روابط عاطفی و ازدواج

۸ راه کار برای اینکه بعد از جدایی حس بهتری داشته باشید.

همه ما در یک نقطه از زندگی خود تجربه اش را داشته ایم ( آن روزهای افتضاح و تلخ بعد از پایان یک رابطه)، زمانی که تمام کاری که می خواهید انجام دهید این است که در رختخواب بمانید و پتو را روی سر خود بکشید. به هر حال ، جدا از اینکه شما پایان دهنده ی رابطه بوده باشید یا خیر، جدایی هرگز آسان نیست. در ادامه این مطلب از دپارتمان روابط عاطفی و ازدواج مجله دکتر بهشتیان با ۸ راه برای داشتن حس بهتر بعد از جدایی می پردازیم.

مانند اکثر آدمها، احتمالا شما هم به شکل درستی با جدایی کنار نمی آیید. ممکن است برای فرار از غم و اندوه  به نوشیدن الکل و یا غذای فراوان متوسل شوید. یا شاید از آن دسته آدم هایی باشید که برای همه چیزهایی که اتفاق افتاده خود را مقصر دانسته و نمی توانید دست از سرزنش خود بردارید.

جداییمکانیسم های مقابله ای فعلی شما هرچه هست، احتمالاً از خود می پرسید که آیا راهی بهتر برای عبور از این وضعیت وجود دارد؟

برای اینکه بتوانید گذشته را پشت سر بگذارید و به زندگی ادامه دهید، لیستی از هشت کاری را که اکنون می توانید انجام دهید تا قلب شکسته خود را التیام بخشید و احساس بهتری داشته باشید، آماده کرده ایم. بنابراین، یک ثانیه دیگر را با سرگردانی در گذشته  هدر ندهید و در حال حاضر برای بهتر شدن گام بردارید.

۱- احساسات خود را بپذیرید

اگر چه طبیعی است که بخواهید مسایل پیش آمده را فراموش کنید و احساس بهتری داشته باشید، اما لزومی ندارد که احساسات تان را در خود تلنبار کرده و یا حتی وجود آنها را انکار کنید. بخشی از فرایند بهبودی، پذیرفتن احساس شما و اجازه دادن به خود برای غصه خوردن است.

این فرایند به ویژه در صورت اتمام یک رابطه طولانی مدت بسیار با اهمیت است. حتی اگر رابطه مملو از مسائل و مشکلات بوده، باز هم طبیعی است که احساس کنید بخشی از وجود شما گم شده است.

مطلب پیشنهادی: شکست عشقی : ۱۲ راهکار برای کنار آمدن با آن

همچنین مهم است که به خودتان فضا و زمانی برای گریه بدهید. گریه کردن باعث تخلیه احساسات دردناک شما می شود و در واقع موجب بهبود خلق و خوی شما شده و به شما کمک می کند تا در طولانی مدت احساس بهتری داشته باشید.

کلید بهبودی شما ماندن در این مرحله تا زمان  لازم است. در نتیجه، شما باید چند روز یا شاید حتی یک هفته به خودتان اجازه دهید تا آنچه را که اتفاق افتاده مرور کنید و بپذیرید، اما بعدش دیگر وقت آن است که خودتان را جمع و جور کنید و به زندگی ادامه دهید.

البته، پذیرفتن و ادامه زندگی به این معنا نیست که غم و اندوه هراز گاهی به سراغتان نیاید و غافلگیرتان نکند و این مساله طبیعی است، اما نباید فراموش کرد که ماندن زیاد در مرحله سوگواری و روزها و روزها گریه کردن و اندوه می تواند برای روند بهبودی نتیجه ی معکوس داشته باشد.

اگر متوجه شدید که نمی توانید گریه کردن و اندوهتان را متوقف کنید یا بدون دلیل گریه می کنید، باید با روانشناس یا مشاور خود صحبت کنید. گاهی اوقات یک جدایی آسیب زا (تروماتیک) می تواند موجب بروز افسردگی در برخی افراد شود و یا یک مشکل روانی را در فرد دوباره زنده کند.

۲- چیزهایی که شما را به یاد طرف مقابل می اندازد حذف کنید

هنگام جدایی ، یکی از اولین کارهایی که باید انجام دهید پاکسازی خانه یا آپارتمان از تمام خاطرات و یادآورهای طرف مقابلتان است. به هر حال، اگر هنوز عکس طرف مقابلتان را در موبایل خود دارید یا اگر ژاکت قدیمی او را می پوشید و می خوابید، حرکت به سمت جلو و بهبودی به نوعی دشوار خواهد بود. در نتیجه، وقت بگذارید و تمام یادآورهای آنها را از خانه خود حذف کنید.

البته این بدان معنا نیست که شما باید وسایل او را بسوزانید، آنها را به خیابان بیندازید و یا هر آنچه را که به شما داده‌ بفروشید، اما حداقل باید این وسایل را جمع کنید و از پیش چشم بردارید. در صورت تمایل هرچه متعلق به او است را به خودش پس دهید یا به خیریه اهدا کنید. انتخاب باشماست.

اما باید بدانید که که داشتن یادگاری های شخص مقابل که به راحتی در دسترس هستند مانع بهبودی شما می شود. پس به خود لطف کرده و حداقل آن‌ها را در انبار قرار دهید. همزمان باید طرف مقابل خود را از حساب های شبکه های اجتماعی خود نیز حذف کنید.

با اینکه ممکن است در مورد اینکه او چه کار می کند و زندگیش چطور پیش می رود کنجکاو باشید، اما بدانید که دیدن مداوم عکس ها و پست های طرف مقابل تنها باعث می شود که شما در گذشته گیر کرده و نتوانید فراموش کنید.

در ضمن اگر طرف مقابلتان را با یک شریک جدید ببینید ممکن است برایتان خیلی دردناک هم باشد. بنابراین، هرچند که انجامش خیلی سخت هم باشد، در اسرع وقت او را آنفالو کنید. حتی ممکن است بخواهید جلوی دیدن پست ها و به روزرسانی های او را بگیرید. هر چه ارتباط شما با یکدیگر کمتر باشد، ادامه کار راحت تر خواهد بود.

مطلب پیشنهادی: آیا رابطه عاطفی سالمی دارید؟

۳- به نقطه ی پایان برسید

بعضی اوقات قطع تماس با طرف مقابل برای کمک به شما در فراموشی او و برگشتن به روال عادی زندگی کافی نبوده و برای اتمام واقعی یک رابطه به یک “نقطه ی پایان” نیاز دارید.

مهم این است که شما به روشی سالم و با آرامش به این نقطه برسید. باید توجه داشت که دیدار با طرف مقابل مثل نوشیدن یک قهوه با هم برای گفتگو یا دورهم جمع شدن به عنوان دوست تحت عنوان آخرین دیدار، روش درستی برای این کار نیست. در واقع، این کار تنها موجب برقراری ارتباط مجدد شما با طرف مقابل می شود، اما به روشی واقعا ناسالم.

در عوض، شما باید راه های دیگری برای رسیدن به این نقطه ی پایان پیدا کنید. یک راه حل می تواند نوشتن یک نامه به طرف مقابل باشد که در آن تمام مواردی که فرصتی برای گفتن شان پیدا نکرده اید را، بیان کنید. اما این نامه را نباید پست کنید یا به طریقی برای او ارسال کنید. این فرایند تخلیه‌ی احساسات شما بر روی کاغذ است که به شما کمک می کند رابطه را خاتمه دهید – نه اینکه آن را برای طرف مقابل بفرستید و امیدوار باشید که او آن را بخواند و به نوعی احساسش به شما تغییر کند.

به علاوه، اگر در نهایت نامه مذکور را ارسال کنید، ممکن است بعداً پشیمان شوید. این احتمال نیز وجود دارد که شما وقت زیادی را صرف این سوال کنید که آیا او نامه شما را خوانده یا نه، در مورد نامه چه نظری داشته و آیا می خواهد جواب دهد یا نه. در عوض، نامه را بیشتر برای خود بنویسید. و اگر احساس می کنید باید آن را با کسی در میان بگذارید، به یک دوست معتمد یا مشاور خود اجازه دهید آن را بخواند.

۴- لیستی از خطاهای او تهیه کنید

بعد از جدایی، افراد بارها و بارها دلشان برای چیزهای زیادی از طرف مقابل شان تنگ می شود. دراین حالت افراد معمولا به جای اینکه طرف مقابل را همانطور که واقعاً بوده به یاد بیاورند، فقط خصوصیات خوب را می بینند (چیزهایی که دلشان برایش تنگ شده).

اما انجام این کار می تواند برای روند بهبودی شما واقعا مضر باشد. پس قبل از هر چیز، اگر می خواهید به روند عادی زندگی برگردید و به پیش بروید، باید به خود یادآوری کنید که چرا شما دو نفر به درد هم نمی خورید.

به همین دلیل، کمی وقت بگذارید و تمام مواردی را که در مورد طرف مقابل (همسر سابق) شما را آزار می داده (شامل تمام موارد بزرگ و کوچک) یادداشت کنید. به عنوان مثال، اگر همسر سابق شما وفاردار نبوده یا علاقه ای به صحبت در مورد آینده نداشته این موارد را به یاد آورید و به خود یادآوری کنید که چرا رابطه شما هرگز به جایی نمی رسید.

۵- مراقب خودتان باشید

کلید اصلی بهبود شما پس از جدایی مراقبت از خود است. به عبارت دیگر، شما باید اطمینان حاصل کنید که درست غذا می خورید، به طور منظم ورزش می کنید، به طور مرتب دوش می گیرید و به مقدار کافی می خوابید. حتی می‌توانید کمی خودتان را لوس کنید. ماساژ، پاکسازی صورت و یا مانیکور را نیز در نظر بگیرید، به خصوص اگر فکر می کنید روحیه شما را تقویت می کند.

البته مراقب باشید که تغییر خیلی بنیادی و یا ناگهانی در ظاهر خود ایجاد نکنید مثلا اینکه موهایتان را یکباره به یک رنگ عجیب درآورید یا کلا آن را از ته بزنید! آنچه امروز ممکن است ایده خوبی به نظر برسد شاید فردا چیزی بشود که از آن احساس پشیمانی می کنید، سعی کنید در عوض بر روی چیزهایی تمرکز کنید که بدون انجام هیچ تغییر غیرقابل برگشت یا دائمی، احساس بهتری در شما ایجاد می کنند.

