فصل 5

فصل 5: او میخواهد با تو همبستر شود
در حال اجرای برنامه نمایشی استیو هاروی در دیترویت بودم که خانمی روی سکو آمد و به من و همکاران سلامکرد، دختری جذاب و خوش پوش بود، پوستی تیره و زیبا، دندانهایی سفید، اندامی خوشگل داشت و واقعاً سرحال بود. وقتی شروع به حرف زدن کرد، واقعاً پریشان شدم زیرا آثار بلوغ را در صدای او مییافتم. زن پختهای بود اما قیافهاش این را نشان نمیداد. بنابراین از آن خانم سنش را پرسیدم و او پاسخ داد که چهل و دو سال دارد، آهی کشیدم. فکر نمیکردم از سی سال کامل سنش یک روز هم بیشتر شدهباشد. از او پرسیدم: “چند فرزند داری؟” و او پاسخ داد: “پنج” و در حالی که نیشش تا بناگوش باز بود گفت: “خودم سه فرزند دارم و دو تای دیگر را به فرزندی پذیرفتهام.”
اکنون که اینجا مینشینم و فکر میکنم میبینم که خیلی راحت و آرام بود. او بیش از چهل سال داشت، نه تنها از بچه های خود، بلکه از سر شفقت و بخشندگی قلبی از دو کودک دیگر نیز مراقبت میکرد و با این حال بسیار جوان تر از سنش به نظر میرسید و آن را به خوبی دریافته بود. رک بگویم: من با این اطلاعات چندان کاری ندارم، حدس بزنید چرا؟ من با شادی تمام ازدواج کردهام و بر روی شادی تأکید میکنم. در آن موقع، گفتگو به صورت غیر منتظره روی داد و نتوانستم در مورد خیلی از چیزها از او سوال کنم؛ در مورد فرزندانش، جایی که کار میکند، اینکه وضع زندگیش چگونه است؟، درواقع هیچکدام از این سوالها را نپرسیدم.
دوست عزیز مطالعه ادامه مطلب برای اعضای ویژه سایت امکان پذیر است. با عضویت ویژه در سایت ، به تمامی تست های روانشناسی (بیش از 100 تست)، متن کامل کتاب ها و خلاصه کتاب ها دسترسی خواهید داشت