وسواس فکری دقیقا چیست و چطور درمان می شود؟
در این مطلب از دپارتمان سلامت روان مجله سلامت دکتر بهشتیان سعی می کنم پاسخ کاملی به سئوال وسواس فکری چیست بدهم و درباره انواع وسواس های فکری شامل وسواس فکری بیماری (وسواس سرطان، ایدز و سکته و …) وسواس فکری ترس از مرگ و غیره و نیز درباره علائم وسواس فکری شدید توضیح دهم.
در مقالات دیگر کلینیک وسواس به طور مفصل درباره روش های درمان وسواس فکری و وسواس عملی توضیح داده ام.
وسواس فکری افکار، تصاویر و تکانه هایی هستند که مرتبا در ذهن فرد تکرار می شوند و به نظر می رسد خارج از کنترل فرد هستند و علی رغم میل او به ذهنش می آیند. مثل اینکه فرد مدام فکر می کند مبادا دستش آلوده باشد. یا اینکه فکر می کند نکنه به ایدز مبتلا شوم.
همه افراد افکار عجیب، غیرمعمول و یا حتی مزاحم دارند که هر از گاهی به ذهن شان می آید و اکثر آنها بدون اینکه به این فکرها اهمیت بدهند، به کارهای روزمره خود ادامه می دهند اما اگر به اختلال وسواس (OCD) مبتلا باشید، این فکرها می تواند هم ناراحت کننده و هم ناتوان کننده باشد.
انواع وسواس فکری چیست؟
وسواس های فکری انواع مختلفی دارد ، از جمله:
- وسواس فکری بیماری (وسواس فکری سرطان): نگرانی مداوم در مورد ابتلا به یک بیماری کشنده مثل ایدز یا سرطان (یکی از شایع ترین وسواس های این دسته وسواس سرطان است که فرد در آن می ترسد که نکنه به سرطان مبتلا شود).
- وسواس فکری ترس از مرگ: در وسواس فکری ترس از مرگ فرد می ترسد که مبادا در اثر یک اتفاقی خودش یا عزیزانش بمیرند.
- نگرانی درباره اینکه مبادا دیگران به خاطر شما بیمار شوند.
- ترس شدید از اینکه یک اتفاق وحشتناک برای فرد عزیزی رخ دهد (مثلا تصادف کند).
- نگرانی عمیق از اینکه کاری بسیار شرم آور انجام دهید، مثلا در یک مراسم تشییع جنازه با صدای بلند کلمات رکیکی را به زبان بیاورید.
- فکر اینکه که مبادا با کسی تصادف کنید یا ناخواسته به کسی آسیب برسانید
- افکاری درباره قتل شریک زندگی یا فرزندتان
- افکار و تصورات جنسی یا مذهبی (مثل تجاوز جنسی یا کارهای جنسی نامناسب یا توهین به مقدسات)
- احساس نیاز شدید برای مرتب و منظم منظم کردن چیزها تا وقتی که نحوه قرارگرفتنشان «درست» به نظر بیاید.
وسواس فکری صرفاً نگرانی معمول درباره مشکلات روزمره نیستند. آنها معمولا غیرقابل کنترلند، حتی اگر بتوانید غیر منطقی بودن آنها را تشخیص دهید.
غالباً افکار وسواسی آنقدر ناتوان کننده است که انجام کارهای روزمره برایتان سخت میشود. معمولا این وسواس ها اینقدر آزار دهنده هستند که فرد سعی می کند با انجام اعمال وسواسی یا افکار وسواسی دیگری از شر آنها خلاص شود.
به عبارت دیگر فرد با انجام وسواس عملی (مثل شستن دست) سعی در تسکین وسواس های فکری (نگرانی درباره آلودگی و بیماری) خود دارد.
