنم میگم الان به اینا نگاه کنم دیوانه میشم اصلا نمیفهمم یعنی چی الان که با دارو کمی بهتر شدم فکرم یه جا بند نمیشه خیالم راحت نیست انگار باید به چیزی فکر کنم و بعد غصه بخورم خسته شدم بخدا از زندگیم ناامیدم هیچ امیدی به اینده ندارم نمیدونم چیکار کنم البته اینو بگم که این افکار چند ماهی میشه که اومده سراغم.روانپزشک میگه که باید به روانشناس مراجعه کنم.محم

    1. درود بر شما دوست عزیز
      بله بهتره در کنار دارو درمانی به روانشناس هم مراجعه کنید.

  184. سلام اقای دکتر خسته نباشید ممنونم که وقت میذارید و پاسخ میدید
    اقای دکتر من چند ساله که ترس اینو دارم که بقیه بخوان بهم صدمه بزنن مثلا میترسم یه نفر سر یه موضوع یا اختلاف نا غافل ظاهر شه رو به رومو اسید بپاشه یا مثلا وقتی با یکی مشکلی دارم میترسم اون شخص بره پشت سر من حرف بزنه و آبرو ریزی کنه با این که من حتی کاری ام نکردم ولی این افکار رهام نمیکنه..همش فکر میکنم میخوان بهم ضربه بزنن دارم دیوونه میشم.حتی استرس این موضوع منو از کارای روزمره میندازه گاهی اوقات..و جالب این که تاحالا هیچکدوم از این افکار واقعی نشده و من میدونم فقط تو ذهن منه.ولی استرس واقعی شدنش داره نابودم میکنه.اینا وسواس فکریه؟:( درمان داره؟حس میکنم واقعا دارم روانی میشم با این فکرها..ممنون از شما

    1. سلام، هر وقت بخودت گیر دادی وسواس میگیری، بخودت بگو خوب به درک که اسید بپاش، تا برایت عادی بشه، به همین راحتی، یا مثلا الان شلوارم نجس شد خوب به درک که شد باوسواس مبارزه نکن، وبه زور از ذهنت بیرون نکن، خودتوسرگرم کن، التماس دعا

  185. سلام آقای دکتر. من ۳۰ سالمه مشکل ترس از بیماری دارم بخاطر اینکه ۷ سال پیش خواهرم مریض شد و البته الان خوبه ولی نتونستن تشخیص بدن که چرا دست و پای راستش یه مدت فلج شده بود و من به خواهرم خیلی نزدیک بودم و دو هفته تنها مراقبش بودم توی بیمارستان بعد از اون جریان خیلی بهم ریختم و مدام فکر میکردم نکنه این اتفاق برای من هم بیفته، تا اینکه ۳ سال پیش بخاطر سرگیجه به دکتر مغز و اعصاب مراجعه کردم و گفتن که همش مال اضطراب و استرس هست و با داروی اس سیتالوپرام و بوسپیرون حالم خیلی عالی شد و تازه معنی زندگی رو فهمیدم تا اینکه دوباره چند ماه پیش یک روز صبح دچار سرگیجه شدم و رفتم دکتر و با اصرار خودم برام ام آر ای نوشتن که نرمال بود و گفتن که اصلا نگران نباش دو هفته خوب بودم ولی بعد دوباره ترس هام برگشته نمیتونم یک جا وایستم همش فکر میکنم الان نکنه سرگیجه بگیرم تیک پیدا کردم، ولی زمان هایی که مشغول کارم خوبم، لطفا راهنماییم کنید ممنون

  186. سلام اقای دکتر وقتتون بخیر…من قبلا هم این یوال پرسیدم ولی جوابی نگرفتم..لطفا کمکم کنید،من یه دختر ۲۵ساله هستم کارشناسی اتاق عمل دارم…اقای دکتر من دوران مدرسه تا الان ک دوسه سالی بیشتر شده وسواس شدید فکری دارم هی کارهای گذشته تو ذهنم میاد ک چرا به فلانی همچین حرفی زدم چرا فلان کار رو نکردم چرا اینجوری گفتم…ینی اینقدر یه موضوع تکرار میشه تا چن روز تا موضوع بعدی بیاد سراغم…خیلی هم عادت شدید دارم و تنها چیزی ک ارومم میکنه اینه باید هی اینارو ک تو ذهنم هست به مادرم یا تعداد زیادی از دوستام هی بگم تا اونا بگن اشکالی نداره و مهم نیست و بهش فکر نکن واقعا خسته شدم…و همچنین در رابطه با شغلم که پایان عمل جراحی باید وسیله های جراحی رو بشماریم هی بعدش مثلا عملی ک شیش ماه پیش بوده میگم وای نکنه شمارش اشتباه بوده یا چیزی تو شکم مریض جا مونده باشه،خدا نکنه حالا اونجا ی اتفاقی همافتاده باشه دیگه من سراسر فکر و خیال میشم…جوریه ک جلو درس خوندنم گرفته…کلا حس میکنم خیلی حس حسادت دارم و دلم میخواد از بقیه بهتر باشم به همین خاطرم دائم خودمو با بقیه مقایسه میکنم و حواسم ب زندگی همه هست جز خودم…من واقعا از این رفتارام خسته شدم اصلا نمیخوام همچین ادمی باشم تو رو خدا کمکم کنید😭

  187. ممنون از شما

    ببخشید من یه چند ماهه پشت سرِهم صلوات میدم انگار دست خودم نیست اگه نگم همش ذهنم مشغوله و انگار لبام ناخداگاه کار میکنه (چندسال پیش هم این اتفاق برام افتاد اما بعد از چند ماه خوب شدم دوباره برگشته با مدت زمان طولانی تر)
    به این مسئله که فرمودین ربطی داره ؟درمان داره؟؟

  188. سلام آقای دکتر وقت ب خیر من مشکلی ک دارم اینه ک دوست دارم همه چی توی خونم ست باشه مثلا ی بشقاب داشته باشم ک ست نباشه فکرم درگیر میشه یا حتی دوس دارم وقتی لباس میپوشم همه چی باهم ست باشه و این موضوع واقعا اذیتم می کنه میشه راهنمایی کنین

    1. درود بر شما دوست عزیز
      شما وسواس فکری دارید
      دوره درمان وسواس در بخش دوره های سایت می تونه به حل مشکل تون کمک کنه

  189. سلام وقتتون بخیر…اقای دکتر من دختری ۲۵ساله هستم…همیشه از دوران مدرسه تا الن که دوسه سالی خیلی شدید شده همش به کارای گذشته حرفایی ک زدم فکر میکنم همش میگم کاش اینو نمیگفتم کاش این کارو نمیکردم دائم به مامانم میگم به فلانی اینو گفتم اشکالی نداشت؟ منتظر اینم که یکی آرومم کنه و بهم بگه عیب نداره چیزی پیش نمیاد…دائم به ادما حرفای که باهاشون زدم فکر میکنم جوری شده که نمیتونم تمرکز کنم درس بخونم..من اتاق عمل خوندم حتی مریضای ک مثلا شیش ماه پیش داشتیم همش میگم وای گاز استریل تو شکمش جا مونده حالا اگ چن سال دیگه مشخ بشه من چیکار کنم ینی اینقدر استرس میکشم خصوصا در رابطه با اینکه چیزی تو شکم مریض جا گذاشتم…تو رو خدا کمکم کنید

  190. سلام آقای دکتر وقتتون بخیر.۲۲سالمه وسواس شدم از وقتی کرونا اومده بود اینطور نبودم تازه یه ماهه وسواس شدم خیلی دستامو میشورم همه چیو ضدعفونی میکنم تو خونه هم راحت نیستم به هرچیزی هم دست میزنم حس میکنم کثیفه بعدش چندباری دستاموو میشورم اونقدر میشورم دیگه آخر سر دستام خشک میشه دکتر هم رفتم واسم قرص ضد وسواس داده شبا که این قرصو میندازم آرومم میکنه ولی روزا باز همون کارامو تکرار میکنم خیلی خسته شدم حتی بیرون هم نمیتونم برم برم هم برمیگردم حموم میکنم افسردم کرده خانوادمم هم از این کارم کلافه شدم درست نمیشم هیچ بدتر هم میشم و رو اعصابم خیلی تاثیر گذاشته هرروز کارم شده شستن دست و گریه کردن دیگه نمیدونم چیکار کنم لطفا راهنماییم کنین ممنون.

