روابط عاطفی و ازدواج

۸ راه کار برای اینکه بعد از جدایی حس بهتری داشته باشید.

همه ما در یک نقطه از زندگی خود تجربه اش را داشته ایم ( آن روزهای افتضاح و تلخ بعد از پایان یک رابطه)، زمانی که تمام کاری که می خواهید انجام دهید این است که در رختخواب بمانید و پتو را روی سر خود بکشید. به هر حال ، جدا از اینکه شما پایان دهنده ی رابطه بوده باشید یا خیر، جدایی هرگز آسان نیست. در ادامه این مطلب از دپارتمان روابط عاطفی و ازدواج مجله دکتر بهشتیان با ۸ راه برای داشتن حس بهتر بعد از جدایی می پردازیم.

مانند اکثر آدمها، احتمالا شما هم به شکل درستی با جدایی کنار نمی آیید. ممکن است برای فرار از غم و اندوه  به نوشیدن الکل و یا غذای فراوان متوسل شوید. یا شاید از آن دسته آدم هایی باشید که برای همه چیزهایی که اتفاق افتاده خود را مقصر دانسته و نمی توانید دست از سرزنش خود بردارید.

مکانیسم های مقابله ای فعلی شما هرچه هست، احتمالاً از خود می پرسید که آیا راهی بهتر برای عبور از این وضعیت وجود دارد؟

برای اینکه بتوانید گذشته را پشت سر بگذارید و به زندگی ادامه دهید، لیستی از هشت کاری را که اکنون می توانید انجام دهید تا قلب شکسته خود را التیام بخشید و احساس بهتری داشته باشید، آماده کرده ایم. بنابراین، یک ثانیه دیگر را با سرگردانی در گذشته  هدر ندهید و در حال حاضر برای بهتر شدن گام بردارید.

۱- احساسات خود را بپذیرید

اگر چه طبیعی است که بخواهید مسایل پیش آمده را فراموش کنید و احساس بهتری داشته باشید، اما لزومی ندارد که احساسات تان را در خود تلنبار کرده و یا حتی وجود آنها را انکار کنید. بخشی از فرایند بهبودی، پذیرفتن احساس شما و اجازه دادن به خود برای غصه خوردن است.

این فرایند به ویژه در صورت اتمام یک رابطه طولانی مدت بسیار با اهمیت است. حتی اگر رابطه مملو از مسائل و مشکلات بوده، باز هم طبیعی است که احساس کنید بخشی از وجود شما گم شده است.

همچنین مهم است که به خودتان فضا و زمانی برای گریه بدهید. گریه کردن باعث تخلیه احساسات دردناک شما می شود و در واقع موجب بهبود خلق و خوی شما شده و به شما کمک می کند تا در طولانی مدت احساس بهتری داشته باشید.

کلید بهبودی شما ماندن در این مرحله تا زمان  لازم است. در نتیجه، شما باید چند روز یا شاید حتی یک هفته به خودتان اجازه دهید تا آنچه را که اتفاق افتاده مرور کنید و بپذیرید، اما بعدش دیگر وقت آن است که خودتان را جمع و جور کنید و به زندگی ادامه دهید.

البته، پذیرفتن و ادامه زندگی به این معنا نیست که غم و اندوه هراز گاهی به سراغتان نیاید و غافلگیرتان نکند و این مساله طبیعی است، اما نباید فراموش کرد که ماندن زیاد در مرحله سوگواری و روزها و روزها گریه کردن و اندوه می تواند برای روند بهبودی نتیجه ی معکوس داشته باشد.

اگر متوجه شدید که نمی توانید گریه کردن و اندوهتان را متوقف کنید یا بدون دلیل گریه می کنید، باید با روانشناس یا مشاور خود صحبت کنید. گاهی اوقات یک جدایی آسیب زا (تروماتیک) می تواند موجب بروز افسردگی در برخی افراد شود و یا یک مشکل روانی را در فرد دوباره زنده کند.

۲- چیزهایی که شما را به یاد طرف مقابل می اندازد حذف کنید

هنگام جدایی ، یکی از اولین کارهایی که باید انجام دهید پاکسازی خانه یا آپارتمان از تمام خاطرات و یادآورهای طرف مقابلتان است. به هر حال، اگر هنوز عکس طرف مقابلتان را در موبایل خود دارید یا اگر ژاکت قدیمی او را می پوشید و می خوابید، حرکت به سمت جلو و بهبودی به نوعی دشوار خواهد بود. در نتیجه، وقت بگذارید و تمام یادآورهای آنها را از خانه خود حذف کنید.

البته این بدان معنا نیست که شما باید وسایل او را بسوزانید، آنها را به خیابان بیندازید و یا هر آنچه را که به شما داده‌ بفروشید، اما حداقل باید این وسایل را جمع کنید و از پیش چشم بردارید. در صورت تمایل هرچه متعلق به او است را به خودش پس دهید یا به خیریه اهدا کنید. انتخاب باشماست.