وسواس عملی یا اجبار چیست؟
اجبار یا وسواس عملی رفتارهایی هستند که باید بارها و بارها انجام شود تا اضطراب ناشی از افکار وسواسی فرد کاهش یابد. به عنوان مثال، اگر وسواس آلوده بودن دارید، ممکن است احساس کنید که مجبور هستید دستان خود را بارها بشویید یا بارها از ماده ضدعفونی کننده استفاده کنید تا نگرانی ناشی از آلوده بودن دست هایتان کاهش پیدا کند.
وسواس های عملی متداول شامل تمیز کردن، شمارش و چک کردن هستند.
برخی از شایع ترین وسواس های عملی عبارتند از: وسواس شستشو، وسواس غسل کردن، وسواس نجس و پاکی، وسواس در انتقال نجاست، وسواس در ترشحات زنانه، وسواس در شستن محل ادرار، وسواس تقارن و …
وسواس و سرکوب افکار
وقتی فکر وسواسی به ذهن فرد مبتلا بهOCD می آید بسیار مضطرب می شود و تلاش می کند آن را به طریقی از ذهن خود خارج کند و این مساله باعث می شود که این افکار دوباره و بدتر از قبل بازگردند و طبیعی است که اضطراب بیشتری در فرد ایجاد کرده و باید تلاش بیشتری برای سرکوب و خارج کردن آن افکار از ذهنش بکندو این چرخه ادامه پیدا می کند.
در یک مطالعه تحقیقاتی، به مبتلایان به OCD گفتند که برخی از روزها افکار وسواسی خود را سرکوب و برخی از روزها در برابر افکار وسواسی خود واکنشی نشان ندهند. در پایان هر روز از آنها خواسته می شد تعداد افکار وسواسی خود را ثبت کنند. نتیجه تحقیق جالب توجه بود. در روزهایی که این افراد سعی می کردند افکار خود را سرکوب کنند ۲ برابر بیشتر از روزهایی که در برابر افکار خود کاری نمی کردند، افکار مزاحم داشتند.
اختلالات مشابه وسواس
اختلالات دیگری وجود دارد که علائم بسیار مشابهی با وسواس دارند اما به عنوان اختلال وسواس شناخته نمی شوند. در بیشتر این اختلالات نگرانی فرد درباره یک موضوع خاص است و درباره آن موضوع خاص افکار یا اعمال وسواسی دارد.
به عنوان مثال، اختلال بدشکلی بدن (BDD) نوعی اختلال روانی است که در آن فرد افکار وسواسی درباره ناهنجاری جزئی واقعی یا خیالی در ظاهر و بدن خود دارد و فکر می کند در بدن اون یک مشکل جدی وجود دارد.
افراد مبتلا به این اختلال هم رفتارهای وسواس گونه دارند اما این رفتارها بیشتر درباره بدنشان است. مثلا روزانه ده ها بار جوش های خود را در آینه بررسی می کنند.
وسواس فکری و توهم
آیا وسواس فکری و توهم رابطه ای با هم دارند؟ آیا فکری که وسواس فکری دارد دچار توهم شده است؟ آیا فردی که افکار وسواسی دارد ممکن است دیوانه شود؟
اینها سئوالاتی است که بسیاری از مراجعان می پرسند و پاسخ همه این سئوالات با قاطعیت خیر می باشد.
وسوس فکری و توهم هیچ ارتباطی با هم ندارند. توهم یکی از علائم اختلالات سایکوتیک مثل اسکیزوفرنی نیست و هیچ ارتباطی با وسواس فکری ندارد.
وسواس فکری شدید و خفیف
به جز انواع افکار وسواسی از شدت هم می توانیم وسواس های فکری را تقسیم کنیم. برخی از افراد مبتلا به وسواس فکری شدید هستند. در وسواس فکری شدید، شدت افکار آنقدر زیاد است که فعالیت های روزمره فرد را کاملا دچار اختلال می کند. مثلا ساعت ها در طول روز ذهن فرد مشغول این فکر است که حتما به ایدز مبتلا شده است یا اینکه حتما مبتلا به سرطان شده است.
در وسواس فکری شدید ممکن است فرد چندین نوع فکر وسواسی داشته باشد و با توجه به موقعیت و شرایط مختلف هر کدام از آنها ذهن او را مشغول کرده و او را آزار دهند.