  191. سلام آقای دکتر عزیز من ۲۲ سالمه ساکن تهران حدود دوسال میشه این علایمارو دارم به شدت مغزم اذیتم میکنه شدید
    فکرای بیهوده مثلا ۵ سال پیش من چرا این حرفو اونجا زدم نباید میزدم
    موقع صحبت کردن کلمات ب زهنم نمیاد
    تو جمعی داریم بادوساتمون صحبت میکنیم من اصن متوجه نمیشم
    فراموشی هم تقریبا ۱ ساله ب اینا اضافه شده
    رفتم دکتر مغز اعصاب دارو سرترالینو پیشنهاد داد
    ی چن وقتی حالمو بهترکرد مغزم آروم بود باز دوباره همون آش و همون کاسه شروع شد خلاصشو بهت بیگم آقای دکتر خیلی مغزم اذیتم میکنه نمیدونم دلیل اصلییش چ میتونه باشه امیدوارم سوالمو متوجه شده باشید،، اگه کمکی ازتون برمیاد بهم بگین دستتون درد نکنه
    با سپاس فراوون رحیم نظری 🙏🙏🙏

  192. سلام
    من ۱۶ سالمه تقریبا یه سالی هست که دچار وسواس فکری شدم تو ذهنم به خدا و معصومین توهین میکنم اولش به ذهنم میاد بعد هم اونقدر اعصابمو به هم میریزه که به زبان میارم مثل یه جمله که هی تو ذهنم تکرار بشه و این همیشه همراه منه حتی موقعی که می خوام درس بخونم، تمرکز کنم، ناراحتم، خوشحالم و…
    جدیدا هم به کسایی که دوسشون دارم افکار بد نسبت می دم و دچار عذاب وجدان میشم و به طوری که حتی باعث میشه از خودم متنفر بشم و فکر خودکشی به سرم بزنه من واقعا خسته شدم پیش چندین روانپزشک هم رفتم دارو های مخ درمان هم تا یه دو ماهی ادامه دادم ولی هیچ تاثیری نداشت و کلا روی همه زندگیم تاثیر به شدت منفی گذاشته و خیلی نگرانم کرده چون دو سال دیگه کنکور دارم و مدام ذهنم درگیر این افکاره چیکار کنم

    1. درود بر شما دوست عزیز
      دوره درمان وسواس می تونه بهتون کمک کنه مشکل تون را حل کنید

    2. نگاه کن این فقط فکره و شما قصد توهین نداری پس اینکه از این افکار ناراحت میشین نشون میده که به اهل بیت احترام قائل هستین و این ثواب داره براتون یه شخصی به یکی از امامان معصوم مراجعه کرد و این مشکل شما رو که الان دارین به امام گفت امام بهش گفت این ناراحتی تو از این فکر نشون دهنده ایمان قوی تو هستش پس شما توجه نکن اصلا بزار تو فکرت هرچی توهینه بیاد تو که مقصر نیستی بیخیال باش مطمئن باش خود دوستانت و حتی امامان معصوم راضی نمیشن تو خودت رو اذیت کنی

    3. منم همین طوری شدم و دقیقا همسن شما هستم من یه مدت مث شما بودم حالا الان فکر میکنم قاتل شدم و میترسم به پدرم آسیب بزنم درصورتی که میدونم این کار و نمیکنم چون از ته دل عاشقشم ولی بازم داره دیوونم میکنه و نمیدونم چه کار کنم 😭😭😭

    4. سلام، اولا این افکار شیطانیه، وبازی اون ملعون، دوما خداوند قادر متعال و ائمه از دلت باخبرن ومیدانند شما قصد توهین نداری،بخودت بگو خوب توهین کنم بهمه مقدسات مگه چیه، گیر نده بخودت، که توهین نکنم، هر وقت گیر بدی وسواس مگیری

  193. سلام من ۱۶ سالمه و یه مشکلی دارم فکر میکنم نوعی وسواس باشه من شدیداااا تمیز نیستم یعنی مشکلی ندارم که تمیز نباشه اما وقتی چیزهای‌نا متقارن میبینم یا خطوط کج یا بهم خوردن ترتیب چیزی و یا ریزه های کاغذ عصبیم میکنه و گاهی سر درد میگیرم اگه میشه کمکم کنید

    1. درود بر شما دوست عزیز
      دوره درمان وسواس می تونه بهتون کمک کنه مشکل وسواس تقارن خودتون را درمان کنید

  194. سلام آقای دکتر ۳۰ساله هستم و همچنان واسواس فکری درونمو داره مثل موریانه میخوره واقعا خسته شدم .اگر میشه راه چاره بهم بدین .۸ساله ک این وسواس اسیرم کرده واقعا دیگه نمیدونم چ کنم ..فکرهای الکی مثال ….واسه چی زندگی میکنیم بخاطره پول یا بخاطره چیزای دیگه اگه پول داشته باشم چکار میتونم باهاش کنم اصلا گیریم پولدار شدم هرچی ک تونستم خریدم آخرش ک چی …یا مثال قبل حمام رفتنم میگم حوله رو ببرم یا نبرم اگه نبرم چی میشه اگه ببرم چی میشه …مثال دارم کار میکنم و یک حقوقی برام تعین شده و هر ماه ک میگیرم و اگر کسی دیگه هم بده قاطی میشه بهم میخوره نکنه خراب بشه .اصلا قاطی کردم نمیدونم چکار کنم .دکتر لطفا کمکم کنید

  195. سلام فاطمه ۱۴ ساله هستم آقای دکتر خواستم بگم من احساس میکنم که وسواس فکری گرفتم مثلاً دوست دارم وسایلام نو و مرتب باشن خودمم می‌دونم که مصرف گرایی بده اما دست خودم نیست هی با خودم میگم دفعه اخرمه ولی دوباره تکرار میشه مثلاً سالی ۳ بار جامدادی میگیرم حتی نمی‌زارم مداد تو جامدادیم باشه چون داخلش کثیف میشه این حتی اعتماد به نفس منو به حدی پایین آورده که اصن مداد دستم نمی‌گیرم درس بخونم چون توقع دارم دستخطم مث دستگاه تایپ باشه غیر از این همش با پاکن پاک میکنم به حدی که کتابهای درسیم پوست پوست میشه و همین باعث میشه از درس زده بشم البته بگم من وسواسم اینطوری نیس که همش خونمونو تمیز کنم برعکس اون اصن میلی به شستن ظرفها و غیره ندارم فقط دوست دارم وسایلای شخصیم مث لوازم التحریر و لباسام و … مرتب باشن از وقتیکه که گوشی گرفتم اصن نمیزارم برنامه آیی باز بمونه فوری برنامه هامو می‌بندم نمی‌زارم تو گالری گوشیم عکسای اضافی باشه یا سطل اشغال گالریم باید همیشه خالی باشه و از این بابت مامانم منو درک نمیکنه اصن دل به کارای خونه نمیدم علاوه بر اون ولخرجیم میکنم که دست خودم نیست مامانم دعوام‌ می‌کنه که چرا انقد پول به این چیزا میدی 🥺

  196. اقای دکتر یه سوال ایا درمان قطعی و ۱۰۰ درصد برای وسواس فکری وجود داره اگه شخص بیمار علاقه ی کامل برای درمان و بهبود نشون بده و پیگیر درمان باشه ایا کاملا از این افکار رها میشه و دیگه هیچ وقت این افکار به سراغش نمیاد یا روش های درمانی فقط شدت افکار رو کم میکنه و این افکار رو به صفر نمیرسونه لطفا جواب بدید. من هر کاری میکنم که برای همیشه و تا ابد از دست این افکار رها شم دوست دارم مثل یه شخص عادی زندگی کنم سروقتش خوشحال باشم تو شرایط نارحت کننده نارحت باشم و… نه همیشه یه گوشه ی مغزم به افکار منفی فکر کنم بیتاب یه زندگی اروم و عادی هستم

      1. سلام.چرافصل توضیح نمیدین سرسری ازش رد میشین.مثلا من خودم افسردگی دارم/مثلا چرا اونجا جواب طرفو ندادم/چرا اینطوری نگفتم/چرا قبلا بمن اونجوری گفته من احساس میکنم خعلی کینه اییم به ظاهر نشون نمیدم ولی باطن/نگرانم همش /خودم بچم/همسرم/شبا خوابم نمی‌بره/ پرخاشگری همیشه/زود ناراحت میشم/یدفه رفتم دکتر اعصاب بدتر شدم بنظرم هیچکاری نمیشه کرد/خودتونو باعلایقتون مشغول کنیدمثل موسیقی/ورزش/نقاشی/کتاب

  197. سلام آقای دکتر.دچار وسواس فکری و وسواس شستشوی دست شدم به هرچیزی شک دارم که مبادا دستم به چیزی بخوره نمیتونم به‌ چیزی دست بزنم بزنم هم سه بار دستامو میشورم انقدر دستامو میشورم دیگه پوست پوست شده کارای روزمرمو نمیتونم انجام بدم خیلی خسته شدم هرروز تو خونه سر این کارم بحثه نمیذارم حتی کسی دستشو به گوشیم بزنه بخوام هم دستمو به گوشی بزنم چهاربار دستامو میسورم میزنم خیلی خسته شدم تو روحیم و اعصابم تاثیر گذاشته همه از این اخلاقم خسته شدن حتی دکتر هم رفتم قرص ضد وسواس استفاده میکنم شبا آرومم میکنه ولی روزا باز شروع میشه همه چی چیکار کنم خیلی خسته شدم از اینکارم باعث عذابم شده