اما باید بدانید که که داشتن یادگاری های شخص مقابل که به راحتی در دسترس هستند مانع بهبودی شما می شود. پس به خود لطف کرده و حداقل آن‌ها را در انبار قرار دهید. همزمان باید طرف مقابل خود را از حساب های شبکه های اجتماعی خود نیز حذف کنید.

با اینکه ممکن است در مورد اینکه او چه کار می کند و زندگیش چطور پیش می رود کنجکاو باشید، اما بدانید که دیدن مداوم عکس ها و پست های طرف مقابل تنها باعث می شود که شما در گذشته گیر کرده و نتوانید فراموش کنید.

در ضمن اگر طرف مقابلتان را با یک شریک جدید ببینید ممکن است برایتان خیلی دردناک هم باشد. بنابراین، هرچند که انجامش خیلی سخت هم باشد، در اسرع وقت او را آنفالو کنید. حتی ممکن است بخواهید جلوی دیدن پست ها و به روزرسانی های او را بگیرید. هر چه ارتباط شما با یکدیگر کمتر باشد، ادامه کار راحت تر خواهد بود.

۳- به نقطه ی پایان برسید

بعضی اوقات قطع تماس با طرف مقابل برای کمک به شما در فراموشی او و برگشتن به روال عادی زندگی کافی نبوده و برای اتمام واقعی یک رابطه به یک “نقطه ی پایان” نیاز دارید.

مهم این است که شما به روشی سالم و با آرامش به این نقطه برسید. باید توجه داشت که دیدار با طرف مقابل مثل نوشیدن یک قهوه با هم برای گفتگو یا دورهم جمع شدن به عنوان دوست تحت عنوان آخرین دیدار، روش درستی برای این کار نیست. در واقع، این کار تنها موجب برقراری ارتباط مجدد شما با طرف مقابل می شود، اما به روشی واقعا ناسالم.

در عوض، شما باید راه های دیگری برای رسیدن به این نقطه ی پایان پیدا کنید. یک راه حل می تواند نوشتن یک نامه به طرف مقابل باشد که در آن تمام مواردی که فرصتی برای گفتن شان پیدا نکرده اید را، بیان کنید. اما این نامه را نباید پست کنید یا به طریقی برای او ارسال کنید. این فرایند تخلیه‌ی احساسات شما بر روی کاغذ است که به شما کمک می کند رابطه را خاتمه دهید – نه اینکه آن را برای طرف مقابل بفرستید و امیدوار باشید که او آن را بخواند و به نوعی احساسش به شما تغییر کند.

به علاوه، اگر در نهایت نامه مذکور را ارسال کنید، ممکن است بعداً پشیمان شوید. این احتمال نیز وجود دارد که شما وقت زیادی را صرف این سوال کنید که آیا او نامه شما را خوانده یا نه، در مورد نامه چه نظری داشته و آیا می خواهد جواب دهد یا نه. در عوض، نامه را بیشتر برای خود بنویسید. و اگر احساس می کنید باید آن را با کسی در میان بگذارید، به یک دوست معتمد یا مشاور خود اجازه دهید آن را بخواند.

۴- لیستی از خطاهای او تهیه کنید

بعد از جدایی، افراد بارها و بارها دلشان برای چیزهای زیادی از طرف مقابل شان تنگ می شود. دراین حالت افراد معمولا به جای اینکه طرف مقابل را همانطور که واقعاً بوده به یاد بیاورند، فقط خصوصیات خوب را می بینند (چیزهایی که دلشان برایش تنگ شده).

اما انجام این کار می تواند برای روند بهبودی شما واقعا مضر باشد. پس قبل از هر چیز، اگر می خواهید به روند عادی زندگی برگردید و به پیش بروید، باید به خود یادآوری کنید که چرا شما دو نفر به درد هم نمی خورید.

به همین دلیل، کمی وقت بگذارید و تمام مواردی را که در مورد طرف مقابل (همسر سابق) شما را آزار می داده (شامل تمام موارد بزرگ و کوچک) یادداشت کنید. به عنوان مثال، اگر همسر سابق شما وفاردار نبوده یا علاقه ای به صحبت در مورد آینده نداشته این موارد را به یاد آورید و به خود یادآوری کنید که چرا رابطه شما هرگز به جایی نمی رسید.

۵- مراقب خودتان باشید

کلید اصلی بهبود شما پس از جدایی مراقبت از خود است. به عبارت دیگر، شما باید اطمینان حاصل کنید که درست غذا می خورید، به طور منظم ورزش می کنید، به طور مرتب دوش می گیرید و به مقدار کافی می خوابید. حتی می‌توانید کمی خودتان را لوس کنید. ماساژ، پاکسازی صورت و یا مانیکور را نیز در نظر بگیرید، به خصوص اگر فکر می کنید روحیه شما را تقویت می کند.