در وسواس فکری خفیف تا متوسط فرد افکار وسواسی دارد اما شدت آنها به حدی نیست که زندگی روزمره او را مختلف کند. مثلا در وسواس فکری شدید ممکن است فرد به خاطر شدت آزار دهندگی افکار خود نتواند سر کار خود حضور پیدا کند یا درس بخواند.
مراجعان دانش آموز زیادی داشته ام که به خاطر وسواس فکری شدید خود علی رغم دانش و هوش بالا در کنکور نتایج بسیار ضعیفی کسب کرده اند.
تست وسواس فکری
با کمک تست وسواس فکری مادزلی می توانید میزان و شدت وسواس های فکری خود را تعیین کنید. البته این تست هم وسواس فکری و هم وسواس عملی را ارزیابی می کند.
این تست توسط دو نفر به نامهای هاجسون و راچمن تهیه شد تا نوع و زمینه وسواس را بررسی کنند. این پرسشنامه شامل ۳۰ سوال دو گزینه ای (بله-خیر) است و مانند بسیاری از تست های وسواس، دو بخش برای سنجش وسواس فکری و وسواس عملی دارند.
خلاصه و جمع بندی
در این مقاله به سئوال وسواس فکری چیست پاسخ دادم و انواع وسواس های فکری را معرفی کردم. یکی از شایع ترین وسواس های فکری وسواس بیماری از جمله وسواس سرطان و وساس ترس فکری ترس از مرگ است. اگر فکر می کنید که شما هم به وسواس فکری مبتلا هستید پیشنهاد می کنم حتما دو مقاله ۱۱ شرط موفقیت درمان وسواس و مقاله روش های درمان قطعی وسواس های فکری و عملی ر ا مطالعه کنید.
سلام
یه چند سالی هست درگیر وسواس فکری ام
حالا نمیدونم اسمش چیه وسواس، دیوونگی یا جنون ولی این حس داره دیوونم میکنه اگه کسی میدونه کمکم کنه
از کلاس هشتم شروع شد تا همین الان که هست
اولش وسواس تمیزی داشتم
چون بعضی ها خیلی کثیف بازی میکردن
از اونجا شروع شد تا الان
هی مدل های مخلتفی داشت
یه بار دست میزدم به میز و صندلی فکر میکردم کثیفه
میرفتم میشستم
دفعه بعد که اب در دسترس نبود فوت میکردم دستامو
بعدش شد با ادما اونقدر دست ندم چون یه حسی بهم میگفت اگه دست بدی فلان میشه، بیصار میشه
کم کم رفت جلو کرونا شد
تو خونه بودم و بد تر شد هی این کار رو میکردم ، از اونطرف درس هام یکم بهتر شد ، اینجا کلید خورد تو مغزم که این کار رو کنی بهتره، درسات خوب میشه ، موفق میشی،بلا دور میشه، ….. کم کم رفت جلو هر ادمی رو میدیدم نفسمو قطع میکردم و نفس نمیکشیدم فکر میکردم اثرات بدشو میگیرم
خود دیوونمو بهترین ادم میدونستم
بعدش شد هر جا که میرم ۲ بار برم
مثلا یه مغازه میرفتم باید به یه بهوونه ای میرفتم بیرون دوباره میومدم داخل ، اینجوری مغزم اروم میگرفت
وگرنه مداام مخم درگیر این بود ،
کم کم رفت جلو یه مسیر هایی رو با ماشین که باید میرفتم ،نمیرفتم ، یا مسیر هایی رو که میرفتم دیگه نباید عوضش میکردم چون معتقد شده بودم از جای دیگه برم یه آدم دیگه میشم
گذشت و هی اینا تکرار شد و شد و شدددد