همچنین می توانید روش های دیگری برای مراقبت از خود مانند کلاس یوگا، نوشتن خاطرات و یا تجربه ذهن آگاهی را امتحان کنید. حتی کارهای خیلی کوچک مثل خواندن یک کتاب خوب و یا سفارش غذا از رستوران مورد علاقه تان، می تواند باعث تقویت روحیه ی شما بشود. حتی می توانید یک لباس جدید، یک کفش جدید یا وسیله ای تازه برای خود بگیرید. به چیزهایی فکر کنید که برای شما شادی آورند و سعی کنید آنها را در زندگی خود بگنجانید.

مطلب پیشنهادی: آیا ناخواسته روابط عاطفی خود را خراب می کنید؟

۶- با دیگران در ارتباط باشید

اگرچه در دوران جدایی حبس کردن خود در اتاق خواب و غرق شدن در غم و اندوه ممکن است وسوسه انگیز باشد، اما اصلا واکنش سالمی برای جدایی و وضعیت کنونی شما نیست.

در عوض، برقراری ارتباط با افراد دیگر را برای خود هدف گذاری کنید. وقت بگذارید و با خانواده و دوستان تماس بگیرید. حتی برای گذراندن وقت با هم شما پیش قدم شوید. هرگز قدرت خندیدن و انجام کارهای سرگرم کننده با افرادی که شما را دوست دارند و از شما حمایت می کنند را دست کم نگیرید. این روش نه تنها یک روش عالی برای بهبودی است، بلکه به شما کمک می کند ذهن خود را از شریک عاطفی سابق خود دور نگه دارید.

شما همچنین باید یک لیست تماس اضطراری از افرادی که می توانید در لحظات ناراحتی و ضعف خود با آنها تماس بگیرید تهیه کنید. به عبارت دیگر، در آن شب هایی که وسوسه می شوید با شریک عاطفی سابقتان تماس بگیرید و از او بخواهید که به پیش هم برگردید، در عوض با کسی در لیست اضطراری خود تماس بگیرید. در حالت ایده آل، آنها کنار شما خواهند بود تا به شما کمک کنند از ایده های دیوانه واری که ساعت ۲ بامداد به ذهنتان رسیده اجتناب کنید.

به همین ترتیب، صحبت با افراد حامی در مورد این جدایی می تواند تا حدی باعث پاکسازی روان شما شود. در حالت ایده آل شما یک دوست یا عضو خانواده دارید که می توانید با او صحبت کنید. اگر این چنین نیست، پس به جای آن صحبت با یک مشاور را در نظر بگیرید. هدف از این کار این است که با صحبت درباره احساسات خود در مورد جدایی آنها را پردازش کرده و با آنچه اتفاق افتاده کنار بیایید.

فقط حواستان باشد که اگر بیش از حد و صرفا درباره ی جدایی خود حرف بزنید، دوستان و اعضای خانواده نیز ممکن است از شما خسته شوند. بنابراین سعی کنید در بحبوحه بحران جدایی تان، دوست خوبی نیز باشید.

۷- یک ماجراجویی انفرادی را برنامه ریزی کنید

پس از گذراندن مدت زیادی به عنوان یک زوج، یادگیری مجرد بودن دوباره بسیار دشوار است. اگرچه تصور انجام کارهای انفرادی ممکن است در ابتدا کمی دلهره آور به نظر برسد، اما چنین کارهایی می تواند برای شما بسیار آزادی بخش و مفید باشد. حتما لازم نیست یک ماجرجویی بزرگ و کامل را برنامه ریزی کنید، کافی است که شروع به برنامه ریزی کنید تا دوباره به فکر گذراندن وقت تان به تنهایی باشید.

این کارها می تواند شامل گذراندن یک عصر آرام به پیاده روی در کوه و یا برنامه ریزی برای یک تفریح کوتاه باشد. نکته اصلی این است که شما به تنها بودن با خود عادت کنید. اگر در یافتن ایده برای انجام چنین کارهایی مشکل دارید، کاری را انتخاب کنید که شما واقعا می خواستید بکنید اما همسر سابق شما مایل به  انجام آن نبود.

با انجام چنین کارهایی هم اینکه بالاخره تجربه ای را که خیلی دلتان می خواسته را به دست خواهید آورد و هم فرصت مناسبی برای جبران زمان های از دست رفته تان خواهید داشت. بعلاوه، این کارها می تواند یک یادآوری مفید باشد که چرا شما برای یکدیگر مناسب نبوده اید.

۸- بپذیرید که همه چیز بین شما تمام شده است

اگرچه امید داشتن برای برگشتن شریک عاطفی یا همسر سابق شما همواره وسوسه انگیز است، اما در اکثر موارد، احتمال وقوع آن بسیار کم است. در نتیجه، شما باید بپذیرید که رابطه به پایان رسیده است و وقت آن است که به زندگیتان ادامه دهید. اگر قبول نکنید که همه چیز به پایان رسیده، همواره در یک ورطه انتظار مبهم می مانید و امیدوار خواهید بود که همسرتان به اشتباهش پی ببرد و بخواهد که برگردید. که البته بیشتر اوقات این اتفاق نمی افتد.

به همین ترتیب، بیش از حد نیز برای تجزیه و تحلیل اشتباهاتی که فکر می کنید مرتکب شده اید و یا کارهایی که می توانستید برای حفظ رابطه خود انجام دهید وقت نگذارید.

اگرچه ایده خوبی است که از اشتباهات خود درس بگیرید، اما فکر مداوم در مورد آنچه می توانستید انجام دهید یا باید انجام می دادید شما را در یک چرخه باطل نگه می دارد. در عوض، آنچه را می توانید از رابطه خود بیاموزید اما به زندگی خود ادامه دهید. هر قدم که رو به جلو بردارید به بهبودی و فراموش کردن طرف مقابل نزدیک تر می شوید.

باید بدانید که اکنون ماموریت شما پذیرفتن پایان رابطه است. با خود مدارا کنید. بهبودی پس از جدایی سریع اتفاق نمی افتد. مدتی طول می کشد تا قلب شما واقعیت اوضاع را بپذیرد. اما اگر به تلاش خود ادامه دهید حتما به آن نقطه نیز خواهید رسید.

سخن پایانی

چه شما پایان دهنده رابطه بوده باشید و چه از طرف پارتنرتان با درخواست جدایی غافلگیر شده باشید، مهم این است که گذشته را پشت سر بگذارید و رو به جلو حرکت کنید. اینکه دقیقاً چگونه این کار را انجام دهید کاملاً به خود شما بستگی دارد. نکته اصلی این است که شما یک تلاش مداوم برای ادامه ی زندگی و فراموش کردن طرف مقابل داشته باشید.

البته این بدان معنا نیست که شما هر روز می توانید کاملاً از پس احساساتتان بر بیایید، اما تا زمانی که برای انتخاب آگاهانه گزینه های سالم در زندگی خود مصمم باشید، به زودی احساس بهتری خواهید داشت و قلب شکسته شما ترمیم می شود.

آیا این مطلب برای شما مفید بود؟

میانگین امتیازات ۵ از ۵
از مجموع ۶۳۴ رای
منبع
wysaverywellmindpsychologytodayevolutionpsychologycentercalm

دکتر محمد بهشتیان

دکتر محمد بهشتیان روانشناس، روان درمانگر ، پژوهشگر ، مدرس، هیئت علمی پژوهشگاه علوم انسانی، عضو سازمان نظام روانشناسی و انجمن روان پویشی و انجمن هیپنوتراپی آمریکا است. حدودا ۲ دهه است که در رویکردهای مختلف روان درمانی (روانپویشی، طرحواره درمانی، هیپنوتیزم درمانی و…) مشغول تدریس، تربیت روان درمانگر و مشاوره است. تربیت بیش از 1000 روان درمانگر، چاپ بیش از 40 عنوان کتاب، ثبت چندین نوآوری پژوهشی (از جمله دستگاه BWS ویژه هیپنوتیزم سریع) ، چاپ ده ها مقاله علمی پژوهشی، اجرای چندین طرح تحقیقاتی کشوری، برگزرای صدها کارگاه های تخصصی و عمومی؛ بخشی از فعالیت علمی اوست.

نوشته های مشابه

‫۱۵۸ دیدگاه ها

  1. بنظرم تا زمانی که شرایط مالی خوبی ندارید اصلا وارد رابطه نشین چون تو زمونه‌ای که همه چی با معیار مادیات اندازه گیری میشه اصلا نمیشه روی وفای کسی حساب باز کرد

  2. دوستان میشه لطفا کمکم کنین ؟
    اگر کاری بوده تو این دوران که ذره کمی حالتون رو بهتر کرده بگین بهم .
    واقعا حالم خوب نیس ،وقتی فکر میکنم که بعضی جاها منم رفتارم خوب نبوده گریم میگیره فکر میکنم اگه اینطوری شده تقصیر منه ،چرا باید قبل ازدواجمون همه چی یهو بهم بخوره آخه ؟
    چرا انقد بی رحمانه رفت ؟
    فکر میکنم به هیچ کس نمیشه اعتماد کرد.واقعا از آیندم میترسم .
    حس میکنم میخواد تو فضای مجازی حرصمو دراره با کارایی که می کنه .
    خدایا من نمیتونم‌ ببینم فردا با کس دیگه ای ازدواج کرده 😭

    1. عکساشو پاک کن من الان ۵ روزه از پارتنرم جدا شدم ۱ سال باهم بودیم ولی الان که عکساشو پاک کردم خیلی حس بهتری دارم.

    2. چتتو پاک کن . یا سعی کن حواستو پرت کنی. هیچ وقت نگو تو کم گذاشتی بلکه به این فکر کن شاید اون ادم ظرفیت بودن باتورو نداشته و شاید بعدا به مشکل میخوردین.