البته مراقب باشید که تغییر خیلی بنیادی و یا ناگهانی در ظاهر خود ایجاد نکنید مثلا اینکه موهایتان را یکباره به یک رنگ عجیب درآورید یا کلا آن را از ته بزنید! آنچه امروز ممکن است ایده خوبی به نظر برسد شاید فردا چیزی بشود که از آن احساس پشیمانی می کنید، سعی کنید در عوض بر روی چیزهایی تمرکز کنید که بدون انجام هیچ تغییر غیرقابل برگشت یا دائمی، احساس بهتری در شما ایجاد می کنند.

همچنین می توانید روش های دیگری برای مراقبت از خود مانند کلاس یوگا، نوشتن خاطرات و یا تجربه ذهن آگاهی را امتحان کنید. حتی کارهای خیلی کوچک مثل خواندن یک کتاب خوب و یا سفارش غذا از رستوران مورد علاقه تان، می تواند باعث تقویت روحیه ی شما بشود. حتی می توانید یک لباس جدید، یک کفش جدید یا وسیله ای تازه برای خود بگیرید. به چیزهایی فکر کنید که برای شما شادی آورند و سعی کنید آنها را در زندگی خود بگنجانید.

۶- با دیگران در ارتباط باشید

اگرچه در دوران جدایی حبس کردن خود در اتاق خواب و غرق شدن در غم و اندوه ممکن است وسوسه انگیز باشد، اما اصلا واکنش سالمی برای جدایی و وضعیت کنونی شما نیست.

در عوض، برقراری ارتباط با افراد دیگر را برای خود هدف گذاری کنید. وقت بگذارید و با خانواده و دوستان تماس بگیرید. حتی برای گذراندن وقت با هم شما پیش قدم شوید. هرگز قدرت خندیدن و انجام کارهای سرگرم کننده با افرادی که شما را دوست دارند و از شما حمایت می کنند را دست کم نگیرید. این روش نه تنها یک روش عالی برای بهبودی است، بلکه به شما کمک می کند ذهن خود را از شریک عاطفی سابق خود دور نگه دارید.

شما همچنین باید یک لیست تماس اضطراری از افرادی که می توانید در لحظات ناراحتی و ضعف خود با آنها تماس بگیرید تهیه کنید. به عبارت دیگر، در آن شب هایی که وسوسه می شوید با شریک عاطفی سابقتان تماس بگیرید و از او بخواهید که به پیش هم برگردید، در عوض با کسی در لیست اضطراری خود تماس بگیرید. در حالت ایده آل، آنها کنار شما خواهند بود تا به شما کمک کنند از ایده های دیوانه واری که ساعت ۲ بامداد به ذهنتان رسیده اجتناب کنید.

به همین ترتیب، صحبت با افراد حامی در مورد این جدایی می تواند تا حدی باعث پاکسازی روان شما شود. در حالت ایده آل شما یک دوست یا عضو خانواده دارید که می توانید با او صحبت کنید. اگر این چنین نیست، پس به جای آن صحبت با یک مشاور را در نظر بگیرید. هدف از این کار این است که با صحبت درباره احساسات خود در مورد جدایی آنها را پردازش کرده و با آنچه اتفاق افتاده کنار بیایید.

فقط حواستان باشد که اگر بیش از حد و صرفا درباره ی جدایی خود حرف بزنید، دوستان و اعضای خانواده نیز ممکن است از شما خسته شوند. بنابراین سعی کنید در بحبوحه بحران جدایی تان، دوست خوبی نیز باشید.

۷- یک ماجراجویی انفرادی را برنامه ریزی کنید

پس از گذراندن مدت زیادی به عنوان یک زوج، یادگیری مجرد بودن دوباره بسیار دشوار است. اگرچه تصور انجام کارهای انفرادی ممکن است در ابتدا کمی دلهره آور به نظر برسد، اما چنین کارهایی می تواند برای شما بسیار آزادی بخش و مفید باشد. حتما لازم نیست یک ماجرجویی بزرگ و کامل را برنامه ریزی کنید، کافی است که شروع به برنامه ریزی کنید تا دوباره به فکر گذراندن وقت تان به تنهایی باشید.

این کارها می تواند شامل گذراندن یک عصر آرام به پیاده روی در کوه و یا برنامه ریزی برای یک تفریح کوتاه باشد. نکته اصلی این است که شما به تنها بودن با خود عادت کنید. اگر در یافتن ایده برای انجام چنین کارهایی مشکل دارید، کاری را انتخاب کنید که شما واقعا می خواستید بکنید اما همسر سابق شما مایل به  انجام آن نبود.