تا اینکه سال ۱۴۰۱ شد و مدرسه دوباره باز شد و رفتیم مدرسه ، بلا نصبت شما با هرچی آدم بد بود شدیم هم کلاسی که کل معلما و مدیر ناظم ها میگفتن تو عمرمون هییچوقت همچین ادمایی ندیدیم انقدر مزخرف، هر روز دعوا و خون و بزن خرابکاری های دیگه
هی بد تر شد حالمون ، تا اینکه بعد امتحانات نوبت اول داشتیم برمیگشتیم خونه
از مدرسه تا اتوبوس میخواستیم سوار شیم با چند تا از همکلاسی های خوبم بودم و چند تا هم جلومون بودن و همکلاسیمون بودن
اون چند روز امتحان حالم تقریبا یه کم بهتر شد
شنبه رفتیم مدرسه دیدم یکی از اون همکلاسی هام که جلوتر از ما بودن ، شنیدم یکیشون تصادف کرده و مرده
اون روز بد ترین روز بود چون همش حالم گرفته بود
اصلا هم باهاش کاری نداشتم که بخوام بگم رفیقمه
ولی خیلی ناراحت شدم
از اون موقع این وسواس ما ۱۰۰ برابر شدید تر شد
هر ماشینی میبینم یاد اون میفتم
بعضی ادما رو میبینم یاد اون میوفتم
خلاصه خدا بیامرزتش
بعد از این داستان بد تر شدم هی بد تر و بد تر
الان هر ادمی رو میبینم انگار یه حسی میاد تو وجودم که شبیه اون شدم و حالم یه طوری میشه ، مخم میگیره ، اعصابم به شدت به هم میریزه ، عصبی شدید میشم،قدرت فکر ندارم، درس هام به شدت خراب شد،زندگی دیگه برام نموند، بخدا نمیدونم الان ۶ سالم چجوری گذشته ، بدترین سال های عمرمو دارم سپری میکنم ، خداییش دیگه حالی برام نمومده ، به هرکی میگم درک نمیکنه ،مسخره میکنن، روم هم نمیشه به کس دیگه بگم، چون جوابشونو میدونم،توروخدا یکی کمکم کنه خدا خیرش بده هرکی راهکار بده بهم
الان نمیدونم دارم چه کار میکنم
لطفا تایید کنید
سلام
یه چند سالی هست درگیر وسواس فکری ام
حالا نمیدونم اسمش چیه وسواس، دیوونگی یا جنون ولی این حس داره دیوونم میکنه اگه کسی میدونه کمکم کنه
از کلاس هشتم شروع شد تا همین الان که هست
اولش وسواس تمیزی داشتم
چون بعضی ها خیلی کثیف بازی میکردن
از اونجا شروع شد تا الان
هی مدل های مخلتفی داشت
یه بار دست میزدم به میز و صندلی فکر میکردم کثیفه
میرفتم میشستم
دفعه بعد که اب در دسترس نبود فوت میکردم دستامو
بعدش شد با ادما اونقدر دست ندم چون یه حسی بهم میگفت اگه دست بدی فلان میشه، بیصار میشه
کم کم رفت جلو کرونا شد
تو خونه بودم و بد تر شد هی این کار رو میکردم ، از اونطرف درس هام یکم بهتر شد ، اینجا کلید خورد تو مغزم که این کار رو کنی بهتره، درسات خوب میشه ، موفق میشی،بلا دور میشه، ….. کم کم رفت جلو هر ادمی رو میدیدم نفسمو قطع میکردم و نفس نمیکشیدم فکر میکردم اثرات بدشو میگیرم
خود دیوونمو بهترین ادم میدونستم
بعدش شد هر جا که میرم ۲ بار برم
مثلا یه مغازه میرفتم باید به یه بهوونه ای میرفتم بیرون دوباره میومدم داخل ، اینجوری مغزم اروم میگرفت
وگرنه مداام مخم درگیر این بود ،
کم کم رفت جلو یه مسیر هایی رو با ماشین که باید میرفتم ،نمیرفتم ، یا مسیر هایی رو که میرفتم دیگه نباید عوضش میکردم چون معتقد شده بودم از جای دیگه برم یه آدم دیگه میشم