  198. سلام اقای دکتر ، من یه دختر ۱۹ ساله هستم مدت زیادیه به وسواس فکری دچار شدم از پایه ی دهم شروع شده( تا قبل از اون همیشه دانش اموز تاپ مدرسه بودم تو کلاس زبان حرف اول رو میزدم تو همه چی انقد با انگیزه و انرژی بودم همیشه میخواستم بهترین خودم باشم درس میخوندم تفریح میکردم همه چی طبق میل من بود از همه چی لذت میبردم همه میگفتن قطعا این دو رقمی میاره تو کنکور و….اما یهو انگار همه چی عکس شد دست خودم نبود وارد یه فاز بیخیالی شدم دیگه از مطالعه و یادگیری لذت نمیبردم همش سر کتاب بودم اما نمیخوندم فقط تو ذهنم به چیزای منفی فکر میکردم مثلا چرا باید بخونم ادم های موفق چه انگیزه ای داشتن اصلا چرا خوندن از یادگیری متنفر شدم بعد از یه طرف دیگه عذاب وجدان که چرا من مثل گذشته نیستم چرا از درس خوندن لذت نمیبرم همه ی این چند سالو با این فکرا گند زدم بهش کنکورم که هیچی نشدم یه رتبه ی داغون اوردم.من از مواد مخدر و اینا تنفر دارم اما گاهی میگم نکنه دچار شم برم دانشگاه اطرافیانم همه معتاد باشن این ترسو از تبلیغات های تی وی گرفتم وقتی زندگی افراد معتاد و نشون میداد تو این مدت هزاران مقاله رو خوندم که بتونم از این فکرا رهاشم این افکارو سرکوب کردم سعی کردم خوشحال باشم در حال زندگی کنم اما بهو این افکار میاد به سراغم میدونم تا زمانی که این افکار رو ریشه کن نکنم نمیتونم تو هیچ بعد زندگیم موفق باشم نه تو کنکور نه تو زندگی شخصی م پس تصمیم گرفتم که ریشه کنش کنم اما نمیدونم چه طور؟ میخوام یه راهی باشه که این افکار هیچوقت به سراغم نیان یعنی انگار از حافظه م پاک شن انگار هیچ وقت نبودن و نخاهند بود راستی الان یه چیزی یادم اومد دوم سوم ابتدایی که بودم از یه مردی متنفر بودم دیگه هیچ وقت روبه روی خونه ی اونا نمیخوابیدم انگار اگه به اون رو میخوابیدم گناه میکردم ازتون یه خواهش دارم لطفا راه درمان قطعی شو به من بگید جوری که کلا از ذهنم خارج شن و طوری شه که انگار هیچ وقت من این افکارو تو ذهنم نداشتم و نخواهم داشت هر کاری هست بگید من انجامش میدم فقط راحت شم به ارامش برسم و دیگه هیچ مشکلی از لحاظ روحی و روانی نداشته باشم بشم یه ادم نرمال با یه زندگی سالم ممنون میشم جواب بدید

    1. اقای دکتر این مشکلات من (ناشناس ) از چه راهی حل میشه یعنی با هیپنوتیزم میشه حلش کرد یا یه سری راه های دیگه داره راه های که تو مقاله ها میگن مثلا نفس عمیق بکشیم و تو حال زندگی کنیم و …. اینا رو من جواب نداده یکی دو ساعت جواب میده اما بعد از اون دوباره مثل اول میشم لطفا یه راه تضمینی بهم بگید ارامش نمونده واسم فقط هم خودم اینو میدونم هیچکی نمیدونه وخبر ندارن من باید این افکارو حذف کنم هر طور شده واسه همیشه م باید حذف شن نیخوام عمرمو با اینا بیش از تلف کنم میخوام انگیزه م برگرده از همه چی لذت ببرم یادگیری چیزای جدیدو دوست داشته باشم و با عشق زندگی کنم

  199. با سلام خدمت شما ،من یه خانم‌ ۳۴ ساله هستم که گاهی خیلی به بعضی اتفاقات فکر میکنم تا بتونم تصمیم بگیرم آخرشم از تصمیمی که میگیرم راضی نیستم و خودمو سرزنش میکنم که چرا این تصمیم رو گرفتم و بیشتر اوقات به خاطر این فکر کردن و تحلیل های زیادی اتفاقات یا اطرافیانم خستم میکنه،دلم میخواد وقتم رو صرف خودم‌ و کارهام بکنم و کمتر فکر بکنم آیا از نظر شما من مشکلی دارم ؟چه کاری باید انجام بدم تا کمتر فکر کنم ؟

  200. سلام من به شدت دچار وسواس فکری شدم دیگه خیلی خستم دیگع یه جوری،شده که بعضی وقتا از دست این فکرای مسخره و عجیب غریب خودمو بکشم راحت شم همششش احساس گناه میکنم احساس مبکنم همه از مننن بدشون میاد دیگه خستم خیلی

  201. سلام من ۲۶ سالمه و وسواس شستشوی دست ها و تمیزی و نظافت خونه و قرینه بودن وسایل و چک کردن قفل در خونه و شیرها گاز و ازهمه بیشتر حساس بودن زیادیم روی وسایل که مثلا اگر وسیله جدیدی رو میخرم اگه برحسب اتفاق آسیب ببینه و خراب بشه من مدام فکرم درگیره که چرا اوان وسیله خراب شده و باید تا اخر سالم میموند یعنی همیشه وسیله هامو انتظار دارم که سالم بمونن و اگر کسی باعث بشه وسیله من خراب بشه به شدت کلافه میشم. لطفا کمک کنید و بفرمایید که روش درمان من آسون هست یانه؟

    1. درود بر شما دوست عزیز
      شما چند نوع وسواس مختلف دارید برای اینکه مشخص بشه چه روش درمانی برای شما مفید تر هست باید اول یک بررسی دقیق تری روی مشکل تون، شدت و ریشه ها و زمان شروعش داشته باشیم.

  202. سلام آقای دکتر خسته نباشید
    من دچار افکار وسواسی شدم فکر میکنم سرگیجه میگیرم یا فشارم میوفته یا دیوونه میشم میدونم همش تلقین های منفی هست ولی میاد تو افکارم
    تمرکز ندارم همه بهم میگن چقد کندی چقد
    بی حالی چقد خنگی فکرم همش الکی درگیره
    خیالم راحت نیست.به آدما نگاه میکنم میگم چرا آدما این شکلین بعد به خودم میگم پس باید چه شکلی باشن خب خدا آفریده میترسم افکارمو به دیگران بگم میترسم منو مسخره کنن.الکی فکرم درگیره و باعث میشه ناراحت بشم اظطراب بگیرم.

    1. سلام محمدرضای عزیز من هم دقیقا مثل توام. اوایل فقط ترس از بیماری بود الان یک سری افکار مزاحم غیرمنطقی میاد به ذهنم گاهی اصلا افکار هم نیس فقط حس بدی بهم دست میده و از اون حسه میترسم. میترسم ک دیوونه شم. دیگه کم اوردم. ولی فک میکنم بشه حلش کرد با گذر زمان و کمک خدا

  203. سلام اقای دکتر بهشتیان عزیز
    ÷سری ۱۵ ساله دارم که خیلی بی نظمه خیلی ترسو و درونگراست .اخیرا هم به هرچی دست میزنه میره دستشو میگیره زیر شیر اب .به کف خونه و روی فرش اب میریزه یا با اس÷ری ،اس÷ری میکنه .بشقاب شسته شده را که برای غذا برمیداره مجددا میشوره . جایی که خواهرش راه رفته یا دست زده را میگه نجس هست .و حتی بعضی وقتا چیزی که مامانشم بهش میده میره میگیره زیر شیر اب .تقریبا بیشتر وقتش فضای مجازیه و انگیزه برای درس خواندن هم نداره با اینکه استعداد خوبی داره .میگه درس خواندن هم اینجا فایده ای نداره . چه باید بکنیم.

    1. درود بر شما دوست عزیز
      پسرتون مشکل وسواس دارن که باید بررسی بشه چه روش درمانی براشون مناسب تر هست

  204. سلام من ۲۷ سالمه واز۱۸ سالگی داروهای ارامبخش میخورم .تشخیض روانپزشک افسردگی دوقطبی هست.مدام توی ذهنم با پسری که فقط یباردیدمش و یه هفته بهم پیام دادیم وگفت ک ازم وشش نمیاد وکلی بهم توهین کرد حزف میزنم همش میخام این گفتگ رو متوقف کنم ولی نمیتونم .حییلی اذیت میشم.دوست دارم یه روز بدون فکراون زندگی کنم همش فکرمیکنم دارم حرفامو با دیگران و کارامو جلوی اون انجام میدم .همین الانم باهاش حرف زدم .همش ازخدامیخام که ازذهنم بیرونش کنه ولی نمیشه.چندسال پیش یکی ازپسرای فامیل مشکلمو فهمیده بود و ازش سواستفاده کرد شکست بدی خوردم .گاهی خودمو تواین ماجرا مقصر میدونم خواهش میکنم بگید راه حل مشکل من چیه؟

  205. سلام دکتربه عرض حضرتعالی میرسانددخترم ۱۲ساله است فکرمیکنم مدتی به وسواس فکری مبتلا شده مثلا دستهاشو زیاد می شوره به دلیل اینکه فکرمی کنه دستش کثیف یا نجسه وقتی نماز می خونه فکر می کنه خطایی داده ودوباره تجدید وضو می کنه یا احساس ترس ازخطرداره خواهشمندم راهنمایی ام کنیدچطوردرمانش کنم

    1. درود بر شما دوست عزیز
      دختر شما وسواس فکری عملی دارن و دوره درمان وسواس می تونه به ایشون کمک کنه مشکلش را حل کنه