    3. اینکه قبل از ازدواج با هم کات کردین خیلی بهتره از اینه که بعد از ازدواج به طلاق برسید، چون تجربه ۶ سال زندگی دارم و الان در مرحله طلاق هستم اینو میگم که کاش به اون نشانه های هشدار قبل از ازدواج دقت کرده بودم و قبل از عقد و عروسی همه چی کات میشد.. اینکه آینده و تمام اهداف مالی و عاطفی و حتی پیری ات رو با یه نفر که خصوصی ترین و نزدیکترین فرد بهت هست متصور میشی و بعد از ۶ سال ازت سرد میشه و طلاقت میده واقعا خیلی سخته

  3. واسه کسی بمیرید که حداقل براتون تب کنه. درسته عشق و احساس منطق نمیشناسه ولی توی یه نقطه شما باید بخودتون بیاید با همون احساس قویی که به طرف دارید خودتونو نگا کنید انقدر خودتونو برای با اون بودن نادیده نگیرید. به وجود خودتون اهمیت بدید به احساستون به زندگی و وقتتون. نمیشه همشو پای یه ادم دیگه ریخت برای خودتونم نگه دارید. خیلی از این احساسات فقط عادته
    اینو منی دارم میگم که ۴ سال تویه رابطه سمی بودم و نجات دادم خودم رو
    به این نتیجه رسیدم هرموقع خودمو دوس داشتم میتونم واقعا یکی دیگه رو هم دوس داشته باشم غیر از این اسمش عادته

    1. دقیقا …فقط الان میخوام تنها باشم پول دربیارم موفق بشم تو کارم..رفتن به رابطه جدید فقط آدمو بیشتر عقب میبره

  4. بعد از یک و سال و خورده ای رابطه ،با اینکه همجوره باهاش ساختم و صدمو گذاشتم با بی پولیش ساختم با اعصاب بدش و مشکلات زندگیش ،و بهش کمک کردم تو زندگیش موفق بشه،آدمی که خوب خودمو بهش نشون دادم همجوره اعتماد کردم متاسفانه فهمیدم یک ماه با یکی دیگه هم وارد رابطه شده و هم بااون میخواسته باشه هم با من کات نکرده،منم فقط متوجه رفتارای سردش و بداخلاقی یهویش با خودم شدم و وقتی گوشیش و نگاه کردم دیدم با یه دختر دیگه همسن من اکی شده و به اون گفته کات کردم و هر بدی از من گفته بوده و که من ولش نمیکنم و منو نمیخواسته و از دلسوزی با من بوده در صورتی که من براش دلسوزی میکردم ، من باهاش تو ماشین بودم که متوجه این چیزا شدم و اون دختر به من زنگ زد و گفت ما همو میخوایم اون تورو نمیخواد و منو دوستم داره و منم تا آخر ولش نمیکنم تورو نمیخواد و برو،اون لحظه فقط اشک از چشم هام میریخت گریون از ماشینش پیاده شدم و رفتم تو یک کوچه نشستم انگار همه دنیا روی سرم خراب شده بوده ،من الان حال خوبی ندارم خوابم و اشتهام و حال خوبم و از دست دادم و مضطربم و به زور قرص آرامش بخش تونستم بخوابم ،و حال بدی که دارم و وابستگی و دوست داشتن و خیانتی که دیدم و فکر اینکه سر اون آدم از همه چیم گذشتم و همه زندگیم و پاش گذاشتم و باهاش خوب بودم ولی تهش این شد داره عذابم میده ،نمیدونم کی الان تو شرایط منه ،فقط میتونم بگم خیلی شرایط سختیه درسته،هر چقدر میخواید گریه کنید تا این درد و از وجودتون و خالی کنین خودتون و سرگرم کنین به زور ،با تفریح و بیرون و سرکار ،تا وقت نکنید بهش فکر کنید و آدمی که رفته رو رها کنید چون لیاقت نداشته و به کارهای بدش و چیزی که باعث کات شده فکر کنین. و هیچ وقت صدتون واسه آدما نزارین عاشق نشین تا زمانی که عشقش و واقعا ثابت نکرده بهتون .از همین جا برای همه آدمایی که مثل خودم شکست عشقی و دارن تحمل میکنن دعا میکنم هرچه زودتر وجودشون التیام پیدا کنه🥹❤️

    1. من بعد دوماه دارم پیام شمارو میخونم امیدوارم حالتون خوب شده باشه.منم دیروز از پارتنرم جدا شدم خیلی حس مزخرفیه

    2. سلام نسترن جان کل پیام تو خون م ناراحت شدم درکت میکنم من الان یک ماهه که حال شما را دارم و دا م هی برای حال خوبم تلاش میکنم خیلی سخته

    3. سلام نسترن جان کل پیام تو خون م ناراحت شدم درکت میکنم من الان یک ماهه که حال شما را دارم و دا م هی برای حال خوبم تلاش میکنم خیلی سخته

  5. اصلا فکر نمیکردم یه روزی همچین سایتی رو واسه خودم سرچ کنم که چجوری از این مرحله رد بشم یهویی تو این پوچی دیدن تو کشور غریب تو تنهایی درد بیشتری داره

    1. خیلی سخته داداش…طرف مقابل منم با بهونه های بیخودی و سرد شدن رفتارش،یهو یه سوال خانوادگی بی ربط پرسید که مثلا بگه من بهش دروغ گفتم تو رابطه…منم اولین باریه کسی رو اینجوری دوست داشتم،حاظر بودم بخاطرش هرکاری بگه بگم چشم…،گفته بودم که اگه دوسم داره دیگه ناراحتم نکنه چون دیگه تحمل نمیکنم و میرم،گفتم اینجوری بگم تا دیگه بحث های الکی نکنه،نمیدونستم منتظر فرصته تا دیگه بهم بفهمونه میخواد بره،پس چرا بهم دروغ میگفت که تا اخر عمرش کنارم میمونه خداااا،حلالش نمیکنم مطمئنم تقاص کارش رو به زودی میده

  6. دوستان منم حقیقش ۱۷ سال سن دارم همیشه از این رل زدنا فراری بودم میدونستم ابدی نیست تا یه دختر پیدا شد قفلی زده بود منم از همه جا بلاکش میکردم باز از یه جا دیگه میومد دستشو واسه من زد ویس های گریع فرستاد رفت خودشو بکشه منم دیگه گفتم حتماً عشقش واقعیه چرا نباید باهاش اوکی شم وقتی اوکی شدیم به قصد رابطه نبود واسه ازدواج بود اصن خیلی خوب بود اولاش هعی دعوا میکردیم هعی آشتی میکردیم تا یه جا فهمیدم این دختر با هزار پسر دیگه هم همینطوری پیام بازی میکنه اصلا براش مهم نبود چندین نفر رو مثل من سرکار گذاشته بود واقعا نمیدونم روانی بود یا چی بعدش که متن خداحافظی دادم بهش سیمکارت هامو سوزوندم گوشیمو عوض کردم هیچ اثری از گذشته نزاشتم🤌 هفته اول واقعا کلا گریع میکردم چپن واقعا دوسش داشتم ولی به خودم اومدم دیدم کسی که رفته دیگه رفته و کسی که ولت کرده رو میتونی با پیشرفت ازش انتقام بگیری انقدر ضعیف نباشید نه قحطی دختره نه پسر زندگی ادامه داره چرا بعضیا تا چیزی میشی اسم خودکشی میارن ! واقعا این مسخره بازیا رو بزارید کنار کلا رابطه پنهانی بدون زیر نظر پدر مادر هیچ وقت به ازدواج ختم نمیشه و معمولا هم پسره از دختره سو استفاده می‌کنه در موارد کم مثل شرایط من دختره از من سو استفاده کرد😐 موفق باشید👍

  7. سلام
    من با پسری که از خودم ۶ سال کوچکتر بود آشنا شدم هفت یا هشت سال این آشنایی ادامه داشت ولی شروع خیلی خوبی نداشتیم با بحث اینکه نیاز مالی دارم شروع شد من پولی به عنوان قرض بهش دادم ولی بلافاصله پشیمان شدم و خلاصه با ترفند پول رو پس گرفتم ولی رابطه ما ادامه پیدا کرد و من فکر میکردم شاید معجزه بشه دیدگاهش عوض بشه و خودش هم بعد از اون ماجرا میگفت میخواد با من ازدواج کنه و دوستم داره من هم کم کم بهش وابسته شدم قرار گذاشتیم برای آشنایی خانه همدیگر با خانواده ها آشنا شدیم ولی به مرور اون فقط قول میداد که کاری میکنه که اعتماد از دست رفته من و خانوادم رو به دست بیاره ولی هیچ وقت این کار رو نکرد تا اینکه بعد از هشت سال دوستی و اینکه من امید داشت اون بتونه حداقل پولی پس انداز کنه به من برگشت گفت هیچ پولی ندارم نمیتونم خونه و ماشین داشته باشم اگه من رو قبول میکنی بگو که من جوابی ندادم و اون بلافاصله گفت پس جواب نمیدی خداحافظ الان تقریبا سه هفته هست رفته ولی حال من خیلی خرابه و خیلی ناراحت هستم و همچنان امید دارم برگرده انگار چیزی از وجودم رو با خودش برده ممنون میشم مرا راهنمایی کنید

  8. من بعد از ۵ سال رابطه هفته پیش ازش جدا شدم . هیچ واکنشی هم نشون نداد نسبت به جداییمون . نه زنگی زد و نه پیامی داد . مشخصا از خداش بود و مطمئنم کسی دیگ رو دوست داره . احساس میکنم عاشق همکارش شده . حقیقتا اصلا ناراحت نیستم ولی خب خیلی بهش وابسته بودم و طول میکشه به تنهایی عادت کنم . جالبه که این پنج سال هر نوع سو استفاده ای خواست ازم کرد و الان هیچی دستم نیست و حتا به خودش زحمت نداد حرفی بزنه و خدافظی کنه .