گذشت و هی اینا تکرار شد و شد و شدددد
تا اینکه سال ۱۴۰۱ شد و مدرسه دوباره باز شد و رفتیم مدرسه ، بلا نصبت شما با هرچی آدم بد بود شدیم هم کلاسی که کل معلما و مدیر ناظم ها میگفتن تو عمرمون هییچوقت همچین ادمایی ندیدیم انقدر مزخرف، هر روز دعوا و خون و بزن خرابکاری های دیگه
هی بد تر شد حالمون ، تا اینکه بعد امتحانات نوبت اول داشتیم برمیگشتیم خونه
از مدرسه تا اتوبوس میخواستیم سوار شیم با چند تا از همکلاسی های خوبم بودم و چند تا هم جلومون بودن و همکلاسیمون بودن
اون چند روز امتحان حالم تقریبا یه کم بهتر شد
شنبه رفتیم مدرسه دیدم یکی از اون همکلاسی هام که جلوتر از ما بودن ، شنیدم یکیشون تصادف کرده و مرده
اون روز بد ترین روز بود چون همش حالم گرفته بود
اصلا هم باهاش کاری نداشتم که بخوام بگم رفیقمه
ولی خیلی ناراحت شدم
از اون موقع این وسواس ما ۱۰۰ برابر شدید تر شد
هر ماشینی میبینم یاد اون میفتم
بعضی ادما رو میبینم یاد اون میوفتم
خلاصه خدا بیامرزتش
بعد از این داستان بد تر شدم هی بد تر و بد تر
الان هر ادمی رو میبینم انگار یه حسی میاد تو وجودم که شبیه اون شدم و حالم یه طوری میشه ، مخم میگیره ، اعصابم به شدت به هم میریزه ، عصبی شدید میشم،قدرت فکر ندارم، درس هام به شدت خراب شد،زندگی دیگه برام نموند، بخدا نمیدونم الان ۶ سالم چجوری گذشته ، بدترین سال های عمرمو دارم سپری میکنم ، خداییش دیگه حالی برام نمومده ، به هرکی میگم درک نمیکنه ،مسخره میکنن، روم هم نمیشه به کس دیگه بگم، چون جوابشونو میدونم،توروخدا یکی کمکم کنه خدا خیرش بده هرکی راهکار بده بهم
الان نمیدونم دارم چه کار میکنم
سلام دوستان منم همدردشماهستم توقف کردن بهترین راه درمانه به خودت بگو ازفلان ساعت تافلان ساعت توقف میکنم کم کم میرن بیرون
سلام وقتتون بخیر من از اینکه اسم روی خودم بزارم خیلی میترسم ومدام تو مغزمه که توخیلی سالمی و هیچ مشکلی نداری مثلا الان علایم وسواس فکریو دارم ولی بازم خودمو از موضوع دور میبینم یطوری که انگار میخوام باور کنم دارم ادا در میارم اینم وسواس فکریه ؟
سلام دوستان
یکی از راهکارهای کاهش وسواس هدف داشتن و تلاش کردن و انگیزه برای پیشرفت و داشتن یک ایدئولوژی واحد هست. این موضوع واسه من سال کنکور خیلی جواب داد و به وضوح دیدم خیلی خیلی خیلی وسوسه فکریم کمتر شد.
سلام ممنون از بحث خوبتان
سلام خوبید شما اقای دکتر ببخشید من ۱۵ سالمه چند ماهه بعد عید ۴۰۳ وسواس فکر گرفتم ینی هر اتفاق کوچیکی ک میوفته شدیدا اظطراب میگیرم باید حتما به مادرم بگم مثلا چند روز پیش اگر خودکارمو گم میکردم چکد روز اظطراب میگرفتم تا نمیگفتم راحت نمیشدم
هر روز بدتر میشه قلبم تیر میکشه دستام یخ میکنه
واقعا نمیدونم باید چیکار کنم
دقیقا منم خیلی وقته این مشکل و دارم، تا اتفاقی میفته باید به مامانم بگم، واقعا نمیدونم چرا ولی تا بهش نگم آروم نمیشم..