با انجام چنین کارهایی هم اینکه بالاخره تجربه ای را که خیلی دلتان می خواسته را به دست خواهید آورد و هم فرصت مناسبی برای جبران زمان های از دست رفته تان خواهید داشت. بعلاوه، این کارها می تواند یک یادآوری مفید باشد که چرا شما برای یکدیگر مناسب نبوده اید.

۸- بپذیرید که همه چیز بین شما تمام شده است

اگرچه امید داشتن برای برگشتن شریک عاطفی یا همسر سابق شما همواره وسوسه انگیز است، اما در اکثر موارد، احتمال وقوع آن بسیار کم است. در نتیجه، شما باید بپذیرید که رابطه به پایان رسیده است و وقت آن است که به زندگیتان ادامه دهید. اگر قبول نکنید که همه چیز به پایان رسیده، همواره در یک ورطه انتظار مبهم می مانید و امیدوار خواهید بود که همسرتان به اشتباهش پی ببرد و بخواهد که برگردید. که البته بیشتر اوقات این اتفاق نمی افتد.

به همین ترتیب، بیش از حد نیز برای تجزیه و تحلیل اشتباهاتی که فکر می کنید مرتکب شده اید و یا کارهایی که می توانستید برای حفظ رابطه خود انجام دهید وقت نگذارید.

اگرچه ایده خوبی است که از اشتباهات خود درس بگیرید، اما فکر مداوم در مورد آنچه می توانستید انجام دهید یا باید انجام می دادید شما را در یک چرخه باطل نگه می دارد. در عوض، آنچه را می توانید از رابطه خود بیاموزید اما به زندگی خود ادامه دهید. هر قدم که رو به جلو بردارید به بهبودی و فراموش کردن طرف مقابل نزدیک تر می شوید.

باید بدانید که اکنون ماموریت شما پذیرفتن پایان رابطه است. با خود مدارا کنید. بهبودی پس از جدایی سریع اتفاق نمی افتد. مدتی طول می کشد تا قلب شما واقعیت اوضاع را بپذیرد. اما اگر به تلاش خود ادامه دهید حتما به آن نقطه نیز خواهید رسید.

سخن پایانی

چه شما پایان دهنده رابطه بوده باشید و چه از طرف پارتنرتان با درخواست جدایی غافلگیر شده باشید، مهم این است که گذشته را پشت سر بگذارید و رو به جلو حرکت کنید. اینکه دقیقاً چگونه این کار را انجام دهید کاملاً به خود شما بستگی دارد. نکته اصلی این است که شما یک تلاش مداوم برای ادامه ی زندگی و فراموش کردن طرف مقابل داشته باشید.

البته این بدان معنا نیست که شما هر روز می توانید کاملاً از پس احساساتتان بر بیایید، اما تا زمانی که برای انتخاب آگاهانه گزینه های سالم در زندگی خود مصمم باشید، به زودی احساس بهتری خواهید داشت و قلب شکسته شما ترمیم می شود.

آیا این مطلب برای شما مفید بود؟

میانگین امتیازات ۵ از ۵
از مجموع ۳۱۹ رای
منابع
12
guest
92 نظرات
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
علی
علی
4 روز قبل

منم۳هفته هست دارم دیوانه میشم خانوممو خیلی دوستش دارم ولی نمیتونم فراموشش کنم گریه و بغض داره دیوونم میکنه

hamzeh
hamzeh
1 ماه قبل

امروز حالم گرفته بود اومدم اینجا و نظرات دوستان خوندم ،من ازدواج فامیلی داشتم یه دندگی منو لجبازی اون الان دقیقا ۵ ساله جداشدیم خیلی زود گذشت بعضی وقتا خوابشو میبینم مثلا همین دیشب آخرین باری که تلفنی صداشو شنیدم قبل جدایی گفت (خودمم پشیمااانم) ولی دیگه حرمت ها شکسته شده و برگشتن دشوار

بهرحال نظر خودم اینه هرزگاهی بشینیم باهم صحبت کنیم ازهمدیگه دلجویی کنیم و کلا تعامل داشته باشیم و خود سر تصمیم نگیریم این اشتباهیه که ما مرتکبش شدیم….