  206. سلام آقای دکتر من دچار وسواس فکری جبری هستم چندین سال که همین امر باعث فشارخون بالا بی خوابی ناامیدی بی هدفی وهزارتا چیز دیگه شده.فقط خواهشاً به این مثالی که اخیراً بهش دچار شدم توجه کنید وفقط به همین پاسخ بدهید.(من در روستا زندگی میکنم وچندین سوپری در روستا هست یکی از سوپری ها که پسر جوونی توش هست برا من شده بت پیش خودم میگم اگه یه بار من برم مغازش پول همراهم نباشه اگه به من غرض نده من آبروم جلو مردم اونجا میره با اینکه همیشه پول وکارت همراهم هست پیش خودم میگم باید ازش غرض کنم که ببینم چی میشه.یا بعضی مواقع میگم پول اضافه تو مغازش بکشم که ازش طلبکار باشم که هروقت میرم ازش جنس بگیرم یه شاگرد داره به خودم میگم اگه یه وقت برم در مغازش خودش نباشه جلو شاگردش چجور غرض کنم.شاید بهش نگفته باشه آبروم می‌ره.ودرنتیحه کلی آقای دکتر اینجا توجه کنید وخواهشا اینم جواب بدید پیش خودم فرض میگیرم اگه کلا این فکرو فراموش کنم واصلا مغازش نروم حتی بعداز مرگ واون دنیا همینجور ملکه ذهنم هست آخر چه اتفاقی افتاد چرا نرفتم وبدون حل شدن این موضوع نه ثروت ونه مقام ونه زن خشکل ونه بچه برا من معنایی نداره.با اینکه همه دکترای روانپزشک ومردم عادی میگن ارادت قوی هست.اینم بگم همه کارهام رو از اجبار انجام میدم وهیچ کاریم رو زمین نمی‌مونه ولی همش دست و دلم سرده.خواهشا هرچی پول هرکاری بگید انجام میدم فقط راهنماییم کنید تو را امام حسین به این ماه محرم قسمت میدم آقای بهشتیان

  207. با سلام آقای دکتر،من دختری۳۴ ساله مجردم، و شاغل،حدود ۶ماه قبل کتابی با موضوع ایست قلبی جوانها و بعد بازگشت به زندگی رو نیمه کاره خوندم چونکه تحت تاثیر قرار گرفتم و رو روحیم اثر گذاشت وانقد بهش فکر کردم که نصفه شب با استرس و فشار خون بالا از خواب بیدار شدم رفتم دکتر دارو پروپرانول داد چند تا خوردم تا یک مدت خوب بودم ولی تو این مدت شاید خیلی احمقانه به نظر بیاد هر وقت تنها هستم همش فکرم میره سمته قلبم که نکنه از حرکت وایسه و این فکر مدام بامنه و باعث استرسم میشه و من رو از کارای روزمره و هدف هام باز میداره طوری که فک میکنم هدفی ندارم و کمی بی انگیزه شدم و حس میکنم چیزی خوشحالم نمیکنه،ولی تو جمع با دیگران این حس خیلی کمرنگ میشه یا حتی محو، لطفا راهنمایی بفرمایید

    1. درود بر شما دوست عزیز
      اضطرابی شدیدی که اون شب داشتید باعث فعال شدن وسواس در درون شما شده
      دوره درمان وسواس فکر می تونه بهتون کمک کنه بر مشکل تون غلبه کنید.

      1. اقای دکتر سلام و خسته نباشید . من چن ماه پیش دچار یه ترس خیلی خیلی شدید شدم که اونقدر میلرزیدم خیلی ترس بدی بود
        بعد ازاون ی مدت نسبت به همه چی بی اعتنا بودم با وجودی ک ادم استرسی برا هرکاری که میخواستم انجام بدم ،بعدازاتفاقی ک افتاد ی ادم خیلی ریلکس شده بودم ازهیچی استرس نداشتم تقریبا یک ماهیی اینجور بود الان ازاوایل بهار اون ترس استرس و دلهره اومده سراغم ، ازهمه چی میترسم ،همش فک میکنم قراره اتفاق بدی بیوفته ، نشستم یهویی تپش قلب میگیرم و هرچی فکر منفی فکر اتفاقات بد براخودم و دیگران هس توذهنم میاد ،و حتی همینجور ک دوستان دیگه میگن به این فکر میکنم ک اگ فلان کارو کنم ی اتفاق برام میوفته اگ نکنم یه اتفاق دیگه میوفته تمام روز فکرم درگیر این چیزا هس .
        لطفا لطفا لطفا راهنماییم کنید ،ممنونم

    2. سلام، خوب به خودت بگو به درک که قلبم وایسه، اصلابهتر هرچی زودتر بمیری بهتر بار گناهتم کمتر، اینطوری دیگه به این موضوع گیر نمیدی، هر وقت بخودمان گیر بدیم وسواس میگیریم و روحیه تم خوب وشاد کن، ریشه وسواست وافسردگی ونگرانیتو پیدا کن، اگه هرچیه از خداوند با اخلاص بخواه کمکت میکنه، التماس دعا

  208. با سلام آقای دکتر،من دختری۳۴ ساله مجردم، و شاغل،حدود ۶ماه قبل کتابی با موضوع ایست قلبی جوانها و بعد بازگشت به زندگی رو نیمه کاره خوندم چونکه تحت تاثیر قرار گرفتم و رو روحیم اثر گذاشت وانقد بهش فکر کردم که نصفه شب با استرس و فشار خون بالا از خواب بیدار شدم رفتم دکتر دارو پروپرانول داد چند تا خوردم تا یک مدت خوب بودم ولی تو این مدت شاید خیلی احمقانه به نظر بیاد هر وقت تنها هستم همش فکرم میره سمته قلبم که نکنه از حرکت وایسه و این فکر مدام بامنه و باعث استرسم میشه و من رو از کارای روزمره و هدف هام باز میداره طوری که فک میکنم هدفی ندارم و کمی بی انگیزه شدم و حس میکنم چیزی خوشحالم نمیکنه،ولی تو جمع با دیگران این حس خیلی کمرنگ میشه یا حتی محو، لطفا راهنمایی بفرمایید

    1. درود بر شما دوست عزیز
      شما وسواس فکری دارید که دوره درمان وسواس می تونه بهتون کمک کنه مشکل تون را حل کنید

      1. سلام آقای دکتر تو رو خدا ب دادم برسید . آقای دکتر من بچه که بودم یه بار با ماشینمون میخواستیم از دره بیوفتیم اما خداروشکر این اتفاق نیفتاد، از اون ب بعد من تا چند وقت وقتی سوار ماشین میشدم سرمو بالا نمی کردم الان بهتر شدم ولی الان هم تا پیچ میبینم یا کمی سرعت ماشین زیاد میشه پای هر کسی رو ک نزدیکمه فشار میدم طوری ک خودم نمیفهمم و اونا بهم میگن، بعد آقای دکتر من ی خواهر دارم ک خیلی دوسش دارم با اینکه هر دومون دختریم انگار ی تعصب مردونه روش دارم بعد آقای دکتر خواهر من ازدواج ک کرد من مدام فکر میکردم ک قراره بهش خیانت کنم تا جایی ک وقتی شوهرش رو می دیدم فک میکردم عاشقشم ولی اون کاملا عادی رفتار میکرد ولی من حس میکردم اون دوسم دارم بارها بهش فکر میکردم تا جایی ک اعتماد خواهرام و پدرم رو از دست دادم، بعد آقای دکتر هر کسی ک ب من محبت میکنه من فکر میکنم عاشقمه ، همش احساس میکنم من ی چیزی تو خودم دارم ک دیگران اونو ندارن، حس میکنم من ی چیزایی رو میفهمم ک دیگران نمیفهممن، بعد آقای دکتر وقتی ب ی مرد روبرو میشم یا تو تلویزیون نگاه میکنم زشت ترین صحنه ها میاد تو ذهنم، فک میکنم همه رو من متمرکزن، همش فک میکنم قراره تو آینده ب همسرم خیانت کنم، آقای دکتر تو رو خدا ب دادم برسید، حالم خیلی بده

  209. سلام آقای دکتر خسته نباشید
    من ۱۴ سالم هست و روی یه کاری که انجام میدم هی شک و تردید دارم
    به طور مثال وقتی درخونه رو قفل میکنم بعد چند ثانیه هی بهم تلقین میشه که دوباره برم و چک کنم که ببینم واقعا قفل شده یا نه
    یا وقتی که در حیاط رو میبندم بعد چند ثانیه دوباره این افکار میاد توی سرم و مجبورم برم دوباره چک بکنم در رو
    نمیدونم دقیقا چیه نوع بیماری هست
    چون من سن کمی هم دارم ممنون میشم راهنمایی کنید

    1. درود بر شما دوست عزیز
      شما وسواس چک کردن دارید، در مقاله روش درمان وسواس درباره درمان وسواس چک کردن توضیح دادم. اون روش ها را برای یک ماه انجام بدید اگر وسواس تون کاهش پیدا نکرده بهتره یا دوره درمان غیرحضوری وسواس را تهیه کنید یا به روانشناس مراجعه کنید.

