فصل سوم : کار و مشکلات آن
کودکان در ارزیابی میزان مسوولیت و توجه شما به عنوان پدر، بیشتر از آنکه به گفتههای شما اهمیت بدهند بر روی عمل شما به آن گفتهها تمرکز میکنند. آنها فرق بین کسی که فقط قول میدهد و کسی که به قولش عمل میکند؛ یا به عبارتی دیگر، فرق بین پدری که به حرفهایش عمل نمیکند و پدری که به قول خود وفا میکند را به خوبی میدانند.
برای این که بتوانید رابطه خود را با نوجوانتان حفظ کنید، سعی کنید همواره آماده کمک به او باشید و نمونه پدری شوید که میتوانند بر روی او حساب کنند. پس، به قولهایی که به او دادهاید عمل کنید؛ تلاشتان را به کار ببندید و زمانتان را تنظیم کنید تا در برنامههای او حضور داشته باشید؛ با کمک به او حمایت خودتان را نشان دهید؛ همواره در دسترس باشید تا بتواند درمورد مسایلی که برایش مهم است با شما گفت و گو کند و به حرفهایی که میزند گوش کنید. برقراری ارتباط با پدری که هیچ گاه آمادگی کمک را ندارد و غیرقابل اعتماد، بی اعتنا، بی توجه و غیرمعاشرتی است، بسیار دشوار است.
یکی از دلایل رایج دوری پدر و فرزند از یکدیگر، علاقه زیادی است که پدر به کارکردن نشان میدهد. همان طور که قبلاً اشاره شد، شکی نیست که پدر میتواند عشق خود را با کار و حمایت مالی خود از خانواده ابراز نماید، اما پدرها باید مراقب باشند که در انجام کار زیاده روی نکنند و بیش از اندازه به آن اهمیت ندهند زیرا در غیر این صورت کار، بین آنها و کسانی که به آنها عشق میورزند فاصله میاندازد.[ihc-hide-content ihc_mb_type=”show” ihc_mb_who=”6,7″ ihc_mb_template=”3″ ]
از آن جا که مرد از معاشرت با هم جنسان خود میآموزد که برای کار، بیشتر از روابط اهمیت قائل شود، میتوان گفت که تعهد او به مسوولیت، شغل، مقام و کار نیز بیانی دیگر از خود محوری اوست. البته، جمله آخر درمورد پدرانی که مجبورند برای اداره خانواده چند شغل داشته باشند، صدق نمیکند.
در این جا، روی صحبت من با پدرانی است که خود را با کار خود میشناسند و این مساله مهمترین مشغله ذهنیشان را در زندگی تشکیل میدهد؛ پدرانی که بیشتر وقت خود را در محیط کار خود میگذرانند .
به طور کلی، تصور این که اهمیت زیاد دادن به کار میتواند عواقبی منفی در پی داشته باشد، برای مردان دشوار است. آنها به دلیل نوع پیوندی که با فرزندشان برقرار میکنند و آنچه از معاشرت با هم جنسان درباره نقش جنسی خود میآموزند، بیشتر مایلند خانواده را فدای کار کنند و این دقیقاً برعکس آن چیزی است که مادران انجام میدهند.
در تحقیقی که در سال ۲۰۰۵ در آمریکا انجام شد مشخص شد که مردان ساعات بیشتری را صرف کار میکنند، در حالی که زنان بیشتر وقت خود را صرف خانه داری و مراقبت از فرزندان مینمایند.
اگر کار، شغل و موقعیت اجتماعی مهمترین دل مشغولی پدر شوند همواره این خطر وجود دارد که او از آنها به عنوان بهانهای برای شانه خالی کردن از مسوولیتهای خود به عنوان پدر و مرد خانواده استفاده نماید، به ویژه در دوران نوجوانی که فرزندان غریبهتر، سرکشتر و دردسرآفرینتر میگردند. به سه روش معمول که پدرها برای فرار از مسوولیت و دوری از نوجوانانشان به آنها متوسل میشوند، توجه نمایید:
- آنها با این بهانه که “سرم شلوغ است”، به جای همراهی با خانواده، وقت خود را صرف کار میکنند.
- آنها با این بهانه که “روز سختی داشتم”، استرس ناشی از کار را به خانواده هم منتقل میکنند.
- آنها با این بهانه که “مهم نیست طرز رفتارم با خانواده چه طور باشد”، در محل کار نهایت تلاش خود را میکنند ولی در خانه از این تلاش خبری نیست.