ناشناس
ناشناس
3 ماه قبل

من دارم دیوانه میشم نمیتونم باکسی صحبت کنم نمیتونم رو درسام تمرکز کنم از چند تا از درسام پاس نشدم سر این موضوع اصلانمیتونم تحمل کنم من نزدیک شش سال با او دوست بودم من بیست و سع سالمه خیلی باهن اکی بودیم و همیشهدرحال چت بودیم و من تنها چیزی که ارام میکنه منو خودشه واقعا دارم دیوانه میشم نمیتونم ادامه بدم

ناشناس
ناشناس
پاسخ به  ناشناس
3 ماه قبل

۶ سال خیلی زمان زیادیه. لطفا متوجه باش که این موضوع میتونه برای روح و روانت خطرناک باشه و عواقب زیادی از لحاظ روانی داره پس حتما با تحقیق به یه روانشناس خوب مراجعه کن یا اگر هزینشو نداری فعلا فقط خودتو درک کن اروم باش و دلایلیو که باعث جداییتون شد رو یه کاغذ بنویس تمام خصوصیت های بدشو که همیشه باعث شکسته شدن قلبت میشد بنویس تا بیشتر با واقعیت ها روبرو بشی

ناشناس
ناشناس
پاسخ به  ناشناس
12 روز قبل

چقد حس میکنم این طرز نوشتن کسیه ک من تا شش صبح هنوز نتونستم ب خاطرش بخوابم

نیما
نیما
پاسخ به  ناشناس
1 ماه قبل

واقعا حقیقت منم همین مشکل داشتم ازهم جدانشدیم فقط آدما ازهم جدامون کردن الانم دوهفتس ازهم خبری نداریم خانواده‌ها جدامون کردن

معصومه
معصومه
پاسخ به  ناشناس
22 روز قبل

منم همین طور بعد از ۷ سال جدا شدم

آیدا
آیدا
3 ماه قبل

من داشتم کم کم عاشقش میشدم و میرفت تو قلبم. ترسیدم خییلی ترسیدم. و همه چیزو تموم کردم. خیلی دلم براش سوخت خیییلی.

MohI
MohI
پاسخ به  آیدا
3 ماه قبل

: )) هی کاش پشیمون نشده باشی

هانی
هانی
3 ماه قبل

من ۶ سال با عشقم بودم بهش اجازه ازدواج دادم .شد متاسفانه .منم یه دیوونه که شب و روزم گریه س .این شد زندگی من

محسن
محسن
4 ماه قبل

سلام ، نمیدونم چرا دارم الان این حرفارو میزنم ، چون میدونم قطعا خیلی بازخورد بدی خواهم دید، ولی دلم میخاد حرف بزنم ، حتی اگر جوابی نشنوم!
من اقا هستم و ۳۲ سالمه ، ۱۴ سال پیش وارد یک رابطه شدم ، یک رابطه عجیب و نا متعارف که میدونم به خاطرش خیلی قضاوت میشم، من گی هستم ، از وقتی یادم میاد بودم ، حتی وقتی چهار پنج سالم بود! واقعا پسر خوبو پاکی هستم، همیشه در حق همه خوبی کردم، تا تونستم کار خیر انجام دادم ، به پدر و مادرم همیشه محبت کردم، ولی خب منم ادمم، این حس دست خودم نیست!
من رفته رفته عاشقش شدم ، عاشق کسی که هم حس من نبود ولی به خاطر شیطنتش با من رابطه داشت ، پسر خیلی خوبی بود ، همه جوره روی هم حساب میکردیم، همیشه پشت هم بودیم ، باهم یک شغل رو راه انداختیم ، همیشه من توی خودم قربون صدقش میرفتم چون خوشش نمیومد این رفتارو نشون بدم همیشه پنهانی این کارو میکردم(ولی رابطه خصوصی رو با من داشت) ،الان دو سال شده که با یک دختر وارد رابطه شده ، از اون روز من هر روز و شب با دلهره و درد زندگی میکنم، جیگرم بوی سوختن میده ، همش سینم سنگینه ، با کوچکترین حرفی اشکم در میاد ، نمیتونم هیچ فیلم احساسی ببینم ، نمیتونم حتی با کسی دعوا کنم چون بغضم میترکه ، همش فکر میکنم که یعنی میشه من خوب بشم؟ یعنی میشه بتونم ببخشم و ادامه بدم؟ چرا احساس میکنم که بهم خیانت شده وقتی که منه خر میدونستم یه روزی تموم میشه! خیلی درد دارم ، خیلی ، ۱۵ کیلو توی یک ماه لاغر شدم ، قرص اعصاب میخورم ، پنیک عصبی پیدا کردم ، من واقعا عاشق بودم ، و این عشق منو سوزوند، الان واقعا دیدن دو نفر باهم منو ازار میده ، حتی اگر دوستان نزدیکم باشن ، حسادت خفم میکنه! میدونم خیلی بد کردم با خودم ولی دیگه هیچ کنترلی به خودم ندارم، ببخشید اینو میگم ولی یک بار دست به خود کشی زدم بعدش خیلی پشیمون شدم ، به خاطر مادرم، اون همه زندگی منه ! فقط و فقط از خدا میخام بهم نگاه کنه ، کمکم کنه ، دستمو بگیره ،دلم‌میخاد یه زندگی معمولی داشته باشم ،مثل همه ادما …