  210. سلام به اقای دکتر هنرمند خسته نباشید…من دختر ۱۲ سالمه اما وسواس فکری دارم خیلی اذیتم واقعا نمیدونم چکار کنم مثلا فکر میکنم کسی که درد داره ی بیماری بدی هستش چون من اینقدر وسواس فکری دارم دوس دارم همیشه بخوابم و از شر این فکر ها راحت بشم ..خیلی ممنون امیدوارم که هرچه زودتر جواب بدید

  211. با سلام و احترام
    جناب دکتر مدتی هست نسبت به برخی صداها حسایت نشون میدم به حدی که تپش قلب میگیرم مثلاً صدای خر و پف یا صدای یکی از اعضای خانوادم اونم وقتی که آروم با تلفن حرف میزنه وقتی با صدای بلند حرف میزنه یا حتی آورم با خودم و یا سایر اعضایی که حضور دارند اصلاً این حس ندارم اما وقتی آروم با تلفن حرف میزنه به شدت تپش قلب میگیرم و متأسفانه در طول روز هم زیاد از تلفن استفاده میکنه. آیا این هم وسواس فکری هست؟ شما بفرمایید چیکار کنم؟

    1. درود بر شما دوست عزیز
      باید ببینم این حساسیت به صداها فقط مربوط به برخی از افراد هست و دلیل این حساسیت چیه تا بر اساس اون بتونم به شما بگم مشکل تون چیه و راهکار درمانیش چیه؟

  212. سلام دکتر بهشتیان عزیز.دکتر جان من حدود ۲ ساله که به همجنس خودم وابسته ام.در مدرسه باهاش آشنا شدم و هم سن هم هستیم.متاسفانه بارها از او رفتار های توهین آمیز دیدم و سکوت کردم.اما اون که به کارش همش ادامه میداد. در صورتی که من اصلا به او بدی نکردم.الان هم حدود چندین ماهه که ندیدمش اما باز هم فکرش میکنم.خواهش میکنم بفرمایید چه درمانی براش وجود داره؟به روانشناس مراجعه کردم گفت خودش به مرور زمان خوب میشه.اما من که نشانه ای از بهبودی ندیدم.خواهش میکنم منو راهنمایی کنید.

    1. درود بر شما دوست عزیز؛
      معمولا بعد از چند ماه دلبستگی عاطفی باید کم بشه اما در صورتی که این اتفاق نیافتاده دلیلش مشکل در سبک دلبستگی شماست که باید روی اون کار کرد و گرنه شما در آینده و روابط بعدی خودتون هم ممکن هست دچار این مشکل بشید.
      روان درمانی تحلیلی پویشی یا طرحواره درمانی می تونه برای حل این مشکل به شما کمک کنه.

  213. با سلام و احترام
    جناب اقای دکتر من یک خانم هستم و ۳۸ سالمه از سن ۱۸ سالگی دچار وسواس فکری و افسردگی شدم از وقتی بچه بودم یادم میاد که شبها با خودم میگفتم ادمها چرا می خوابن چجوری می خوابن ولی اون موقع سریع رد می شدم ولی در ۱۸ ساالگی به شکل وحشتناک و بدی نمود کرد به طوری که تا سالها شب ارامی نداشتم و حسرت ی خواب راحت را داشتم دکتر رفتم و تشخیص وسواس فکری دادن تا مدتها دارو مصرف می کردم ولی تاثیر چندانی نداشت چوم به شدت زوم کرده بودم چرا ادمها می خوابن تا اینکه پیش ی مشاور رفتم گفتش که زوم کن به آرزوهای قشنگ افکار مثبت و داروهاتم ادامه بده همون راه رفتم ی مقدار بهتر شدم تا اینکه ازدواج کردم و بچه دار شدم بعدش چون افکارم رفت سمت بچه داری افکار مزاحمم کم شد می تونم به جرات بگم خوب شدم ولی دوباره از ابتدای سال این افکار به شکل شدیدتری نمود کرد شاغل هم هستم اینبار افکارم انگار به خودم حمله می کرد میگفت مریضت می کنم اجازه نمی دم بری سر کار به زمینت می زنم واقعا کلافه شده بودم ولی باز به نوعی مبارزه کردم ولی واقعا دیگه خسته شدم دوست دارم مثل آدمهای عادی عاری از افکار مزاحم زندگی کنم بعضب مواقع آرزوی مرگ می کنم دلم برای بچه م می سوزه الان که دارم این متن می نویسم فکر تکرار شونده اینکه ادمها چطور می خوابن به سراغم میاد فقط لحظه خواب و خاموشی و خواب رفتن میاد سراغم و در نتیجه در عمل هم نمی تونم بخوابم و باقی داستان.از داروهایی که مصرف کردم کلومیپرامین ۱۰ خوب بود متشکر میشم راهنمایی فرمایید

    1. درود بر شما دوست عزیز
      همونطور که در مقاله توضیح دادم که دارو درمانی و درمان شناختی رفتاری روش های خوبی برای تسکین وسواس هستند و به شما هم کمک کردند اما احتمال عود در این روش ها در شرایط استرس زا بیشتر هست که برای شما اتفاق افتاده
      برای حل مشکل تون باید دلایل و راه اندازهای وسواس تون شناسایی و حل بشه
      بهتره که به یک روان درمانگر پویشی مراجعه کنید تا روی این مساله تون کار کنن

    2. سلام عزیزم من خیلی وقته کتاب های ضمیر نا خداگاه رو خوندم و فهمیدم باید ضمیر ناخوداگاهتون رو خوب کنید تا درمان بشید

  214. سلام خدمت اقای دکتر من ۳۳ سال سن دارم حدود ۲۰ روز هست که کورنا خفیف از نوع گوارشی گرفتم وبعد ۱۰روز عکس سی تی گرفتم خوشبختانه فیروس محو شده در این مدت خیلی مضطرب وافسردگی شدم بی حال هستم فقط افکارم منفی هست وحالت دلهره وعرق کردن هست فکر میکنم یک چیزی هست مخواهد اتفاق بیفتد ممنو ن دکتر جان

  215. سلام اقای دکتر خسته نباشید
    من ۳۳ سالمه مجردم
    اقای دکتر من دچار وسواس ذهنی شدم همش میترسم یکی از عزیزانم رو از دست بدم
    من دو ساله پدرم فوت شدن خیلی ضربه روحی شدیدی به من وارد شد از اون موقع زندگیم جهنم شده
    متاسفانه بسیار تنهام و واقعا نمیتونم دیگه کسی رو به عنوان دوست قبول کنم همه ادمو برای منفعت خودشون میخان
    دوستایی که داشتم بخاطر ازدواجشون و گیر های مداوم که چرا ازدواج نمیکنم رابطمو باهاشون قطع کردم

    مدام گریه میکنم و ذهنم اشفته است
    تنها امیدم همین حقوقی هست که سرکار میگیرم تا محتاج خانواده مخصوصا برادرهام نباشم
    اقای دکتر من واقعا نمیدونم چیکار کنم من میتونم تنها زندگی کنم از لحاظ مالی تامین باشم ولی این ذهن و افکار اشفته
    منو بیچاره کرده همش میترسم بازم ضربه روحی بخورم :((
    بخاطر کرونا هم که دکتر میترسم برم
    اگه امکانش هست منو راهنمایی کنید
    پیشاپیش کمال تشکر و قدردانی رو از شما دارم

    1. درود بر شما دوست عزیز
      اگر مشکلات شما بعد از فوت پدرتون ایجاد شده نشان دهنده اینه که شما دچار سوگ حل نشده شده اید که برای شما علایم وسواس و افسردگی هم ایجاد کرده
      اگه قبل از فوت پدرتون مشکل جدی نداشتید در چند جلسه کوتاه می تونید به کمک روان درمانگر مسالتون را حل کنید.

  216. سلام آقای دکتر بهشتی
    من ۶ساله به شدت وسواس گرفتم
    به همه چیز شک میکنم
    از گوشت و نجاسات و شیشه به شدت حساسم.
    دستشویی و حموم رفتنم خیلی طول می‌کشه
    من وقتی از خونه میرم بیرون ۲۰ دقیقه طول می‌کشه تا درو ببندم.بااین حال میبینم که بستس شش ولی دوباره میگم شاید درو نبستم!
    به هیچکس اطمینان ندارم…حتی خودم، چندین بار هم قسم میخورم،ولی دوباره اعتماد ندارم.
    همه کارهایی راکه انجام میدهم،همه را تکرار میکنم.
    چندین بار خواستم ترک کنم… تا مراحلی پیش رفتم ولی دوباره برگشتم به ادامه ی وسواسی.
    حرف های منفی اطرافیانم رو جدی میگیرم و بعدش میترسم از اون حرف،حتی اگر هم شوخی باشه.
    دارو هم ۱سال خوردم ولی تاثیری نداشت…
    حتی کارم بجایی رسیده که نمازم رو ترک دادم!!!به‌خاطر اینکه مبادا کسی نیاد چادرم رو نجس کنه.
    تمام لباس هایم را پنهان میکنم که شاید یکی از همسایه ها نیاید و لباس هایم را نجس کند.
    شب تا صبح بیدارم،برای اینکه شوهرم خانه را نجس نکند.
    تروخدا مرا راهنمایی کنید چه کار کنم
    زندگیم از هم پاشیده شده
    من خانم۳۸ ساله ای هستم.
    ترو بخدا یه راهکاری پیش پای من بگذارید…
    باتشکر

    1. درود بر شما دوست عزیز
      در حال حاضر چه داروهایی مصرف می کنید؟
      6 سال قبل اتفاقی در زندگی تون رخ داد که وسواس تون شروع شد؟

  217. اولین و بزرگترین آرزوم اینه که از دست این افکار رها بشم
    آزاد و رها
    اینقدر تشنه آرامش هستم که نگو
    میخام دیگه ذهنم نه ببینه . نه بشنوه. ونه صحبت کنه
    الان که متن بالا را نوشتم از اول تا آخرش گریه کردم
    وسواس فکری خیلی چیز بدیه بد . بد .بد