  9. نفس کشیدن واقعا برام سخت ترین کار دنیاست و در هر لحظه بارها آرزوی مرگ میکنم
    میشه بگید چه کار هایی باعث میشه یذره ارامش پیدا کنه ادم؟
    چی ممکنه یزره فقط یزره ادمو به سمت زندگی بکشه؟(:

    1. تنها راهی ک داریم اینه ک پیاده روی و ورزش کنیم و تو جمع باشیم بیشتر هیچ راهی نداریم منم واقعا حالم خوش نیست اما مجبورم چون پدر و مادرم مارو جدا کردن …. 🙁

    2. اگه خیلی حالت بده فعلا تحت نظر مشاور و دکتر روان پزشک باش واسه یه مدت کوتاه با ارامبخش و گفتار درمانی و راهکار مشاوره کنترل بشه حالت تا این بحران رو پشت سر بزاری و مشاوره راهکار های خوبی بهت میده و در کنارش کتاب تکه هایی از یک کل منسجم بگیر بخون پونه مقیمی نویسندشه .بهت کمک میکنه

  10. بعد از دو سال و یه ماه رابطه از هم جدا شدیم به خواست هم و الان … فقط دارم درد میکشم و نمی‌دونم باید چیکار کنم , دارم نابود میشم و نمیتونم چیزی نشون بدم! حتی کسی نیست بتونم باهاش یه کلمه صحبت کنم.

    1. حتمابروتراپی مخصوصا که کسی رو برای درد ودل نداری وزمان بده وخودتو با کار سرگرم کن زمان دردتو التیام میده

      1. در جواب به همه عزیزان…همتون یه حال مشترک دارید و اینکه بهترین راه حل اینکه اولا خدای خود را بشناسید و بدونید که اونی که ترکتون کرده و یا عواملی باعث شده که ترکش کردین قطعا اون لایق شما نبوده و قطعا خداوند پازل بهتری برا شما چیده و خوشبختی شما در آدمه دیگه ای هست و تمام این ناراحتی ها میگزره و باید اینقدر خود سازی کنید و قوی باشید و بدونید که هیییییچ کسی توی دنیا در درجه ی اول مهمتر از خودتون نی و باید اولا خودتونو دوست داشته باشید و وقتی خودتونو دوست داشته باشید حاضر نیستید به خودتون ضربه بزنید همه‌ی اینا دورانی داره و میگذره و روزی خودتون می‌خندید و متوجه میشید که چرا برای یه آدمه اشتباه اینقدر خودتونو درگیر کردید و قوی باشید و خود سازی کنید و بدونید که اون بالایی خیلی خیلی بهتر از اون کیسو براتون در نظر گرفته و شما ها لایق بهترینید خودتونو دست کم نگیرید هیچ وقت عزیزای دلم و همیشه پر انرژی و مسمم روی تصمیمتون باشید کسی که حذف شده باید کلا حذف بشه و فراموش شه و بهترین انتقام هر روز قوی تر از دیروز بودنه بهترینها سهم دلتون خداوند آرامش بده به دله همتون.

  11. سلام به قلبهای پردردتون. الان ۳سال شد زنم اعتیادمو بهانه کرد غیابی طلاق گرفت،۴ماه بعد عکس عروسی مجددش با ی نامردو تو اینستا دیدم افسردگی گرفتم گریه طولانی داشتم با این که شوهر کرده بود باز دنبال ی روزنه امید بودم که برگرده، خلاصه باکلی زحمت سختی الان ۴ماهه اعتیادمو ترک کردم اما دوباره هوای عاشق شدن با دختر فامیلمون وجودمو گرفته هنوز تو خودم گیرم درد خاطرات اولی با اینکه کمرنگ شده هنوز ولم نمیکنه دومی که مثل خودم مطلقه هست نمیدونه عاشقش شدم هنوز خجالتی بودنم کمی اذیت میکنه میترسم دست دست کنم به دومی هم نرسم احساس میکنم دومی هم تو تقدیر قسمت منه بدجور تودلم عاشقش شدم بخدا درد عشق از درد اعتیاد بدتره خاکسترم میکنه اگه اشتباهاتم رو درست نکنم خداییم زیاد بلد نیستم خواهشا راهنماییم کنیید رهام نکنید که حالم خیلی بده.

  12. سلام.من حرفای همتونو خوندم امیدوارم حال همتون خوب بشه
    منم بااقایی ک همکارم بود وارد رابطه شدم اولین رابطه بعد ۲۵سال زندگیم چون فکر میکردم این آدم منه دیگه کسی مثل او نمیتونه برام خوب باشه ولی او قبل من با خانمی رابطه داشت ک میگفت تموم کرده و هبچ خبری از هم ندارن وقتی من باهاش وارد رابطه شدم اون خانم یهو سرو کلش پیدا شد ولی دیگه دیر شده بود من عاشق شده بودم اقا هم ی روز دید با یکی از همکارام حرف میزنم شبش پیام داد من رفتم دنبال فلانی وازش عذر خواهی کردمو به او برگشتم تو ادمی هستی ک با همه میلاسی ولی بعد از مدتی دوباره برگشت و میگفت او نمیتونه فراموشم کنه میگفت بهترین دختریم که دیده فقط او دوای جیگر اتیش گرفته ی من بود اومدم ببخشم ولی خانم پاش کوتاه نمیشد از رابطه من همش میگفتم تو ک نمیخوایش برو بگو نمیشه ک هم خدا و هم خرما او هم میگفت بزودی تموم میشه چون ما تفاهمی نداریم یکم صبر کن و ۸ماه ب همین منوال گذشت طوری که میخواستم خودمو بکشم من شادی برام تموم شده بود و او رو بخودم ترجیح میدادم پس هرکاری میخواست براش میکردم و همچنان آقا به من اعتماد نداشت و اگر نیم ساعت در دسترس نبودم هر نوع حرف و تهمت و توهینی نثارم میشد و چنان با پشیمانی برمیگشت ک منم میگفتم اشتباه برا ادمیه دیگه پشیمان شده و میبخشیدم ولی ی چیزی تو رابطه کاملا مشهود بودک من اگر با هر کسی حرف میزدم برا او این مفهومو داشت ک من حتما بااون ادم خوابیدم خیلی اذیت شدم خانوادم با او مخالفت کردن و من چیزی ازم نمونده بود هرچی بود فقط او بود من دیگه بدون او چیزی نداشتم همه رو ازم گرفته بود من ک ی دختر شاد بودم تو محیط کاری سرپرست بودم و من بی نظیر بودم ولی حالا چی؟!!!حس خیانت دارم حس اشغال بودن ک اون دختر بنده خدام که پدر نداشت و تنها بود اون روزا رو کشید و من که حتی از او بدتر کشیدم من از کارم اومدم بیرون داشتم از ایران مهاجرت میکردم ولی بخاطر اقا دست نگه داشتم …
    تا دیروز ک اومد دنبالم بعد از کارش و گفت بیا ی ساعت کنارهم باشیم بعد من باید سرکار وقتی باهام رابطه برقرار کرد گفت من باید برگردم سرکار منم ناراحت شدم و سکوت کردم او هم ده دقیقه ای صبر کرد و توهین هاش مثل همیشه
    من بعد دوسال رابطه باید همچین حرفایی بشنوم و نمیرم؟
    دخترا خواهش میکنم رابطه برقرار نکنین خودتونو ضعیف نکنین من کل بدنم بهم ریخته کل روانمو از دست دادم
    الان میخوام فراموشش کنم میخوام فرار کنم ازین شهر میخوام پاک بشم و هیچوقت نمیبخشمش

    1. سلام درکت می کنم رفیق منم بعد دو سال رابطه مداوم یدفعه بهم گفت جدا بشیم.الان سه ماه گذشته و من حالم همچنان خرابه.تحمل کن رفیق ما از این مشکل رد میشیم

      1. من ۲ سال و ۳ ماه و ۲۳ روزه باهمیم و خیلی رک و راست بهم گفت تو آرامشم رو بهم می‌ریزی
        کلی هم به خودم و خانوادم توهین کرد نمیدونم دیگه چیکار کنم

        1. این ارامش چیه که همشون بهانش میکنن. طرف من در اوج اینکه توی یه سال حتی دعوا هن نکرده بودیم و من با همچیش کنار میومدم برداشت بهم گفت کنارت ارامش ندازم :/ و مشکل از خودمه.

  13. منم حالم خیلی بده .دوستم منو با یک آقا آشنا کرد و دوتایی برای برقراری رابطه منو به شدت وسوسه کردن وقتی با این آقا رابطه برقرار کردم و بهش وابسته شدم متوجه شدم متاهله برا همین ازش جدا شدم و باهاش بحث کردم.درسته هدف ما از اول ازدواج نبود ولی من رابطه با متاهل برام خط قرمز بود الان حالم خیلی بده هم بخاطره دروغش و هم متاسفانه وابسته شده بودم خیلی اذیتم چون همکاریم و میبینمش رفتارش با بقیه خانوما منو به شدت عذاب میده.خیلی سعی کردم محیط کارمو عوض کنم ولی نشد.حالم خیلی بده..

  14. سلام یه سالی هست جداشدم ولی اصلاحال خوبی ندارم هرروزکه میگذره بیشترحالم بدمیشه هنوزباورم نمیشه جداشدم هیچ امیدی به اینده ندارم حس میکنم مردم نمیتونم نفس بکشم

  15. سلام.یه اشتباهی که همه ی ما انجام دادیم اینه که برای شناخت درست قبل از ازدواج با مشاوره یاتنظیم خانواده مشورت نکردیم واحساسی تصمیم گرفتیم امیدوارم همه ی اونهایی که میخوان تو دلشون کسی رو جا بدن قبلش ببینن که خودشونو چقدر دوست دارن ومثل یه رفیق تموم موارد زندگی رو درنظر بگیرن تا بهترین تصمیم رو بگیرن که اونوقت اگه مشکلی تو زندگی پیش اومد بتونن باهاش کنار بیان حتی ازدواج.

  16. با پسری که از خودم دوسال کوچیک تره دوست شدم،خیلی با محبت باهام رفتار میکرد،اولین بار بود میرفت تو رابطه من روبه دوستانش و خانوادش معرفی کرد و البته منم همینطور،یک سال و نیم باهم بودیم،خیلی عوض شده بود،سرد و بدرفتاری میکرد،از نظر مالی خیلی هواش رو داشتم،توی همه زمینه ها بهش کمک کردم،مثل مادر شدم براش همونقدر نگران آینده و سلامتی اش،ولی خیلی عوض شده بهم میگفت دوستت دارم ولی جوابم نمیداد،دیگه جواب زنگ هام نمیداد و بهونه میاورد،بارها دروغ گفت،هنوزم دوستش دارم ولی رفتن رو انتخاب کردم،خیلی برام سخته ولی مجبورم،دلم نمیخواد روزی با یه بچه و با زخم عمیق تر طلاق بگیرم،از طرفی باید بخاطر پدرم حالم خوب نشون بدم تا اذیت نشه و زجر نکشه،از درون خیلی میسوزم خیلی درد دارم،میدونم کلمات دروغ میگن و باید از رفتار حس واقعی رو شناخت،قرص اعصاب میخورم ریزش مو گرفتم،دستام میلرزه و تیک عصبی و حمله پانیک،بی خوابی و….،شما چیجوری آروم میشین؟هرکاری میکنم از درون درد همیشه باهامه

    1. سلام.. عزیزم برو خدارو شکر کن که متوجه شدی و طرف مقابلت رو شناختی. ازدواج با مردی که از خودت کوچکتره اشتباه محضه. به آینده فکر کن و دنبال آرزوها و اهدافت باش. همین…..