suzume
suzume
پاسخ به  محسن
1 ماه قبل

سلام، امیدوارم حرفام رو بخونی.
من به خاطر تجربه دردناک و سختت واقعاً متاسفم. خودم هم درک میکنم که چه احساسی بدی داری چون منم هم‌حست هستم. منم خیلی از وارد شدن به رابطه‌ها میترسم چون در گذشته ضربه بدی خوردم و افسردگی حاد گرفتم. اما هنوز هم میشه به آینده امیدوار بود و به قدرت زندگی اطمینان داشت. آرزو می‌کنم حالت خوب بشه و بتونی با شرایطت راحت‌تر کناری بیای. مطمئنم که قلب خیلی پاکی داری، خوش‌قلب‌ترین آدمی که تا حالا دیدم‌، اینو از حرفات میتونم بفهمم.اما عزیزم انتظار نداشته باش که اون جای زخم توی قلبت از بین بره، اون همیشه جاش میمونه اما این تویی که قوی‌تر میشی و یاد میگیری چه طور باید با رنج‌هات زندگی کنی. پیشنهاد می‌کنم کتاب “عیبی ندارد اگر حالت خوش نیست” از مگان دیواین رو بخونی. عشق خیلی پدیده قشنگیه، حیفه اگه زنده باشی و نخوای دوباره تجربه‌اش کنی، البته با آدم درست. هیچوقت نخواه که زندگی، این یگانه موهبت خلقت رو از خودت دریغ کنی ممکنه فردا اتفاقی بیفته که زندگیت رو زیر و رو کنه، از کجا معلوم که زیر زندگیت از روش بهتر نباشه؟! هر شب با همین فکر بخوای و هر روز رو به امید بیدار شو که بهترین‌ها به سراغت بیان. موفق باشی دوست خوبم*_*♡

سالمم
سالمم
پاسخ به  محسن
1 ماه قبل

فکر میکنید همه آدمها زندگی عالی دارن؟؟

Tala
Tala
4 ماه قبل

چ جوری میشه دلشوره و قلب دردو کنترل کرد مامان نامزد من بخاطرااین ک مچ پسرشو گرفته بودم جلو همه زدتوگوشم من الان ب شدت حالم بده قلبم له شده میخام خودمو بکشم نمیتونم نفس بکشم بدن درد دارم خیلی خستم

ناشناس
ناشناس
4 ماه قبل

سلام خانم هستم متاهل متاسفانه از روی بی عقلی و کوتاه فکری به همسرم خیانت کردم و خیلی برام عذاب اوره چون گول خوردم. ولی با تمام وجودم عاشق اون آقا شدم الان چند روزی هست کات کردم چون عذاب وجدان راحتم نمیزاره. ولی اونجاییکه تومدت دوسال عاشق وابسته شدم جدایی هم درد ناکه لطفا سرزنشم نکنید فقط راهی نشونم بدید میخوام قبل اینکه ابروم بره جمعش کنم ولی نگرانم از حالو روزم که همسرم متوجه بشه. هر چند پیش خدا و وجدانم رو سیاهم ولی دیگه نمیخوام به حماقتم ادامه بدم

ناشناس
ناشناس
پاسخ به  ناشناس
1 ماه قبل

فقط برو طرف خدا

..رررر
..رررر
4 ماه قبل

سلام منم دوسال پیش عاشق یه پسری شدم یعنی اون منو عاشق خودش کرد ولی نتونستیم به علتی هایی بهم شماره بدیم ولی امسال من تونستم با کمک دوستم شمارشو پیدا کنم کاش هیچوقت شمارشو پیدا نمی‌کردم کاش😓تا اینکه باهم حرف زدیم و گفتم آشنا شیم و … یه ۱۰روزی گذشته بود که خیلی از اول سرد حرف میزد و بهم گفته بود که دوست دختر داشت و دوست دخترش و ول کرده و می‌گفت که دوستش نداشتم ول کردم منم باورم شد صبح پیام میداد و منم زود جواب میدادم ولی جواب پیاممو شب می‌گرفتم خیلی برام سخت بود خیلی تا اینکه یه روز گفتم بیا باهم تو روبیکا حرف بزنیم و گفت که زود باید تلفنی حرف بزنیم من گفتم نمیتونم ولی گفت باید حرف بزنیم برداشتم دوستش بود و با دوستش دعوا کردم چون بهم پیشنهاد داد منم با هاش دعوام شد . و گفت تو نباید گوشیتو به دوست میدادی و بعد دو روز بهم پیام داده بود من نیستم ولی تا اینکه گذاشت از این شهر رفت و تابستان برگرده منم خیلی ترس داشتم از وقتی رسید به شهر دیگه من بهش پیام دادم سلام خوبی بهم پیام داد پیامم نده خداحافظ بعد اون یه هفته بعد بهم زنگ زد من و داشتم صدای دختر بود می‌گفت که از وقتی اومده اونجا همه چی و فهمیده و گفت که پسره یه اشتباهی کرد تو بهش پیام نده و هزار جور حرف که میخوای شخص سوم رابطه باشی و… ولی من واقعا نیتم خیلی پاک بود خیلی. دوستش داشتم ولی اون باهام این کارو کرد
خیلی حالم بده منی که شادترین دختر زمین بودم و آرزوی پزشکی داشتم الان حتی نمیتونم روی درسم تمرکز کنم حالم خیلی بده میترسم همش به یادش باشم همش گریه میکنم که چرا بام این کارو کرد اون که با اون دختر دوست بود چرا قبول کرد با من حرف بزنه همیشه تو ذهنم سواله واقعا اون دخترو دوست داره یا اونم مثل من داره بازی میده😓😭😭😭