سلام من چند ساله که فکر و خیال های مزاحم میاد تو سرم خیلی اذیتم میکنم
یه حس سبک سری بهم دست داده
سلام خسته نباشید
من چند ساله دچار فکر و خیال های عجیبی شدم
هر بار هم به یک شکل ظاهر میشن
مثلا همش دارم فکر میکنم که دستام چجوری کار انجام میدن،میدونم همش فکر و خیال ولی به حدی به این موضوع فکر میکنم که وقتی از خونه میام بیرون فقط به دستای آدما نگاه میکنم،
خیلی بده
یا الان چند وقته همش میرم جلو آینه و به صورتم دست میکشم ولی مثل قبل خودمو حس نمیکنم،هر کاری که میکنم اصلا بهم حال نمیده ،
یه حس سبک سری بهم دست داده خیلی بده
تورو خدا اگه کسی میدونه چجوری میتونم حالمو خوب کنم بهم بگه،خسته شدم
فقط من قبلاً هم اینطوری شده بودم ولی خیلی زود خوب شدم،ولی این بار خیلی طول کشیده الان تقریبا ۷سال میشه،چند بار رفتم قرص اعصاب و روان گرفتم و خوردم ولی بعد چند روز مصرف گذاشتم کنار چون خیلی بی خیالم میکرد خسته شدم
کمکم کنید
ممنون
سلام من وسواسم فکرای مختلف هست هروز چنساعتی ذهنم درگیره اگرم یه اتفاقی بیوفته دیگه کلا بهش گیر میدم و ذهنم درگیر میشه منظورم مثلا اگر تو خیابون باشمو ینفر یچیزی بگه چیزی که برای من مثلا خوشایند نباشه من بزرگش میکنم و همش از مامانم سوال میکنم ک منظور طرف چی بود بعد به همچی شک دارم حتی قبلا فکر میکردم نکنه عقلم کم باشه ۱۶ سالمه من کلا خیلی فک میکنم و اذیت میشم و الان دقیق یادم نیست حتی فوبیای مسخره کردن دارم) بعد به خوانوادمم ممکنه شک کنم و خوابای پریشونم زیاد میبینم و کاهی فک میکنم نکنه کارایی که میکنم اشتباه باشه و کلا به خودم اعتماد ندارم بعد یکچیز دیگه رفتم دکترو اینو به دکترم گفتم زیاد فرق شوخیو مسخره کردن و اینارو درک نمیکنم کلا فکرای جور واجور دارم و گفت وسواس فکریه شدید داریو بهم قرص داد . و کلا ذهن پریشونی دارم البته همیشه میتونم خودمو کنترل کنم و سوالای ذهنمو مشکلاتمو از مامانم میپرسم و ... حالا دکترم رفتیم روی رفتار اطرافیانمم حساس شدم بعد حالا همیشه بعد هر فکر وسواسی مثلا اینکه نکنه من غیر عادی باشم یا غمگین خیلی فکرا دارم حالا بعد چندساعتی خودشون میره میخاستم اینو بگم حتما باید بپرسم از مامانم یا یکی مطمئن شم ک چیزی نیست بعدش فکره میره سره اینام خیلی اذیت میشم خاستم از همه فکرام گفته باشم ببخشید که طولانی شد.