  218. سلام و احترام
    خواهش میکنم راهنمایی کنید

    الان نزدیک دوساله که ذهنم برا خودش شروع به صحبت کردن میکنه درباره اشخاص و اتفاقات پیرامونم و اینقدر زیاد شده که حتی توی خواب هم ذهن داره به هزاران موضوع سناریوچینی میکنه اینو موقعی که دارم میخوابم یا نزدیکای بیدار شدن متوجه شدم و بعضی مواقع اینقدر وحشتناکه که نزدیکای بیدار شدن چنان تپش قلبی میگرتم که تنها با بیدار شدن اون آروم میشه….اصلا مزه زندگی رانمیفهمم الان ۳۵ سالمه و به گذشتم که نگاه میکنم میبینم توی بچگی مقداری وسواس فکری داشتم اما چون توی روستا زندگی میکردیم هیچ کس نمیفهمید چمه و ۷-۸ ساله بودم که بعضی شبا توی ذهنم یکی صحبت میکردکه امشب تو میمیری و من اون شبا التماس خدا میکردم که امشب نه باشه فردا شب و تا فردا شب همش ترس و نگرانی و نه پدر و مادرم و نه هیچ کس دیگه منو میفهمید
    و تا الان پیش هیچ پزشکی نرفتم و و جودم پر از ترس و اضطراب شده
    چند ماهیه که پوست صورتم خارش پیدا کرده
    چشمام گود رفته
    لاغرتر شدم
    بعضی مواقع چنان ترسی میگیرتم که دستانم بشدت لرزش پیدا میکنه که همه متوجه میشن و مسخره جماعت میشم
    مدتیه که اصلا مزه غذا را متوجه نمیشم
    گاهی موقع رانندگی توی جاده شاید ۲۰ کیلومتر رارفتم ولی گفتگوهای ذهنم اینقدر بوده که اصلا متوجه نشدم کی رسیدم
    دکتر جان اسیر افکارم شدم
    خیلی تو خودم فرو رفتم یه روز بهم الهامشد که صحبت کن بلند بلند حرف بزن و شروع کردم به صحبت کردن با خودم با دیگران و تا عصر یه ریز حرف زدم شبش احساس سبکی کردم و آرامش اما فرداش با اینکه صحبت میکردم اما انگار ذهنم هم داشت برای خودش صحبت جداگانه میکرد که بعد چند ساعت دیدم دارم استرس میگیرم که دیگه ادامه ندادم

    1. درود بر شما دوست عزیز
      دلیل اینکه به روانشناس یا روانپزشک مراجعه نکردید چی بوده؟

      1. سلام و احترام مجدد
        آگاهی نداشتم و اصلا فکر نمیکردم این حالت بودن مشکل در روان میتونه باشه یه مقطعی فکر میکردم شاید کم خونی یا تومور باشه که با آزمایشات منفی اعلام شد خدا راشکر
        دو سال قبل به جراح مغز و اعصاب مراجعه کردم و سی تی اسکن های گوناگون که با ز گفت چیزیت نیست و اونجا یادمه دکتر گفت داروها رو مصرف کن اگه بهتر نشدی به روانپزک مراجعه کن ولی جدی نگرفتم اصلا فکر نمیکردم روانی باشه

        طب سنتی و سوزنی هم چندین بار مراجعه کردم ولی بینتیجه
        مقالات سایت شما را که خوندم تازه گفتم وای چه خبر بوده من چی میپنداشتم

        راهنمایی کنید لطفا

      2. البته این را بگم که هیچ کدام از افکار وسواسی متداول که در سایت نام بردید را ندارم فقط از این بیزارم که ذهنم برای انجام هر کاری شروع به سناریو چینی منفی میکنه و وجودم را پر از ترس میکنه که اکثریت وجود ندارن
        یعنی اینجوری بگم که نه از لحاظ سلامتی نه از لحاظ شادابی و آرامش و نه از لحاظ ثروت ونه روابط اجتماعی در جایگاه معمولی وبلکه پایینتر قرارم داده

        1. درود بر شما دوست عزیز، شما یک سری افکار منفی دارید که می تونه از علایم وسواس، افسردگی و یا اضطراب و ترس باشه بر همین اساس اول باید مشخص بشه افکار منفی درباره چه چیزهایی است در چه موقعیت هایی فعال میشه و از کی شروع شده تا بر اساس اون نوع مشکل و روش درمانی که بتونه بهتون کمک کنه را شناسایی کرد

  219. سلام من به اختلال وسواس فکری عملی مبتلا هستم و به پیش یک روانشناس مراجعه کردم و ایشون قصد دارن با روش های ذهن آگاهی وسواس بنده رو درمان بکنند و تعدادی تمرین ذهن آگاهی به من دادند خواستم ببینم آیا این روش برای درمان وسواس موثر میباشد یا خیر ؟ چون در جایی مطلبی درباره درمان وسواس با ذهن آگاهی نخوندم .

    1. درود بر شما دوست عزیز
      بله یکی از روش های درمان وسواس استفاده از تکنیک های ذهن آگاهی است. البته این روش برای همه وسواس ها موثر نیست. در صورتی که بعد از چند هفته انجام تمرینات تغییری در وسواس شما ایجاد نشد بهتر است سراغ روش های دیگر درمان وسواس برید.

  220. سلام آقای دکتر
    بنده ۴۸ سالمه و با ورود کرونا دچار استرس و اضطراب شدم … علائم اضطراب اوایل کم بود … الانم با کرونا مشکلی ندارم و پروتکل رو رعایت میکنم ولی در دوران قرنطینه و داشتن استرس افکار منفی به سراغم اومد…برای چندتا بیماری … یه مدت به غده چربی زیر پوست سرم فکر میکردم که نکنه بدخیم باشه…یه مدت چون رفلاکس معده دارم فکر میکرم نکنه اینم (یعنی تا ته بیماری میرفتم) یه مدت به کم کاری تیروئید…در حال حاضر هم فکر قلب منو ول نمیکنه…چون به اون قبلیها فکر نمیکنم…همش فکر میکنم نکنه ایست قلبی…حمله قلبی … خیلی اذیت میشم دکتر…هر وقت هم که فکر بزرگ میشه…اضطراب شدید میگیرم که باید کنترلش کنم…(گزگز کردن دست…تپش قلب…گزگز شدن پا…سینه) خیلی حال بدیه دکتر … نزد روانشناس هم سه جلسه رفتم ولی بیشتر تستهای شخصیتی کلی گرفت و به کار من نیومد…مجبور شدم برم پیش روانپزشک…داروی سیتالوپرام ۲۰ دادن روزی یکی میخورم….ولی عوارضش همین استرس و اضطراب شدیده…الان دوهفته ست دارم قرص میخورم ولی خرب نشدم…دکتر روانپزشک میگه دوره اثرگذاریش هنوز مونده…برای استرس هم آلپروزولام میخورم که با شک و دودلی میخورم چون همه میگن وابستگی میاره…دکتر خیلی دارم اذیت میشم….و بگم که من خیلی مشکل ها رو بزرگنمائی میکنم و ترس زیادی دارم….هر طور میتونید کمکم کنید….باید حضوری بیام خدمتتون تا عقبه زندگیمو بازگو کنم…. ممنون از لطفی که میکنید.

    1. درود بر شما دوست عزیز
      با توجه به انواع مشکلاتی که می فرمایید مشخصه که شما از یک اضطراب درونی رنج می برید که باید دلیل اون مشخص بشه. در حال حاضر دوره درمان دارویی خودتون را ادامه بدید و نگران آثار جانبی اون هم نباشید اما حتما در کنارش به دنبال درمان اصولی مشکل خودتون باشید.

  221. سلام. خانمی ۲۹ ساله هستم که فکر میکنم به وسواس فکری مبتلا باشم (۱۰ سال پیش یک روانپزشک این تشخیص رو داد و مدتی هم دارو مصرف کردم و رها کردم).
    مشکل عمده من اینه که گاهی یک اتفاق خیلی عادی از سالها قبل، حتی ۱۰-۱۲ سال قبل، توی ذهنم بارها مرور میشه و حرص میخورم که چرا فلان موقع فلان کارو انجام دادم یا فلان حرف رو زدم یا فلان لباس رو پوشیدم و… چیزایی که شاید اشتباه بوده ولی اتفاق خیلی وحشتناکی نبوده در هر حال.
    وسواس تمیزی یا بیماری و… ندارم. تنها نمود عملی اینه که به نقطه و ویرگول و فاصله درست بین کلمات حساسم، اونم نه خیلی شدید.
    (یه توضیح کوتاه هم بدم که ۹ ساله ازدواج کردم و یک فرزند دو ساله دارم، تا مقطع لیسانس تحصیل کردم، ضریب هوشی ۱۴۸ دارم و گاهی هم فکر میکنم ذهنم خیلی اذیتم میکنه).
    آیا تشخيص وسواس فکری برای من درسته یا خیر؟
    و اگر هست، راه درمان مناسب چیه؟

    1. درود بر شما دو ست عزیز
      برخی از علایم وسواس را شما دارید . برای درمان مشکل تون اولین اقدام اینه که مشخص بشه از کی وسواس هاتون شروع شده و چه عوامل در ایجاد و تشدید اونها اثر گذاشته
      و اینکه کدام اتفاقات مربوط به گذشته در شما بیشتر حساسیت ایجاد می کنه و اون اتفاقات چه معنایی برای شما داشته و داره
      بررسی این عوامل می تونه مسیر درمان شما را مشخص کنه.