  17. تو رو خدا واسه منم دعا کنید قرار بود بایکی نامزد کنم یک سال و نیم با هم بودیم ولی خیلی دیر شناختمش اینقدر کتکم میزد شکاک بود منم اوایل فکر میکردم درست میشه خیانت هاش رو بخشیدم ولی حتی جلوی خانوادم هم بی حرمتی کرد و همه جا ابروی منو برده میگه نمی‌ذارم ازدواج کنی کاری میکنم خودتو بکشی سر دعوایی که کرد من موندم یه دیه صد میلیونی و همش از خدا میخام کاری کنه که کمتر عذابم بده زودتر مشکلاتم حل شه حتی دیگه از ترسم نمیتونم سرکار برم

  18. منم نامزدیم بهم خورد البته صیغه بودیم چند روز مونده بود ب عقدمون همه چی بهم خورد.دهن بین بود خانوادشم از من خوششون نمیاد مدام تیکه مینداختن.فقط حرفم اینه چرا با اینکه جرئت مقابله با خانوادشو نداشت چرا اومد جلو الان من حالم بده شبا دلم میگیره گریه میکنم.من ک سرم ب کار خودم گرم بود چرا اومد خواستگاری گفت عاشقم بدون تو میمیرم چی شد پس؟یعنی عشقش الکی بوده؟حتی روز اخری با گریه رفت.
    اونم یعنی ناراحته؟چرا اینطوری کرد.

  19. امروز حالم گرفته بود اومدم اینجا و نظرات دوستان خوندم ،من ازدواج فامیلی داشتم یه دندگی منو لجبازی اون الان دقیقا ۵ ساله جداشدیم خیلی زود گذشت بعضی وقتا خوابشو میبینم مثلا همین دیشب آخرین باری که تلفنی صداشو شنیدم قبل جدایی گفت (خودمم پشیمااانم) ولی دیگه حرمت ها شکسته شده و برگشتن دشوار

    بهرحال نظر خودم اینه هرزگاهی بشینیم باهم صحبت کنیم ازهمدیگه دلجویی کنیم و کلا تعامل داشته باشیم و خود سر تصمیم نگیریم این اشتباهیه که ما مرتکبش شدیم….

  20. من دارم دیوانه میشم نمیتونم باکسی صحبت کنم نمیتونم رو درسام تمرکز کنم از چند تا از درسام پاس نشدم سر این موضوع اصلانمیتونم تحمل کنم من نزدیک شش سال با او دوست بودم من بیست و سع سالمه خیلی باهن اکی بودیم و همیشهدرحال چت بودیم و من تنها چیزی که ارام میکنه منو خودشه واقعا دارم دیوانه میشم نمیتونم ادامه بدم

    1. ۶ سال خیلی زمان زیادیه. لطفا متوجه باش که این موضوع میتونه برای روح و روانت خطرناک باشه و عواقب زیادی از لحاظ روانی داره پس حتما با تحقیق به یه روانشناس خوب مراجعه کن یا اگر هزینشو نداری فعلا فقط خودتو درک کن اروم باش و دلایلیو که باعث جداییتون شد رو یه کاغذ بنویس تمام خصوصیت های بدشو که همیشه باعث شکسته شدن قلبت میشد بنویس تا بیشتر با واقعیت ها روبرو بشی

    2. واقعا حقیقت منم همین مشکل داشتم ازهم جدانشدیم فقط آدما ازهم جدامون کردن الانم دوهفتس ازهم خبری نداریم خانواده‌ها جدامون کردن

  21. من داشتم کم کم عاشقش میشدم و میرفت تو قلبم. ترسیدم خییلی ترسیدم. و همه چیزو تموم کردم. خیلی دلم براش سوخت خیییلی.

  22. من ۶ سال با عشقم بودم بهش اجازه ازدواج دادم .شد متاسفانه .منم یه دیوونه که شب و روزم گریه س .این شد زندگی من

  23. سلام ، نمیدونم چرا دارم الان این حرفارو میزنم ، چون میدونم قطعا خیلی بازخورد بدی خواهم دید، ولی دلم میخاد حرف بزنم ، حتی اگر جوابی نشنوم!
    من اقا هستم و ۳۲ سالمه ، ۱۴ سال پیش وارد یک رابطه شدم ، یک رابطه عجیب و نا متعارف که میدونم به خاطرش خیلی قضاوت میشم، من گی هستم ، از وقتی یادم میاد بودم ، حتی وقتی چهار پنج سالم بود! واقعا پسر خوبو پاکی هستم، همیشه در حق همه خوبی کردم، تا تونستم کار خیر انجام دادم ، به پدر و مادرم همیشه محبت کردم، ولی خب منم ادمم، این حس دست خودم نیست!
    من رفته رفته عاشقش شدم ، عاشق کسی که هم حس من نبود ولی به خاطر شیطنتش با من رابطه داشت ، پسر خیلی خوبی بود ، همه جوره روی هم حساب میکردیم، همیشه پشت هم بودیم ، باهم یک شغل رو راه انداختیم ، همیشه من توی خودم قربون صدقش میرفتم چون خوشش نمیومد این رفتارو نشون بدم همیشه پنهانی این کارو میکردم(ولی رابطه خصوصی رو با من داشت) ،الان دو سال شده که با یک دختر وارد رابطه شده ، از اون روز من هر روز و شب با دلهره و درد زندگی میکنم، جیگرم بوی سوختن میده ، همش سینم سنگینه ، با کوچکترین حرفی اشکم در میاد ، نمیتونم هیچ فیلم احساسی ببینم ، نمیتونم حتی با کسی دعوا کنم چون بغضم میترکه ، همش فکر میکنم که یعنی میشه من خوب بشم؟ یعنی میشه بتونم ببخشم و ادامه بدم؟ چرا احساس میکنم که بهم خیانت شده وقتی که منه خر میدونستم یه روزی تموم میشه! خیلی درد دارم ، خیلی ، ۱۵ کیلو توی یک ماه لاغر شدم ، قرص اعصاب میخورم ، پنیک عصبی پیدا کردم ، من واقعا عاشق بودم ، و این عشق منو سوزوند، الان واقعا دیدن دو نفر باهم منو ازار میده ، حتی اگر دوستان نزدیکم باشن ، حسادت خفم میکنه! میدونم خیلی بد کردم با خودم ولی دیگه هیچ کنترلی به خودم ندارم، ببخشید اینو میگم ولی یک بار دست به خود کشی زدم بعدش خیلی پشیمون شدم ، به خاطر مادرم، اون همه زندگی منه ! فقط و فقط از خدا میخام بهم نگاه کنه ، کمکم کنه ، دستمو بگیره ،دلم‌میخاد یه زندگی معمولی داشته باشم ،مثل همه ادما …

    1. سلام، امیدوارم حرفام رو بخونی.
      من به خاطر تجربه دردناک و سختت واقعاً متاسفم. خودم هم درک میکنم که چه احساسی بدی داری چون منم هم‌حست هستم. منم خیلی از وارد شدن به رابطه‌ها میترسم چون در گذشته ضربه بدی خوردم و افسردگی حاد گرفتم. اما هنوز هم میشه به آینده امیدوار بود و به قدرت زندگی اطمینان داشت. آرزو می‌کنم حالت خوب بشه و بتونی با شرایطت راحت‌تر کناری بیای. مطمئنم که قلب خیلی پاکی داری، خوش‌قلب‌ترین آدمی که تا حالا دیدم‌، اینو از حرفات میتونم بفهمم.اما عزیزم انتظار نداشته باش که اون جای زخم توی قلبت از بین بره، اون همیشه جاش میمونه اما این تویی که قوی‌تر میشی و یاد میگیری چه طور باید با رنج‌هات زندگی کنی. پیشنهاد می‌کنم کتاب “عیبی ندارد اگر حالت خوش نیست” از مگان دیواین رو بخونی. عشق خیلی پدیده قشنگیه، حیفه اگه زنده باشی و نخوای دوباره تجربه‌اش کنی، البته با آدم درست. هیچوقت نخواه که زندگی، این یگانه موهبت خلقت رو از خودت دریغ کنی ممکنه فردا اتفاقی بیفته که زندگیت رو زیر و رو کنه، از کجا معلوم که زیر زندگیت از روش بهتر نباشه؟! هر شب با همین فکر بخوای و هر روز رو به امید بیدار شو که بهترین‌ها به سراغت بیان. موفق باشی دوست خوبم*_*♡

    2. محسن جان منم بعد دو سال رابطه با دوست پسرم جدا شدیم.خودت میدونی وقتی میگم دیوونشم یعنی چی .حتی دلیل رفتنشم بهم نگفت.فقط رفت.ومنی که هر روز میگم خدا کنه برگرده پیشم تا با هم زندگی کنیم

  24. چ جوری میشه دلشوره و قلب دردو کنترل کرد مامان نامزد من بخاطرااین ک مچ پسرشو گرفته بودم جلو همه زدتوگوشم من الان ب شدت حالم بده قلبم له شده میخام خودمو بکشم نمیتونم نفس بکشم بدن درد دارم خیلی خستم

  25. سلام خانم هستم متاهل متاسفانه از روی بی عقلی و کوتاه فکری به همسرم خیانت کردم و خیلی برام عذاب اوره چون گول خوردم. ولی با تمام وجودم عاشق اون آقا شدم الان چند روزی هست کات کردم چون عذاب وجدان راحتم نمیزاره. ولی اونجاییکه تومدت دوسال عاشق وابسته شدم جدایی هم درد ناکه لطفا سرزنشم نکنید فقط راهی نشونم بدید میخوام قبل اینکه ابروم بره جمعش کنم ولی نگرانم از حالو روزم که همسرم متوجه بشه. هر چند پیش خدا و وجدانم رو سیاهم ولی دیگه نمیخوام به حماقتم ادامه بدم