سلام من هم دچارمرض وسواس فکری هستم لطفا به من کمک کنید از نظر من همه چیز نجس اس و مدام دستای خودرا می شویم حتی این مرض زنده گی مرا دچار مشکلات کرده خسته شدم میخوام هر جوری شده از شرش خلاص شوم
من مدیه وسواس فکری گرفتم همش فکر میکنم سر عزیزانم بلایی میاد
سلام وقتتون بخیر
ببخشید من از حدود ۱۰ سالگی به بعد، مدام درگیر افکار وسواسی توی زمینههای مختلف بودم، توی اون سن مدام فکر میترسیدم نکنه ناخودآگاه کلمات زشتی از بین صحبتهام خارج بشه، یکم بعد، نسبت به بعضی صداهای خاص حساسیت پیدا کردم، مثل صدای غذا خوردن، نفس کشیدن و… ، به طوری که اصلا نمیتونستم محیطی که اون صداها داخلش ایجاد میشه رو تحمل کنم، بعدش، دچار وسواس شدید از دست دادن اعضای خانواده شدم، مدام نگران بودم اگه یه سری کارهای خاص رو انجام ندم، اتفاقی برای پدر و مادرم و بقیه بیوفته، بعدش سعی می کردم با مسائل مذهبی به آرامش برسم اما بعدش وسواس پاکیزگی و ترس از آلوده بودن لباسهام باعث شد نسبت به انجام مسائل مذهبی هم سست بشم، چندین سال تقریبا علائم وسواسم کم شده بود، اما هنوز به صورت های کمرنگ وجود داشت، تا اینکه اخیرا، دوباره با شدت بیشتری برگشته و این بار درمورد افکار و گرایش جنسیه، مدام میترسم که نکنه در آینده، رابطهی جنسی نامشروع با جنس مخالف برقرار کنم، نکنه در آینده، در محیط کار، کسی بهم پیشنهاد رابطهی جنسی نامشروع بده و من قبول کنم، نکنه دیگران به دید ابراز جنسی بهم نگاه کنن، نکنه واقعا انجامش بدم و حتی از انجامش راضی هم باشم! نکنه درگیر روابط باز و بی قید و بند بشم، نکنه اشتباهی در این مورد ازم سر بزنه، افکار جنسی ناخواسته درمورد همه چیز آزارم میده، همیشه در هر زمینه ای از تبدیل شدن به کسی که بیشتر از همه ازش نفرت دارم میترسم، من نمیخوام روی ارزش هام پا بذارم، نمیخوام به عنوان یک منحرف جنسی زندگی کنم، مدام میترسم اگه از خانواده دور بشم، کنترل همه چیز رو از دست بدم و روابط آزاد داشته باشم، مدام میترسم اشتباهی ازم سر بزنه، حتی، میترسم در آینده اگر ازدواج هم بکنم، کنترلم رو از دست بدم و خیانت کنم، نکنه نسبت به فرزند آینده ی خودم دیدگاه جنسی داشته باشم
این درصورتیه که من قبلا واقعا با هیچکس هیچ رابطهای نداشتم اما مدام میترسم در آینده اتفاق بیوفته، من نمیخوام خارج از چارچوب دین و شرع، کاری انجام بدم
چیزی که بیشتر از همه من رو می ترسونه، دیدن روابط باز همسن و سال هامه!
میدونم که این روابط چقدر آسیبزاست، اما فکری مدام در ذهنم میگه نکنه منم از چنین چیزی خوشم بیاد، نکنه در آینده به این راه کشیده بشم، جوری که انگار شیطان درونم میگه، این کار لذت بخشه و باید تو هم انجامش بدی! مدام افکار ناخواستهی جنسی توی ذهنم آزارم میدن، خیلی وقته نتونستم درست درس بخونم، مدام می ترسم خانواده رو از دست بدم و تنها بشم، مدام می ترسم که کسی در آینده ازم سو استفاده کنه
مدام فکر می کنم اگه این افکار به خاطر وسواس نباشه و افکار ذهنی خودم باشن چی؟
مدتم می ترسم وقایع فیلم Black Swan در زندگی واقعی برای منم اتفاق بیوفته
کسی دیگه ای هست که چنین چیزی رو تجربه کرده باشه؟!
همچنین، مدتی احساس می کردم این جهان واقعی نیست و انسان ها، شیطان هستن، مدام می ترسیدم که در آینده، فرق انسان های واقعی با شیطان های در قالب انسان رو چطور باید تشخیص بدم
چطور میتونم درمانش کنم؟!