امیرعلی
امیرعلی
5 ماه قبل

الان که کامنتارو خوندم دیدم چقدر حال من خوبه بعضیا واقعا خیلی دارن درد میکشن امیدوارم هرچی زودتر بهتر بشن من دوماه بصورت مرگ وارانه درد کشیدم هر روز صبح با دلشوره بیدار شدم چهرش از یادم نمی‌رفت ثانیه به ثانیه بهش فکر کردم ولی الان ۶ ماه گذشته خیلی خوب شدم اون استرس و اون حس رفته ولی بعضی شب ها مثل امشب میاد یادم راستی نتونستم با کسی وارد رابطه بشم نه بخاطره اون احساساتم دچار مشکل شده که فکر کنم باید بگذره تا ترمیم بشم راستی فراموش کردن به ماه تولدتونم ربط داره من اوکی شدم امیدوارم شماهم بشین💖

سعیده
سعیده
پاسخ به  امیرعلی
5 ماه قبل

منم ۲۰ روز گذشته و همینم چیکار کنم بنظرت همش پیش خودم میگم نکنه همش همینجوری هر ثانیه تو ذهنم باشه

ریحان
ریحان
پاسخ به  سعیده
5 ماه قبل

من شش ماهه گذشته و همینم …عشق را گریزی نیست

سکوت و تنهایی
سکوت و تنهایی
6 ماه قبل

من از سال ۹۴ با ی آقایی وارد رابطه شدم،چند ماه بود ک طلاق گرفته بودم و اون خیلی به من محبت میکرد،من از هیچ کس محبت واقعی ندیده بودم
بارها دلشو شکستم و ناراحتش کردم،اون و خانمش از هم جدا زندگی میکردن اما درخواست طلاق نداده بودن،فقط مهریه پرداخت میکرد
منم این وسط به خودم ک اومدم عاشقش شده بودم،اون بچه داشت و از دوری و اعصاب خردی هایی ک داشت حالت افسردگی گرفته بود و بیشتر اوقات میخاست تنها باشه شعر بخونه یا فقط میگفت با من حالش خوبه ،خیلی بهمدیگ وابسته بودیم،دست ودلباز بود با اینکه وضع مالی خوبی هم نداشت،اما بخاطر اینک از همسرش جدا نمیشد من بهش گیر میدادم ی شب بعد هفت سال ک میگفت بدون تو میمیرم و واقعا همه جوره تو زندگیم بود و هوامو داشت و حتی مادرم و خانواده هم خبر داشتن بهش گفتم با من ازدواج نمیکنی؟گفت من اهل ازدواج کردن نیستم،ازدواج بده ازدواج پر از توقعه،ازدواج عشق را خراب میکنه و …
من نمی دونم چرا خیلی گریه کردم،بارها بهش گفته بودم ولی هر بار اینها را نمیگفت و من فکر میکردم حل میشه.اما نمیدونم روزای بعدش باهاش بد شدم چند روز پیش با دعوا رفت ..نمیدونم من مقصر تموم شدنش بودم،حالم خوب نیست فکر میکنم دیگ نمیتونم هیچ کسیو دوست داشته باشم،اما وقتی هم بود دائم من ناراحت شرایطش بودم و از اوضاعی ک داشت رنج میکشیدم.

سوگل
سوگل
پاسخ به  سکوت و تنهایی
5 ماه قبل

عزیزم منم مشکل مشابه تو داشتم و بعد از پنج سال کات کردم. اونم ب من میگفت اهل ازدواج نیس و ازدواج عشقو خراب میکنه ولی عاشقم بود. منم عاقلانه تصمیم گرفتم ازش جدا بشم چون مرد عاشق ترسو نیس و این حرفا همش بهانه برای فرار از تعهد و مسئولیته

علی
علی
6 ماه قبل

من ۶ ماه با یه خانم بودم و الان دو روزه جدا شدیم . خیلی نوسان داشت و یه روز میگفت دوست بمونیم یه روز دیگه میگفت ازدواج کنیم . خیلی دوسش داشتم و با همه مشکلاتی که بود میخواستم باهاش ازدواج کنم . اما یه دفعه و کاملا ناگهانی گفت میخواد بره و علاقه ای به من نداره . من همه کار کردم که بمونه ولی نموند . خیلی التماس کردم ولی نشد … اشتباه کردم که خودمو کوچیک کردم .