صرف وقت برای کار به جای همراهی با خانواده
“سرم خیلی شلوغ است.”
داستان زیر نشان میدهد که چگونه پدر میتواند کار خود را بهانهای قرار دهد تا از گذراندن وقت با فرزندان خود امتناع بورزد.
مردی که با جدیت تمام برای خانوادهاش کار میکرد
مردی که با جدیت تمام برای خانوادهاش کار میکرد، حتی فرصت دیدار آنها را نداشت؛ خانوادهای که دلتنگ او شده بودند و آرزو میکردند که ای کاش او بیشتر پیش آنها میماند و وقتی به خانه میآمد، آن قدر بدخلقی نمیکرد و نمیخواست که تنها باشد و از نوشیدنیاش لذت ببرد و تلویزیون تماشا کند. آیا آنها درک نمیکردند که پدر بعد از ۱۲ ساعت کار مداوم هر روزه، حتی در آخر هفتهها، خسته است و دارد خود را به آب و آتش میزند که برای خوشحالی خانوادهاش آدم موفقی شود؟ چه طور میتوانستند شکایت کنند که او به اندازه کافی به آنها توجه نمیکند، آن هم وقتی که هدایایی که برای تولدهایشان و جشن کریسمس میگرفتند، از هدایای تمام کسانی که میشناختند بیشتر بود؟ او داشت سعی خود را میکرد. پس دیگر چه از جانش میخواستند؟
واقعیت این که، چیزی که آنها میخواستند همراهی او بود، اما سوالهای مرد باعث شد تا افراد خانواده از این که دوست داشتند او را بیشتر ببینند، احساس گناه کنند. به همین خاطر سعی کردند خود را متقاعد کنند که از این که زیاد نمیتوانند پدر را ببینند باید ممنون هم باشند. ولی کوچکترین فرزند خانواده هنوز ناراحت بود چون پدر به قولهایی که به او داده بود، عمل نکرده و باز هم مجبور بود تا دیر وقت کار کند؛ دختر احساس میکرد پدر به او بیاعتنایی میکند چون بیشتر ترجیح میدهد سرکار بماند تا این که بخواهد وقتش را با او بگذارند؛ و عصبانی بود چون حق نداشت از این که پدر زیاد کار میکند عصبانی شود، برای این که این اصلاً تقصیر او نبود. کارش خیلی مهم بود و او مجبور بود زیاد کار کند!
با این همه، دختر به پدرش گفت که از یک چیز مطمئن است و آن این که اگر این بلایی است که قرار است با کار کردن سر همه بیاید، من هیچ وقت نمیخواهم مثل شما شوم. پدر در حالی که متأثر شده بود به دخترش گفت که آیا واقعاً فکر میکند او سخت کار میکند چون دوست دارد این طور کار کند؟
دختر با عذرخواهی گفت: البته که نه، چون چه کسی واقعاً میخواهد آن قدر سخت کار کند که نتواند خانواده عزیزش را ببیند؟
با همه این احوال، برای خانواده سخت است که قداست کار شما را به عنوان پدر زیر سوال ببرند؛ سخت است انتقاد کنند که چرا کارتان تا این ساعت طول میکشد و دیر به خانه میرسید، آن هم وقتی که خرج خانه با آنچه شما به دست میآورید، میچرخد یا حداقل باری از آن کم میکند و سخت است که شما را برای زیاد کار کردن، مقصر بدانند. در قصه دیدید که چگونه دختر کوچک خانواده از این که میخواست پدر خود را بیشتر ببیند، احساس گناه میکرد. با این وجود، اگر میخواهید با نوجوانانتان در ارتباط باقی بمانید باید با عمل خود اثبات کنید که پدر آنها بودن، برای شما به اندازه کارتان یا حتی بیشتر از آن، اهمیت دارد.
مردی که در قصه به آن اشاره شد، خانواده خود را به خوبی به لحاظ مالی تأمین مینماید، اما به سه روش از مسوولیتهای شخصی خود فرار میکند. او عدم توجه به وظایف پدری خود را به پای کارش مینویسد و ادعا میکند که این کار، تمام وقت و انرژیاش را میگیرد. هم چنین کارش را بهانه عدم حضور در خانواده قرار میدهد و بدین وسیله کلاً منکر میشود که خودش میخواسته است ساعاتی طولانی را صرف کار کند. به علاوه، او طوری رفتار میکند که به نظر برسد برای خانوادهاش کار میکند در حالی که بیشتر به خاطر رضایت خودش این کار را میکند. اما اگر بخواهد صادق باشد، خواهد گفت: “شغلم، مهمترین علاقه من است. اول به کار اهمیت میدهم و بعد که به خانه رسیدم، به کارهایی که میتوانم به عنوان پدر انجام دهم رسیدگی میکنم.”