  222. سلام. خانمی ۲۹ ساله هستم که فکر میکنم به وسواس فکری مبتلا باشم (۱۰ سال پیش یک روانپزشک این تشخیص رو داد و مدتی هم دارو مصرف کردم و رها کردم).
    مشکل عمده من اینه که گاهی یک اتفاق خیلی عادی از سالها قبل، حتی ۱۰-۱۲ سال قبل، توی ذهنم بارها مرور میشه و حرص میخورم که چرا فلان موقع فلان کارو انجام دادم یا فلان حرف رو زدم یا فلان لباس رو پوشیدم و… چیزایی که شاید اشتباه بوده ولی اتفاق خیلی وحشتناکی نبوده در هر حال.
    وسواس تمیزی یا بیماری و… ندارم. تنها نمود عملی اینه که به نقطه و ویرگول و فاصله درست بین کلمات حساسم، اونم نه خیلی شدید.
    (یه توضیح کوتاه هم بدم که ۹ ساله ازدواج کردم و یک فرزند دو ساله دارم، تا مقطع لیسانس تحصیل کردم، ضریب هوشی ۱۴۸ دارم و گاهی هم فکر میکنم ذهنم خیلی اذیتم میکنه).

    آیا تشخيص وسواس فکری برای من درسته یا خیر؟
    و اگر هست، راه درمان مناسب چیه؟

  223. سلام من ۱۳ سالمه و متاسفانه دچار وسواس فکری شدم خیلی از این افکار های وحشتناکم میترسم. افکاری که اصلا نمیخوام به سمت اونا گرایش پیدا کنم. ولی یه حسی پیدا میشه و من خیلی میترسم که به سمت آن افکار فرستاده بشوم. افکاری مثل صدمه زدن به دیگران، اطرافیانم یا خدایی نکرده خانواده ی عزیزم. و همان طور که در مقاله نوشتید خدایی نکرده قاتل بشوم یا خدایی نکرده به سمت چیز های بسیار بدی کشیده بشوم. مثل سیگار یا مواد. به حضرت محمد قسم میخورم اصلا دلم نمیخواد به این سمت ها گرایش پیدا کنم و فوق العاده از این افکارم رنج میبرم نمی دانم چه کار کنم خیلی وحشت زده میشوم وقتی به سراغم میاد الانم میترسم. و من زیاد نمیتونم کنترلش کنم و نمیدونم واقعا چی بگم و بیشتر هم وقتی ناراحتم پیدا میشه و یا حالم معمولی هست یکهو به ذهنم خطور میکنه یا فیلم هایی که می بینم فردی در آن سیگار می کشد خیلی میترسم خدایی نکرده به اون سمت بروم و…ولی فکر میکنم ارثی نباشه.
    بچه که بودم وقتی مادرم میرفت بیرون و دیر می کرد وحشت زده میشدم که نکنه اتفاقی براش بیوفته و منم میرفتم دنبالش…ولی الان چند ماه هست که شدت گرفته. شما رو قسم میدم به اما حسین که کمکم کنید.و راهی رو نشونم بدید.

    1. درود بر شما دوست عزیزم
      همونطور که خودتون هم متوجه شدید شما افکار وسواسی دارید. برای درمانش ۲کار انجام بدید.
      قدم اول: افکار وسواسی افکار غیر منطقی هستند که فرد نمی تونه جلوش را بگیره. یعنی هم باید بدونه که این فکرها غیر منطقی هستند و هم اینکه خودبخود به ذهن میان پس نه تلاش کن که جلوش را بگیری نه تحت تاثیرشون قرار بگیرن. اجازه بذه به ذهنت بیان و باهاش مبارزه نکن تا به مرور از شدتش کاسته بشه. البته مطالعه کتاب رهایی از وسواس یا کتاب های درمان وسواس با روش درمان پذیرش می تونه برای انجام این کارها مفید باشه
      اما اگه این روش ها به کاهش وسواس شما کمک نکرد بهتره از یک روانشناس کمک بگیرید تا اضطرابی که ریشه وسواس هات هست راشناسایی و درمان کنه.

      قدم دوم اینه که دلیل این وسواس ها را در درونت به کمک مشاور شناسایی و حل کنی.

      1. سلام دکترمن فکرکنم وسواس فکری دارم گاهی وقتا انقدرراجب یه چیز فکرمیکنم خودمو بقیه روتو ذهنم سرزنش میکنم. برای خرید انقدراسترس میگیرم ۲ دل میشم توهمه چیز وبعد پشیمون… دست خودم نیس نمیتونم کنترلش کنم. بارها خواستم اینکارونکنم ولی نشده. گاهی بدبین میشم راجب اطرافیانم… بنظرتون من بیماری خاصی دارم که اینقدر درگیره ذهنم. چ توتصمیم گیری. چه توانتخاب یه کاری خیلی ضعیفم

  224. دکتر سلام. بنده همواره به فکر دندان هایم هستم. یک خال کوچک روی دندانم باعث می شود فکر کنم که به خاطر این اشکال، لایق مثلا کتاب خواندن نیستم. حتی دیگر نمی توانم کار های مورد علاقه ام را انجام دهم. به چیز هایی که قبلا بهشان علاقه داشتم بی علاقه شده ام چون فکر می کنم به خاطر این اشکال کوچک دندانم دیگر لایق آن کار نیستم.
    بیماری بنده چیست? راه درمانش را می گویید؟

    1. درود بر شما دوست عزیز
      مشکل شما وسواس فکری است البته کمی علایم مشکل بدشکلی بدن دیده میشه.
      روش درمان مشکلتون بستگی به ریشه و علت اون داره. با بررسی بیشتر اگه مشکل تون وسواس فکری باشه دوره غلبه بر وسواس فکری می تونه براتون مفید باشه اما علت مشکل عزت نفس پایین باشه باید روی این مساله کار بشه.

  225. سلام،، من ی بیمار روانی ام و پذیرش این مسئله یک برد، تا الان هم یبار بیشتر پیش دکتر روانشناس نرفتم و به تشخیص اون من اختلال اضطراب و وسواس فکری داشتم،، از نظر خودم همه چیز عادی بود و من هم سالم ولی درکم به اون حد نرسید که آیا آدم های سالم هم زیاد و به هر چیزی فکر میکنن یا فقط این منم که به همه چیز فکر میکنم و مقایسه و تجزیه تحلیل در مورد رفتار دیگران یا حتی اشیا و خدا و ادیان و سیاست و…. میکنم، حتی بخاطر وسواس فکری عاشق ی دختری شدم که سالی یبار بیشتر نمیدیدمش، و الان که دارم این پیامو مینویسم ساعت یک شبه و مثل شبهای گذشته تا صبح درگیر فکر های تکراری که در مورد تحلیل رفتار و گفتار دوستام و فامیلام هست خوابم نمیبره، نمیتونم زیاد یک مسئله ای رو توضیح ندم و تکرارش نکنم،، مثلا هر روز من به ی خاطره تلخ از دوستام فکر میکنم و باعث ایجاد کینه دوزی و ناتوانی در من میشه و خودمو کوچیک میدونم و سرزنش میکنم،، اصلا انگار دنیا رو نمیبینم و افکارم رو میبینم، فکرم هرجا بره منم همونجام.. مثلا دارم غذا میخورم فکرم داره ی صحنه ای از ی رویداد خاطره انگیز زندگیمو تصویر سازی میکنهخ و یهو ی شوک عصبی بهم وارد میشه و غذا میشه زهر مارم، از خودم میپرسم چرا دوستام رو من حساب نمیکنن؟ چرا بین حرفم میپرن؟ شاید من از اول رابطمون باعث ترسیدنشون نشدم، شاید انقدر خوب بودم که فکر میکنن عقلم کمه و چیکار باید بکنم که ارزشمو بدست بیارم، حتما باید جدی باشم و زیاد بهشون بها ندم و نفوذ در این افکار باعث طرد شدنم از جامعه شد و حتی حوصله پدر و مادر خودمم نداشتم و اونا رو ضعیف خنگ میدیدم و نسبت بهشون هیچ اشتیاقی نداشتم، و رفتار ضعیفم با دوستام رو عامل بی ارزشی و روانی شدنم میدیدم و معتقد بودم دوستام با نامردیاشون منو بی ارزش کردن و معتقد بودم که اونا تبعیض قائل میشن و این باعث خشمم میشد،، هرکسی رو که همه بیشتر بهش احترام میذاشتن رو من کم تر بهش احترام میذاشتم و ازش متنفر میشدم و حس میکردم پیش همه ی جامعه بی ارزش و احمق و ناتوان و ضعیفم، نتیجش چی شد؟ طرد شدن از جامعه بطوریکه فقط پدر و مادرم ازم ناراحت نیستن و معتقدم بدیام رو به خاطر عشقشون میبخشن و ی دوره ی اعتیاد و نه شنیدن از دختر مورد علاقم،، شیش ماه اضافه خدمت، دعواهای مکرر با پدر و عموم، و یک دنیای توهمی در فکر و خیال که نمیذاره حتی صدا های اطرافمم بشنوم از بس عمیقه این دنیا،، اما با خدا عهد بستم که به گذشتم فکر نکنم و فقط فکر خودم باشم مثلا اگه خوابم میاد بدون فکر کردن های پیچیدم که هشت ساعت طول میکشه بخوابم و وقتی دارم کاری رو انجام میدم به اینکه من فک کنم امام زمانم و چطوری باید دنیا رو نجات بدم و دختر مورد علاقم الان با کیه و بیقراری شدید نذاره ی جا بشینم و از لحظه لذت ببرم رو کنار بذارم.. فقط امیدوارم پارانوئید نباشه مشکلم و ولی هر چیزی که هست دنیامو ازم گرفته و منو مقیم افکار و تصوراتم کرده،،، خدا بزرگه