    1. منم به زنم خیانت کردم ، میدونستم کارم اشتباهه اما قدرت کنار کشیدن از این رابطه ی اشتباه و ناصواب رو نداشتم ، رسید روزی که زنم باخبر شد ، رسوا شدم ، ترکم کرد و طلاق گرفت ، الان مثل سگ پشیمونم و به خود کرده گرفتار ، هر روز هزار بار از حس شرم و حسرت و اندوه میمیرم ، تا دیر نشده خودت رو نجات بده ، توبه کن تا از نو متولد بشی و زندگیت مثل الان من نشه آخرتِ یزید

  26. سلام منم دوسال پیش عاشق یه پسری شدم یعنی اون منو عاشق خودش کرد ولی نتونستیم به علتی هایی بهم شماره بدیم ولی امسال من تونستم با کمک دوستم شمارشو پیدا کنم کاش هیچوقت شمارشو پیدا نمی‌کردم کاش😓تا اینکه باهم حرف زدیم و گفتم آشنا شیم و … یه ۱۰روزی گذشته بود که خیلی از اول سرد حرف میزد و بهم گفته بود که دوست دختر داشت و دوست دخترش و ول کرده و می‌گفت که دوستش نداشتم ول کردم منم باورم شد صبح پیام میداد و منم زود جواب میدادم ولی جواب پیاممو شب می‌گرفتم خیلی برام سخت بود خیلی تا اینکه یه روز گفتم بیا باهم تو روبیکا حرف بزنیم و گفت که زود باید تلفنی حرف بزنیم من گفتم نمیتونم ولی گفت باید حرف بزنیم برداشتم دوستش بود و با دوستش دعوا کردم چون بهم پیشنهاد داد منم با هاش دعوام شد . و گفت تو نباید گوشیتو به دوست میدادی و بعد دو روز بهم پیام داده بود من نیستم ولی تا اینکه گذاشت از این شهر رفت و تابستان برگرده منم خیلی ترس داشتم از وقتی رسید به شهر دیگه من بهش پیام دادم سلام خوبی بهم پیام داد پیامم نده خداحافظ بعد اون یه هفته بعد بهم زنگ زد من و داشتم صدای دختر بود می‌گفت که از وقتی اومده اونجا همه چی و فهمیده و گفت که پسره یه اشتباهی کرد تو بهش پیام نده و هزار جور حرف که میخوای شخص سوم رابطه باشی و… ولی من واقعا نیتم خیلی پاک بود خیلی. دوستش داشتم ولی اون باهام این کارو کرد
    خیلی حالم بده منی که شادترین دختر زمین بودم و آرزوی پزشکی داشتم الان حتی نمیتونم روی درسم تمرکز کنم حالم خیلی بده میترسم همش به یادش باشم همش گریه میکنم که چرا بام این کارو کرد اون که با اون دختر دوست بود چرا قبول کرد با من حرف بزنه همیشه تو ذهنم سواله واقعا اون دخترو دوست داره یا اونم مثل من داره بازی میده😓😭😭😭

  27. الان که کامنتارو خوندم دیدم چقدر حال من خوبه بعضیا واقعا خیلی دارن درد میکشن امیدوارم هرچی زودتر بهتر بشن من دوماه بصورت مرگ وارانه درد کشیدم هر روز صبح با دلشوره بیدار شدم چهرش از یادم نمی‌رفت ثانیه به ثانیه بهش فکر کردم ولی الان ۶ ماه گذشته خیلی خوب شدم اون استرس و اون حس رفته ولی بعضی شب ها مثل امشب میاد یادم راستی نتونستم با کسی وارد رابطه بشم نه بخاطره اون احساساتم دچار مشکل شده که فکر کنم باید بگذره تا ترمیم بشم راستی فراموش کردن به ماه تولدتونم ربط داره من اوکی شدم امیدوارم شماهم بشین💖

    1. منم ۲۰ روز گذشته و همینم چیکار کنم بنظرت همش پیش خودم میگم نکنه همش همینجوری هر ثانیه تو ذهنم باشه

  28. من از سال ۹۴ با ی آقایی وارد رابطه شدم،چند ماه بود ک طلاق گرفته بودم و اون خیلی به من محبت میکرد،من از هیچ کس محبت واقعی ندیده بودم
    بارها دلشو شکستم و ناراحتش کردم،اون و خانمش از هم جدا زندگی میکردن اما درخواست طلاق نداده بودن،فقط مهریه پرداخت میکرد
    منم این وسط به خودم ک اومدم عاشقش شده بودم،اون بچه داشت و از دوری و اعصاب خردی هایی ک داشت حالت افسردگی گرفته بود و بیشتر اوقات میخاست تنها باشه شعر بخونه یا فقط میگفت با من حالش خوبه ،خیلی بهمدیگ وابسته بودیم،دست ودلباز بود با اینکه وضع مالی خوبی هم نداشت،اما بخاطر اینک از همسرش جدا نمیشد من بهش گیر میدادم ی شب بعد هفت سال ک میگفت بدون تو میمیرم و واقعا همه جوره تو زندگیم بود و هوامو داشت و حتی مادرم و خانواده هم خبر داشتن بهش گفتم با من ازدواج نمیکنی؟گفت من اهل ازدواج کردن نیستم،ازدواج بده ازدواج پر از توقعه،ازدواج عشق را خراب میکنه و …
    من نمی دونم چرا خیلی گریه کردم،بارها بهش گفته بودم ولی هر بار اینها را نمیگفت و من فکر میکردم حل میشه.اما نمیدونم روزای بعدش باهاش بد شدم چند روز پیش با دعوا رفت ..نمیدونم من مقصر تموم شدنش بودم،حالم خوب نیست فکر میکنم دیگ نمیتونم هیچ کسیو دوست داشته باشم،اما وقتی هم بود دائم من ناراحت شرایطش بودم و از اوضاعی ک داشت رنج میکشیدم.

    1. عزیزم منم مشکل مشابه تو داشتم و بعد از پنج سال کات کردم. اونم ب من میگفت اهل ازدواج نیس و ازدواج عشقو خراب میکنه ولی عاشقم بود. منم عاقلانه تصمیم گرفتم ازش جدا بشم چون مرد عاشق ترسو نیس و این حرفا همش بهانه برای فرار از تعهد و مسئولیته

  29. من ۶ ماه با یه خانم بودم و الان دو روزه جدا شدیم . خیلی نوسان داشت و یه روز میگفت دوست بمونیم یه روز دیگه میگفت ازدواج کنیم . خیلی دوسش داشتم و با همه مشکلاتی که بود میخواستم باهاش ازدواج کنم . اما یه دفعه و کاملا ناگهانی گفت میخواد بره و علاقه ای به من نداره . من همه کار کردم که بمونه ولی نموند . خیلی التماس کردم ولی نشد … اشتباه کردم که خودمو کوچیک کردم .

    1. باسلام ، نه برادر تو احساستو نسبت بهش گفتین این کوچک شدن شمارو معنی نمیده این درستی شمارو میگه ان شاالله بهترشو پیدامیکنید که لیاقت شمارو داشته باشه

  30. ۱۲ساله عاشقشم خیلی ازش خیانت دیدم و حتی گف فقط برای رابطه بامن هست،امابعد سربازیش ب کل عوض شد و فقط میخواست منو عاشق ترکنه،ب هزاربدبختی خانواده هارو راضی ب ازدواج کردیم و پنج ماه زیر ی سقف بودیم و اونموقع متوجه شدم دینش بامن فرق داره و دنبال کارهای دعانویسی هست،تا امروز ک فهمیدم دنبال مرگ پدرم هست،نمیدونم چیکارکنم یکساله طلاق گرفتیم و بازم باهاشم اخه چرا نمیفهمم چرانمیتونم ولش کنم چرا ما دخترا انقد وابسته میشیم؟کاش نمیومد توزندگیم،کاش اون شب لعنتی ازخونه بیرون نرفته بودم و نمیدیمش
    خدایا کمکم کن بخاطر خانوادم

    1. من نزدیک ۴ماه بود ک درخواست جدایی کردیم با همسرم با ی اقایی اشنا شدم تو این چند ماه هرچی ارزو کمبود محبت داشتم از این اقا گرفتم درست یک ماه پیش همسرم خود کشی کرد از همسرم بخاطر خیانت جدا شدم بعد ۱۴سال من موندم و دوتا بچه این اقا هم میدونست دوتا بچه دارم و خودشم ی بچه داره و جداشده دیشب ب طور ناگهانی جدا شدیم قلبم داره از جاش کنده میشه دارم دیوونه میشم هیچ وقت این حس و نداشتم هرجا پا میذارم خاطراطمون دیوونم میکنه

    1. منم همچین حسی دارم تو رو خدا کمکم کنید به خدا. قلبم واقعا درد گرفته من چجوری فراموشش کنم چ قرصی بخورم ،😭😭😭

  31. ما خیلی باهم خوب بودیم ۷ سال بهم بودیم هم دوست بودیم هم رفیق بودیم به خاطر هم خیلی عوض شدیم امشب شب تولدش بود کلی براش برنامه ریخته بودم…دیشب سر یک بحث چرت دعوای بدی راه انداخت
    شب قبلشم دعوای بدی کرد
    گفتم تولدشه کوتاه باید بیام کوتاه اومدم شب تا خونشون پیاده رفتم که گفت گمشو برو فرداش بش زنک زدم پیام دادم گفتم سر ی چیز چرت نکن گفت حال روحیم مهمتره از تو دیگع نمیکشم 🙂 نمیدونم چطوری بلند بشم نمیدونم اخع خیلی به هم نزدیک بودیم حتی گاهی شبا پیش هم میخابیدیم…یعنی خوب میشم؟

    1. سلام
      منم دیروز از یه رابطه ی سه ساله خارج شدم که شبانه روزم اون آقا بود.
      و دقیقا بحث های الکی پیش میورد و دراخر هم دیروز بهم گفت سلامت روانم‌اهمیت داره و تو آدم مناسب من نیستی و بیا محترمانه تمومش کنیم.