سلام وقتتون بخیر
ببخشید من از حدود ۱۰ سالگی به بعد، مدام درگیر افکار وسواسی توی زمینههای مختلف بودم، توی اون سن مدام فکر میترسیدم نکنه ناخودآگاه کلمات زشتی از بین صحبتهام خارج بشه، یکم بعد، نسبت به بعضی صداهای خاص حساسیت پیدا کردم، مثل صدای غذا خوردن، نفس کشیدن و… ، به طوری که اصلا نمیتونستم محیطی که اون صداها داخلش ایجاد میشه رو تحمل کنم، بعدش، دچار وسواس شدید از دست دادن اعضای خانواده شدم، مدام نگران بودم اگه یه سری کارهای خاص رو انجام ندم، اتفاقی برای پدر و مادرم و بقیه بیوفته، بعدش سعی می کردم با مسائل مذهبی به آرامش برسم اما بعدش وسواس پاکیزگی و ترس از آلوده بودن لباسهام باعث شد نسبت به انجام مسائل مذهبی هم سست بشم، چندین سال تقریبا علائم وسواسم کم شده بود، اما هنوز به صورت های کمرنگ وجود داشت، تا اینکه اخیرا، دوباره با شدت بیشتری برگشته و این بار درمورد افکار و گرایش جنسیه، مدام میترسم که نکنه در آینده، رابطهی جنسی نامشروع با جنس مخالف برقرار کنم، نکنه در آینده، در محیط کار، کسی بهم پیشنهاد رابطهی جنسی نامشروع بده و من قبول کنم، نکنه دیگران به دید ابراز جنسی بهم نگاه کنن، نکنه واقعا انجامش بدم و حتی از انجامش راضی هم باشم! نکنه درگیر روابط باز و بی قید و بند بشم، نکنه اشتباهی در این مورد ازم سر بزنه، افکار جنسی ناخواسته درمورد همه چیز آزارم میده، همیشه در هر زمینه ای از تبدیل شدن به کسی که بیشتر از همه ازش نفرت دارم میترسم، من نمیخوام روی ارزش هام پا بذارم، نمیخوام به عنوان یک منحرف جنسی زندگی کنم، مدام میترسم اگه از خانواده دور بشم، کنترل همه چیز رو از دست بدم و روابط آزاد داشته باشم، مدام میترسم اشتباهی ازم سر بزنه، حتی، میترسم در آینده اگر ازدواج هم بکنم، کنترلم رو از دست بدم و خیانت کنم، نکنه نسبت به فرزند آینده ی خودم دیدگاه جنسی داشته باشم
این درصورتیه که من قبلا واقعا با هیچکس هیچ رابطهای نداشتم اما مدام میترسم در آینده اتفاق بیوفته، من نمیخوام خارج از چارچوب دین و شرع، کاری انجام بدم
چیزی که بیشتر از همه من رو می ترسونه، دیدن روابط باز همسن و سال هامه!
میدونم که این روابط چقدر آسیبزاست، اما فکری مدام در ذهنم میگه نکنه منم از چنین چیزی خوشم بیاد، نکنه در آینده به این راه کشیده بشم، جوری که انگار شیطان درونم میگه، این کار لذت بخشه و باید تو هم انجامش بدی! مدام افکار ناخواستهی جنسی توی ذهنم آزارم میدن، خیلی وقته نتونستم درست درس بخونم، مدام می ترسم خانواده رو از دست بدم و تنها بشم، مدام می ترسم که کسی در آینده ازم سو استفاده کنه
مدام فکر می کنم اگه این افکار به خاطر وسواس نباشه و افکار ذهنی خودم باشن چی؟
کسی دیگه ای هست که چنین چیزی رو تجربه کرده باشه؟!
چطور میتونم درمانش کنم؟!
منم همینطوریم همشو دارم
بچه ها سلام من همش فک میکنم یه سری کارا کردم یا یه سری حرفایی زدم ولی وقتی میپرسم از آدم های اطرافم میگن نه این کارو نکردی این حرفو نزدی دچار توهم شدی ….درسته این یا از نشانه های وسواسه؟