  226. سلام همسر من نوعي وسواس فكري داره كه به همه زنين ميشه همش ميگه همسايه بالايي با دوربين داره خونه مارو مي بينه يا همسايه بالايي مغازه اش هم همينطور
    هر چي بهش ميگم امكان نداره قبول نمي كنه به هر كي ميگم ميگه شيشه ميكشه ولي من ايمان دارم كه براي فشار عصبي هست لطفا كمكم كنيد

    1. درود بر شما دوست عزیز،
      مشکل همسرتون یا می تونه نشانه وسواس یا پارانویید و یا اینکه واقعا مساله ای را متوجه شدن باشه، به همین دلیل برای تشخیص دقیق تر باید بررسی بیشتری روی مشکلشون انجام بشه تا بر اساس اون روش درمان تعین بشه

    2. سلام دکتد من ۱۲ساله مشکل وسواس codدارم فکر میکنم اگر دوبار نشینم اتفاقه بدی برا خانوادم میفته بعضی وقتا دوتا تا ده بار تکرارمیشه چون باید تمرکز کنم پام رو چیزی نباشه روبه قبله باشمو از ایندفکرا یبار رفتم دکتر دارو جواب نداده

    3. سلام همسرمن هم دقیقن این مشکل رو داره فکر می‌کردیم که شیشه مصرف میکنه حتی تا کمپ بردیم ولی گفتن هیچی مصرف نمیکنه الانم باهمه رابطه مونو قطع کردیم خیلی سخته

  227. سلام من خیلی واسواس فکری دارم همش فکرمیکنم مشکل دارم قبلن پانیک داشتم تااسکن قلب هم رفتم هرروزفکردرگیره خیلی حالم بدم چه کنم

  228. ضمنا این رو هم بگم که قبلا حساس بودنم به این موضوع خیلی بیشتر بود. درحدی که یه بار بخاطرش خودکشی کردم!
    ولی الان بخاطر تلاشهایی که داشتم کمتر شده ولی باز آزارم میده. نمیخوام از عزیزانم بخاطر این موضوع متنفر باشم

  229. سلام وقتتون بخیر. من به کلمات رکیک یا حرف‌های جنسی که دیگران می‌زنن حساس هستم. یعنی اگه یکی از این عبارات و کلمات استفاده کنه بهم می‌ریزم و تا روزها حالم بده. مخصوصا اگه اون شخص از عزیزانم باشه و دوستش داشته باشم. این هم وسواسه؟ درمانش چه‌جوریه؟

    1. درود بر شما دوست عزیز
      چون شما فقط روی برخی از عبارت حساس هستید امکانش هست که دلیل ناخودآگاهی داشته باشه که شما را روی حرف های جنسی حساس کرده.
      برای حل مشکل تون بهتره که این مساله شناسایی و حل بشه.

  230. با سلام خدمت اقای دکتر
    چقدر مطالب جامع و مفیدی در بحث وسواس ارائه دادین واقعا خسته نباشید
    من ۳۵ سالمه و سه سال پیش دچار وسواس فکری و عملی در بحث طهارت شدم،در خانواده مادری تقریبا همه بشدت در نظافت و شستشو حساسیت دارن ولی شخصی که بصورت بیمارگونه دچار وسواس باشه رو نداریم،سالهای اول و دوم از رفتن به روانپزسک ومصرف دارو امتناع میکردم وبراین باور بودم که باید خودم از پس این بیماری بربیام،ولی بعددوسال وسواس من شدیدتر و حادتر شدبه طوری که کنترل افکارم کاملا از دستم خارج شده بود،سال گذشته به روانپزشک مراجعه کردم والان مدت ده ماه هست که دارو مصرف میکنم،خداروشکر وسواس عملی در من کمتر شده ولی افکارات ازار دهنده وتکرار شونده همراه باکمی اضطراب همچنان در وجودم هست والبته در موارد زیاد دیگه ای وسواس عملی هم دارم،اقای دکتر به من بگین ایا این وسواس فکری هم کمتر میشه به مرور زمان یا باید فکر دیگه ای براش بکنم؟؟ خیلی ممنونم

    1. سلام و درود بر شما دوست عزیز
      معمولا وسواس فکری ریشه در تعارضات درونی داره که باعث اضطراب میشه به همین دلیل برای درمان کامل وسواس فکری تون باید این تعارضات شناسایی و حل بشن.
      دارو هم وظیفه کنترل این اضطراب و وسواس ها را داره و همونطور که تجربه کردید باعث کمتر شدن وسواس میشه اما اونها را درمان نمی کنه

  231. سلام خسته نباشید اقای دکتر
    همسر من که ۵۳ سال داره در هر کاری انقدر به جزییات و احتمالات توجه میکنه که تصمیم گیری براش سخت میشه
    مثلا اگر قراره ماشین ویا خونه عوض کنه ویا حتی مسافرت بره ویا بافامیل معاشرت کنه ، انقدر همه رفتارها رو زیر ذره بین میزاره که منو خسته می کنه ظمنا همیشه مشکل خواب داره و به شدت منفی نگر هست ,و به تازه گی افسرده شده
    و فکر می کنم به خاطره این مشکلش هم حاضر نیست که بچه دار بشیم
    ممنون میشم راهنمایی کنید

    1. سلام و درود بر شما دوست عزیز
      به نظر می رسه همسر شما وسواس تصمیم گیری داشته باشه. و وسواس تصمیم گیری ریشه در کمال گرایی ، ترس از عدم تایید (البته عمدتا عدم تایید درونی) داره. معمولا درمان این مشکل به تنهایی سخت هست. به ایشون توصیه کنید گام های گفته شده در این مقاله را برای مدتی انجام بدن اگه وسواس شون کاهش پیدا نکرد بهتره برای درمان اساسی مشکل شون به روان درمانگر مراجعه کنن

      1. سلام اقای دکتر پسرم وسواس فکری دارد دکتر اعصاب وروان ومشاوره چند جلسه رفته خوب نشده فقط کارش چک کردن در و پنجره دیگه اعصاب برامون نذاشته ممنون میشم از راهنمای شما

  232. سلام دکتر خسته نباشید . من ۳۲ ساله م . من اصلا رفتار وسواس عملی ندارم مثل شستشو و چک کردن ، ولی دو بار در عمرم یک بار در ۱۸ سالگی و بار دیگر در ۳۱ سالگی دچار وسواسی فکری ( فقط فکری) و افسردگی شدید تا حد ترس پانیک شدم اما با دارو توی چهار پنج ماه درمان شدم . جالبه که هر دو بار دلیل شکست عشقی بوده و این برای من سوال شده که چرا ذهن من با وجود این همه سختی واسترس در زندگیم ولی فقط در این مورد(شکست عشقی) چرا انقدر واکنش بد و وحشتناک میده و چکار کنم که دیگه دچارش نشم ؟ ممنون .

  233. سلام دکتر بهشتیان…مرسی از مطلب مفیدتتون . میشه کمکم کنید?
    دکتر من ی چن وقتی (۴یا۵ماه)هس که هرکی بام حرف میزنه ۳/۴ ثانیه طول میکشه تا بفهمم چی گفدع .توو افکارم با ی دختر حرف میزنم که میبینمش و اونم بام حرف میزنه.چندتا شخصیت جدا دارم.یکیشون دوست داره اجتماعی باشه اون یکی از همه ادما متنفره. بعضی وقتا ک میخوام تصمیم بگیرم انگار چن تا از خودم توو مغزم جلسه میگیرن.توو بدترین شرایط ممکن هرکاری میکنم گریه کنم گریم نمیگیره.حتی بعضی وقتا ک شدیدن نیاز دارم گریه کنم گریم نمیگیره
    دکتر توروخدا کمکم کنید.واقعا دارم دیوونه میشم.مشکلم چیه¿ایا راه درمانی داره?!

    1. سلام به شما دوست عزیز، با توضیحاتی که دادید نمی تونم دقیقا بگم چه کار بکنید. اول باید مشخص باشه شدت این افکار چقدر هست و این بخش هایی که میگید درونتون هست در حد افکاره یا رفتارهای متفاوتی هم از اون سر می زنه؟

  234. سلام به دکتر بهشتیان بزرگوار و دانشمند…. مطالب و راهکارهای که گفتید واقعا عالی بوده…. من همین وسواس فکری و مشغله ذهنی زیادی دارم و افسردگی شدید و اختلال خلقی هم اضافه بران شده…. چه توصیه و وراهکارهای عملی دارید که از این شرایط ودباره آسیب زیادی نبینم…. من در طی دارو درمانی با روانپژشک هستم و دارم مصرف میکنم که همین حالات وسواس فکری و عملی من رو کمی بهتر کرده است…. توصیه شده توسط دکتر روامپژشک که به روانشناس مجرب مورد تائید سازمان مراجعه کنم….