      محترمانه تموم شد و به خداحافظی کوچیک‌کردم و رفت

      دردم اینه که تلاشی برای برگشتش کردم که هردختری بود اینکارها رو‌نمیکرد سه بار رفت و برشگردوندم ولی دیگه اینبار رفت.

      آدم رفتنی خودش میگه اهل رفتنه

  32. همچی خوب بود انقد خوب که صبحا زود از خواب بیدار میشدم بااینکه شبش خیلی کم خوابیده بودم چون کل شب بااون صحبت میکردم
    هیچوقت اون قدر سرحال و سرزنده نبودم
    یه دفعه تو یه روز همچی خراب شد یه اشتباهی کرد که نتوستم ببخشمش کلی بهش بدبین شدم بااین که وافعا پشیمون بود میشد تو چشماش دید که پشیمونه ولی نتونستم ببخشمش
    اگه میخواستم بمونم بدبینی شدیدم اذیتش میکرد و نمیخواستم اذیتش کنم
    چون بدبینی بابام و شکاکی اش زندگی مادرمو جهنم کرده بود و منم نمیخواستم مثل بابام باشم
    تمومش کردم دیگه جوابشو ندادم
    شاید روزی صد بار بیشتر زنگ میزد و بقیه رو واسطه میکرد که رابطمون درست شه
    الان دوساله که گذشته و هیچ خبری از هم نداریم ولی من نمیتونم فراموشش کنم توفکرشم
    کسی دیگه به چشمم نمیاد
    انگار کل وجودم و عشقم خرج اون شد الان دیگه هیچی واسم نمونده که دوباره عاشق بشم
    کاش هیچ وقت نمیدیدمش کاش هیچ وقت وارد زندگیم نمیشد کاش …

    1. لطفاً بهش برگرد 😔 این دنیا ارزش هیچ نداره ک بخوای ب خودت سخت بگیری هر چیزی قابل بخششه وسعی کن مثل پدرت نباشی

  33. چطور میگید با ادمای جدید در ارتباط باشید تا فراموش شه؟
    من وقتی با ادمای جدیدم ارتباط دارم یادش میوفتم یا در به در دنبال یه شباهتم بین مردم با اون نمیدونم درک میکنید یا ن ولی جز اون حال کسیو ندارم:)

  34. سلام
    ۵ ساله به صورت دیوونه وار با یه نفر وارد رابطه شدم، خیلی فراتر از عشق و خاطره اوج گرفتیم همه جوره پشت هم بودیم اما…
    یه مدتیه بیکار شدم و برای شروع کار جدید سرمایه کم آوردم، ایشونم فک میکنه دارم موش میدوونم و سرکارش گذاشتم
    برا همین چند ماه اخیر خیلی خیلی بد به تیپ و تاپ هم میزنیم هرچیزی به هم دیگه میگیم متاسفانه، تموم کردن این رابطه جنبه میخواد که ندارم اصلا ندارم ینی نمیتونم
    واقعا نمیدونم چیکار کنم

  35. چقدر عالی بود.واقعا خوب بود..تمام این مراحلو پشت سر گذاشتم.غیر ازین هیچ چیز دیگه ای نیست..اولش خیلی سخته..من یک ماه سوگواری کردم.پذیرفتم.کار جدید پیدا کردم.ورزشو شروع کردم و الان مرحله ی آخرم، پذیرشِ پایانِ همه چی

  36. منم بعد ۶ سال زندگی مشترک وقتی فهمیدم بهم خیانت شده و دلیلش رو پرسیدم بهم گفت صیغه تموم شده و ما دیگه هیچ نسبتی با هم نداریم
    البته ۱ سال بود که رابطه اش باهام خیلی تغییر کرده بود
    الانم یکسال از جدایی میگذره ولی هنوز بهش فکر میکنم و دارم دیوونه میشم

  37. سلام به همگی دوستان. من هیچ وقت نتونستم الکی عاشق شم یا همزمان عاشق چن نفر باشم. از شکست قبلی ام یک سال اندی گذشته بود که با یکی دیگه وارد رابطه شدم. بعد از چهار سال کاملا خودم را جمع و جور کردم باهاش ازدواج کنم. من ده روز برام مشکل پیش اومد و تا برگشتم دیدم عوض شده. سه روز پیش فهمیدم داره عروسی میکنه. نمیدونم حالم رو چجوری توصیف کنم ولی خیلی داغونم. تمام دنیا رو سرم خرابه. اونقد دوسش داشتم و دارم از یکطرف از طرفی اونقد ازش ناراحتم
    بین عقل و عشق گیر کردم.

  38. سلام با عرض ادب و احترام به همه دوستان ، داشتم خاطرات عزیزان را می خواندم پشت هر خاطره انبوهی از نکته ها ی آموزنده و تلخی ها بود اما برای من هم بعد از ۶ سال جدایی اتفاق افتاده و به نوعی جواب رد دریافت کردم ، اما چاره ای نیست و باید ادامه داد سخت است اما زندگی هیچگاه منتظر ما نمی ماند و به مسیر خود ادامه می دهد باید ایستاد حتی اگر خیلی خیلی سخت باشد باید خودمان را دوست داشته باشیم هیچگاه نمی شود کسی را با زور کنار خود نگه داریم من به خودم میگم حداقل بخاطر خاطرات خوب گذشته باز شکر که او زنده است و فقط رفته و در جایی به دور از حضور من دارد زندگی می کند و تصور کنید اگر واقعا وجود نداشت چقدر بد بود البته این نظر من است اما من هم دارم تلاشم را می کنم که انسان قوی تری باشم و درک کنم یک پایان تلخ بهتر از تلخی بی پایان است.
    همه شما عزیزان را که به نوعی آزرده شدید دوست دارم و برای تک تک شما آرزوی سلامتی و شادی را دارم .لطفا بخندید و از جاتون بلند شید.

  39. من که الحمدالله نمی خوام خودم رو اسیر زنی بکنم و یا حتی ازدواج کنم.با هم جنسهای خودم هم خیلی رفاقت نمی کنم.متاسفانه تنها راه در امون موندن از آسیب‌های احتمالی روحی و اقتصادی همینه.نمی شه لپ لپ باز کرد به این امید که شاید به یه احتمالی طرف آدم درستی باشه و بعد ضررهای سنگین رو به جون خرید اون هم در این مملکت بی حساب کتابی که بهشت مجرم ها و شارلاتان هاست.

  40. پنج سال با هم بودیم،خوب بودیم،هر زمان بحث می‌شد کوتاه میومدم و میگفت تو حوصله منو داری،میدونستم دوستم داره اما یهویی از شش ماه پیش تغییر کرد و دیگه اولویتش نبودم تا میگفتم سلام شروع میکرد بحث کردن و بعدش پشیمون می‌شد.دنبال بهونه بود اما با کسی هم نبود،میگفت کارم برام از همه چی مهم تره،فقط کار کار،دو هفته اس کلا قطع ارتباط کردیم و من دارم میسوزم و درد میکشم ،حتی پیام های کاری رو هم جواب نمیده،جدایی خیلی سخته و سخت تر عشق یک طرفه،جدایی با مرگ یک پله فرقش هست
    امیدوارم از عهده اش بر بیام

  41. ممنون از راهکارهای خوبتون، جدایی خیلی سخته مخصوصا وقتی رابطه و خاطرات خوبی کنار هم داشته باشین ،و فقط به دلایلی مجبور به جدایی شین، آدم حس میکنه بهترین رفیقشو از دست داده

  42. ادم احساسی همه چیشو ا دست میده.منم همه چیمو ا دست دادم.بعد ۳سال تموم شد امروز.انقدی از رابطه باهاش صدمه دیدم ک دیگ حتی از بغل یه جنس مخالفم نمیتونم رد بشم،میترسم…این دنیا دنیای از دست دادناس…حالم ا حال الانم ب هم میخوره

  43. سلام من وضعم از همه عالم و ادم خرابتره تو مجازی عکس یه پسر رو دیدم اولش ازش خوشم نیومد زیاد ولی وارد رابطه شدم و خوش نیومدن رو فراموش کردم کلا بعد یه سال تقریبا از گذشت رابطه یهو که دیدمش تو دلم زلزله اومد همه چی خراب شد برگشتم به همون روز اول حتی خیلی خیلی بدتر من ادم صادقی ام بخدا باهاش درمیون گذشتم هزار بار بخاطر این چیزا جداشدم و برگشتم طفلی خیلی عاشقه جورکی که امکان داره از اه اون‌من با خاک یکسان بشم واقعا تو این مدت هر نگاهم به اطرافیان هزاران خیانت بود و از هموش خبر داشت بخاطر این موضوعات موهاش سفید شد و قلبش به تپش اومده ولی دیگه خسته شدم و جداشدم و اونم گفتش که برو گمشو و دیگه نمیبخشمت و حلالتم نمیکنم نمیدونم چیکار کنم کلا اعصاب و روانم رو از دست دادم بخاطری مشکلاتی تو خانوادم که دارم با خواهرام نمیفهمم چیکار کنم واقعا دوست دارم بمیرم نمیتونم به کسی ام بگم خاهشا راهنمایی ام کنید من با ادمی که این همه عاشقمه خیلی بدکردم ولی دست خودم نبود من اولویتم قد بلند بود بخدا

  44. من بعد سه سال و هشت ماه یا هفت و خرده ای دیگه خسته شدم از فکرم و ذهنتیم نسبت به دوست پسرم و ازش جدا شدم من خیلی بدبودم واقعا اون خیلی خوب و منو خیلی دوست داشت هزاران بار زجرش دادم و موهاش بخاطر من سفید شد من با قیافش مشکل داشتم بعد یه سال از رابطمون یهو ذهنیتم عوض شد واقعا ادم بی لیاقتی هستم خیلی از خودم خستم نمیدونم چرا وارد این رابطه شدم از اول یکم مشکل داشتم بعدش مشکلام رفع شد تا یه سال از اون یه سال دسگه روز خوش ندیدم هر نگام به اطرافیان هزاران خیانت بود کاش بمیرم😓طفلک اون چقد دوسم داشت

    1. بنظرم مشکلات شما از سطحی نگری میاد. فرقی نداره ظاهر آدما چطور باشه. همه روح و روان و قلب دارن.
      مثال میزنم: دوتا آدم بهت اعتراف عشقی کردن. یکی به نظرت بد قیافست و اون یکی خوش قیافه. از این دوتا آدم درخواست کن تست رادیولوژی بدن. عکسا که به دستت رسید یه چیز کاملا جالب میبینی. هردو عکس آناتومی بدن انسان نشون میدن. هیچکدوم از عکسا نمیتونن ثابت کنن که کدومشون بیشتر تورو دوست داره، یا کدوم خوش قیافه تره. با دوتا چشمی که داری حتی اگه درخواست رادیولوژی هم کنی فقط میتونی اسکلت و جمجمه ادمارو ببینی. اما عشق چیز مقدسیه، عشق نه درون جسم آدما بلکه درون روح و روان و قلبشونه.