لطیفه
لطیفه
پاسخ به  علی
5 ماه قبل

باسلام ، نه برادر تو احساستو نسبت بهش گفتین این کوچک شدن شمارو معنی نمیده این درستی شمارو میگه ان شاالله بهترشو پیدامیکنید که لیاقت شمارو داشته باشه

دیوونه
دیوونه
6 ماه قبل

۱۲ساله عاشقشم خیلی ازش خیانت دیدم و حتی گف فقط برای رابطه بامن هست،امابعد سربازیش ب کل عوض شد و فقط میخواست منو عاشق ترکنه،ب هزاربدبختی خانواده هارو راضی ب ازدواج کردیم و پنج ماه زیر ی سقف بودیم و اونموقع متوجه شدم دینش بامن فرق داره و دنبال کارهای دعانویسی هست،تا امروز ک فهمیدم دنبال مرگ پدرم هست،نمیدونم چیکارکنم یکساله طلاق گرفتیم و بازم باهاشم اخه چرا نمیفهمم چرانمیتونم ولش کنم چرا ما دخترا انقد وابسته میشیم؟کاش نمیومد توزندگیم،کاش اون شب لعنتی ازخونه بیرون نرفته بودم و نمیدیمش
خدایا کمکم کن بخاطر خانوادم

فهیم
فهیم
پاسخ به  دیوونه
3 ماه قبل

من نزدیک ۴ماه بود ک درخواست جدایی کردیم با همسرم با ی اقایی اشنا شدم تو این چند ماه هرچی ارزو کمبود محبت داشتم از این اقا گرفتم درست یک ماه پیش همسرم خود کشی کرد از همسرم بخاطر خیانت جدا شدم بعد ۱۴سال من موندم و دوتا بچه این اقا هم میدونست دوتا بچه دارم و خودشم ی بچه داره و جداشده دیشب ب طور ناگهانی جدا شدیم قلبم داره از جاش کنده میشه دارم دیوونه میشم هیچ وقت این حس و نداشتم هرجا پا میذارم خاطراطمون دیوونم میکنه

Pari
Pari
6 ماه قبل

میشه بگین چطور اون حس دلشوره بعد از جدایی و اون قلب دردتونو کنترل کردین؟
من چرا نمیتونم ؟

سعیده
سعیده
پاسخ به  Pari
6 ماه قبل

چن وقت باهم بودین☹️

سمین
سمین
پاسخ به  Pari
4 ماه قبل

منم همچین حسی دارم تو رو خدا کمکم کنید به خدا. قلبم واقعا درد گرفته من چجوری فراموشش کنم چ قرصی بخورم ،😭😭😭

یاسی
یاسی
6 ماه قبل

ما خیلی باهم خوب بودیم ۷ سال بهم بودیم هم دوست بودیم هم رفیق بودیم به خاطر هم خیلی عوض شدیم امشب شب تولدش بود کلی براش برنامه ریخته بودم…دیشب سر یک بحث چرت دعوای بدی راه انداخت
شب قبلشم دعوای بدی کرد
گفتم تولدشه کوتاه باید بیام کوتاه اومدم شب تا خونشون پیاده رفتم که گفت گمشو برو فرداش بش زنک زدم پیام دادم گفتم سر ی چیز چرت نکن گفت حال روحیم مهمتره از تو دیگع نمیکشم 🙂 نمیدونم چطوری بلند بشم نمیدونم اخع خیلی به هم نزدیک بودیم حتی گاهی شبا پیش هم میخابیدیم…یعنی خوب میشم؟

ساجده
ساجده
پاسخ به  یاسی
6 ماه قبل

سلام
منم دیروز از یه رابطه ی سه ساله خارج شدم که شبانه روزم اون آقا بود.
و دقیقا بحث های الکی پیش میورد و دراخر هم دیروز بهم گفت سلامت روانم‌اهمیت داره و تو آدم مناسب من نیستی و بیا محترمانه تمومش کنیم.

محترمانه تموم شد و به خداحافظی کوچیک‌کردم و رفت

دردم اینه که تلاشی برای برگشتش کردم که هردختری بود اینکارها رو‌نمیکرد سه بار رفت و برشگردوندم ولی دیگه اینبار رفت.

آدم رفتنی خودش میگه اهل رفتنه

سعیده
سعیده
پاسخ به  ساجده
5 ماه قبل

حالت بهتره؟

دکمه بازگشت به بالا