    2. بازم منطورمو اشتباه برداشت نکن. منظور از قلب ، قلب فیزیکی آدما نیست. درباره چاکراها و به خصوص چاکرا قلب مطالعه کن.

  45. بعد چهار سال از اون رابطه ای که پر از عشق و حرفای خوب بو امروز همچی به یکباره پوچ و تموم شد، چن باری خاستیم از هم جدا بشیم ولی باز همو خاستیم ولی بیشتر به اصرار من، ولی باز قشنگ میساختیمش، پر از هیجان بودیم، هر روز برای دیدن هم لحظه شماری میکردم، هیچ وقت نبود از هم بی خبر باشیم، ولی الان باید جدا میشدیم و خودمم میدونم راهی نداره، ولیی خییییلی سخته، قلبم داره از جا کنده میشه، نیمی از من دیگه نیست، حس بدی دارم ولی میدونم قوی هستم و از پسش برمیام، به خودم ثابت میکنم که میتونم

    1. اگه کسی تمایل به رفتن داره کفشاشو جلوی در جفت کنید . در رو هم پشت سرش ببندید و برای ادامه ی زندگی بدون ایشون برنامه بریزید. لیاقت شما کسیه که قدر شما رو بدونه و هر لحظه استرس رفتن رو تو جونتون نندازه.

  46. بعد از ١٠ ماه آشنايى و دوستى امشب همه چيز رو تموم كرديم انگار همه چيز منو ياد اون ميدازه ولى مى خوام قوى باشم و خودم رو اذيت نكنم به خودم اجازه ى ناراحتى بدم ولى مراقب خودم هم باشم چون درد من كمتر از بقيه نيست ممنون بابت كمكتون اميدوارم بتونم از خودم خوب مراقبت كنم تا اين دوران تموم بشه براى همه هم آرزوى موفقيت ميكنم

  47. دوستی ما بعد از۲سال و نیم به پایان رسید…دوستی ای که صبح تا شب کنارِ هم بودیم…به ظاهر خیلی دوستم داشت..چرا میگم به ظاهر چون جایی که نباید پا پس میکشید و تلاش میکرد پا پس کشید،از اول هم نیتمون ازدواج بود..من خیلی دوسش داشتم،خیلیییی،دوبار بهم خیانت شد اما باز بخشیدم،ایام عید هم پارسال هم امسال حکم عذاب الهی رو داره برام،چون پارسالم این درد جدایی رو کشیدم اما بازم برگشتیم باهم..اما امسال دیگه کنار هم نیستم که شاید بازم برگردیم باهم..اون انتخابش رو کرد،انتخابش از من گذشتن بود…
    فقط خدا میتونه کمکم کنه که این روزامو بگذرونم..فقط خدا میتونه کاری کنه که با این مسئله کنار بیام،غمم زیاده و نمیتونم پیشه کسی ازش دم بزنم چون خودم تمومش کردم،تمومش کردم گفتم اگه بخواد واقعا منو برام تلاش میکنه اما به مرحله آخر که رسیدیم پا پس کشید…قلبم خیلی خستس خیلی..

    1. الان که اینو برات می نویسم من هم مثل تو قلبم عمیقا خسته س… روحم درد میکنه…خیلی تنهام.
      بعد ۲ سال / یک ماهه از یه رابطه اومدم بیرون ‌:’)

      خواستم بگم صبر داشته باش این روزا ام میگذره ‌

  48. من دو ماهه که ولش کردم ولی مجبور بودم وگرنه تا آخر عمرم پاش میموندم با اینکه نه از نظر سن و سال نه ظاهر به هم نمیخوردیم زیاد….
    اون بود که گفت عاشقمه و‌در آخر اون بود که کاری کرد که خودم از زندگیش برم تا کمتر عذاب وجدان‌بگیره 😏اینجاست که شاعر حق میگه :
    تو مرا آزردی که‌خودم کوچ کنم از شهرت
    تو خیالت راحت میروم از قلبت
    میشوم دور ترین خاطره در شبهایت…💔🏹

    1. می‌دونی بدی شما چیه .این که به جای طرف مقابلتونم تصمیم میگیرین.اگر نمیتونین بهترین باشین برا طرف مقابلتون.حداقل باشین بمونین شاید وجود شما تنها چیزیه که طرف مقابلتونو به زندگی امیدوار داشته باشه..اگه برای همسر نشدن رفیق نشدن دلیل دارین پیش خودتون.و برای ترک کردن دلیل درستی ندارین .عذاب کشیدن اونو بهانه برای رفتن نکنید

  49. جدایی جدایی .. واقعا دردناکه من بعد از ۶ سال دوستی جدا شدیم شبه اولم هست واقعا نمیدونم بتونم تا صبح بمونم یا نع ، واسم دعا کنید بتونم این مرحله سختو بگذرونم ، بخشی از قلبم احساس میکنم کنده شده ، نمیدونم چرا اشکم بند نمیاد ، هرکاری میکنم اروم نمیشم ، دوستمون حرف خوبی زد جدایی از یه رابطه احساسی با مرگ یه پله فرقشه ،

  50. با یکی دوست شدم که از من ۶ سال بزرگتر بود خیلی ازش خوشم میومد ولی همش میترسیدم منو ول کنه که در آخر همین کار رو کرد ۳۰ سالش بود و منم ۲۴ الان دقیقا ۳ ماه شده ولی هنوز که هنوز دارم به این فکر میکنم ای کاش اصلا نمیدیدمش شاید حالم اینجوری نمی‌بود

  51. ممنون از راهنمایی تون من هفت ماه عروسی کردیم تواین مدت دوبار قهر کرده وداداگاه رفتیم خیلی سعی کردم باهاش راه بیام‌همش میگفتم مقصر منم که درست شه زندگیم ولی بازم اون کارهایی که دلم نمیخواست انجامش بده هی تکرار میکرد.بااین راهنمایی شما بهتر وخیلی راحت تر میتونم طلاقش بدم.وبه فکر جایگزینش باشم مرسی ازشما

  52. جدایی واقعا سخته.۱۲ ساله دوست بودم .طرف چند سال آخر کلا احساساتش از بین رفته بود اصلا محبت نداشت اما من بازم باهاش موندم چون دوسش داشتم الان دوروزه کات کردم واسم دعا کنید همه خواستگارامو رد کردم بخاطرش هرز میپره .جدایی با مرگ ۱ پله فرقشه .

  53. از رابطه ی ۵ ساله ۳ روزی میشه ک جدا شدم انگار ک ۱۰ ساله 💔۲۳ سالمه اما درونم ۷۰ سالشه 🙃به دلایلی که ادم خندش میگیره رفت
    انقد راحت ک نمیتونم هنوز باور کنم
    رابطمون اول رفاقت بود بعد عاطفی شد
    ما همه جور رابطه ای داشتیم عین زن و شوهر بودیم انگار .. هر کی مارو میدید میگف عع اینا باهمن هنوز ! 🙂مطالب مفید بودن اما من نمیتونم فراموش کنم و نمیخوام ..هیچوقت به کسی اعتماد نمیکنم دیگه هیچوقت …

  54. پنج سال جدا شدم و ۴۲ سالمه ،اهل تفریح و هیجان و البته کاری و موفق و علاقمند به مطالعه و تحصیلات و در چند رشته تحصیل کردم اما گاهی تو لاک دفاعی می رفتم و عصبی و تند میشدم و این شد که زنی که عاشقم بود مشکلی که گاها عود میکرد یعنی اعتیاد باعث شد که درخواست بده و من بی اهمیت به موضوع ،اما حالا به خود اومدم چون بیست سال عمرم برای اون زندگی گذاشتم و دختری ۱۹ ساله دارم بنا بر برگشت بود اما دو سالی سنگ اندازی می کنه و منم تهدید و یکبار هم تهدیدم عملی کردم و چون به شدت تعصبی ام تهش میترسم فرمون از دستم دربره و کار بدم دست خودم

  55. جدایی وقتی بهش عادت کردی سخته و از همه مهمتر اینه که بچه داشته باشی و دلت برای بچت تنننننگ بشه و از لحظه لحظش بی خبر باشی، واقعا سخته

  56. ممنون از مطالب بسیار مفیدتون منم به طورکاملا یهویی از دیشب دارم با سوگ جدایی دست و پنجه نرم میکنم امیدوارم بتونم از پسش بر بیام .

  57. ۱سال و چند ماه باهم بودیم یبار اومدن خواستگاری مامانش رفت زنگ زد گف این وصلت صورت نمیگیره. بعد قطع کردم و با اصراراش دوباره برگشتم تو رابطه الان دیگه خودش خواست تمومش کنم ایندفه من وابستش بودم نمیخاستم بره هر چقدر گفتم مرغش یپا داشت میخواست بره آزادش گذاشتم روزای با اون پراز خوشی بود برام هنوزم دوسش دارم تا آخر عمرم دوسش خواهم داشت. ازدواج هم کنم دوسش خواهم داشت

  58. منم تازه جدا شدم اما تو این مدت چهار سال شاید ده بار رابطع رو قطع کردیم و درد قطع رابطه رو ده بار کشیدم و بعد از یک ماه برگشت و بعد از تلاش بسیار من را به رابطه برگرداند اما الان واقعا میدونم باید قطع بشه اما وقتی قطع میکنم خودم هم منتظرم اون پیام بده اما من جواب ندم در حالیکه در بدی کردن سنگ تمام گذاشتند

دیدگاهتان را بنویسید

دکمه بازگشت به بالا