به طور معمول، پدر باید خانواده را از دو لحاظ تأمین کند. او باید کار کند تا بتواند خانواده را از نظر مالی تأمین کند و دیگر این که باید به عنوان همسر و پدر همچنان در امور خانواده فعال باقی بماند. برقراری تعادل بین تعهد به کار و تعهد به خانواده هرگز آسان نیست. کار، مقتضیات خاص خود را دارد که پدر نمیتواند از آنها چشم پوشی کند اما باید این مسائل را برای نوجوان خود توضیح دهد تا او درک کند که چرا پدر نمیتواند آن اندازه که او دوست دارد، در تمام لحظات زندگی فرزندش حضور داشته باشد. “وقتی در ازای حقوقی که به من پرداخت میشود برای کارفرما کار میکنم، بخشی از آزادی شخصیام را از دست میدهم. وقت من در دستان اداره است و باید مطابق شرایط آن پیش بروم. به همین دلیل، با وجود این که دوست دارم در تمام بازیهای تو شرکت کنم، نمیتوانم چون باید تا دیر وقت سرکار بمانم.”
شما باید از قبول مسوولیتهای اضافی تا آن جا که شغلتان را در معرض خطر قرار ندهد، سرباز زده و در مقابل تا آنجایی که ممکن است برای خانواده وقت بگذارید. البته باید محدودهای را که برای خود ساختهاید دائماً بازبینی کنید چون کار، فریبنده است. ضرورتهای پایان ناپذیر شغلی و وسوسه این که با صرف زمان و نیروی بیشتر میتوانید پول بیشتری به دست بیاورید، آرام آرام تعادل موجود بین کار و خانواده را برهم میزند. ابتدا، صبحها زودتر به سر کار میروید و بعد، کمی دیرتر برمیگردید و کار بیشتری به خانه میآورید و بدین ترتیب فاصله بین خود و خانواده را بیشتر و بیشتر میکنید. پس، این بستگی به شما دارد که چگونه حد و حدود شغلتان را تعیین کنید تا برای نوجوانتان هم، زمان و انرژی کافی باقی بماند.
آگاهی از این تفاوت که انجام کار به انتخاب خودتان بوده یا به انجام آن مجبور شدهاید، شما را نسبت به کار زیاد، حساس نگه میدارد. اگر “اجبار” در کار باشد، پس شما قربانی کارفرمای خود شدهاید، اما اگر به “انتخاب” خودتان باشد، پس از روی اختیار این کار را کردهاید. چنانچه به اختیار شما باشد که کدام مسوولیت را قبول کنید، میتوانید زمان کاری خود را کاهش داده و زمان مناسبی را برای همراهی با خانواده کنار بگذارید.
واقعیت این است که هیچ جایگزینی برای حضور فیزیکی پدر وجود ندارد. اما اگر شغلتان طوری است که باید مدام سفر کنید، برخی از کارها به شما کمک میکند که باز هم در خانواده حضور داشته باشید. مثلا وقتی از نوجوانتان دورید، اجازه بدهید او صبح خود را با شنیدن صدای شما از پای تلفن آغاز کند که برایش آرزو میکنید روز خوبی داشته باشد. به علاوه، میتوانید به او ایمیل بزنید و درباره جایی که هستید، توضیح بدهید. شب نیز دوباره میتوانید به او زنگ بزنید تا بپرسید روزش را چگونه سپری کرده است و حتی میتوانید از او بخواهید تکالیفش را برای شما فکس کند تا از راه دور به او کمک کنید.
انتقال استرس ناشی از کار به خانواده
“روز سختی داشتم.”
به انواع فشارهایی که شغلتان به شما وارد میکند، فکر کنید. برای مثال: درخواستهای فراوان، حمایتهای اندک، جا به جایی مسوولیتها، برخورد ناعادلانه، سرزنش بیمورد، کمبود اعتبار، ارزیابیهای ضعیف، وقفههای مداوم، کارهای غیرمنتظره، انتظارات غیرواقعی، تعهدات نقض شده، تجدید سازماندهی پی در پی، ناامنی شغلی، رقابتهای داخلی، برنامهریزیهای متغیر، جلسههای بی فایده، مافوقهای بیتوجه، همکاران غیرقابل اعتماد، زیردستهای بیکفایت، خریدارهای گستاخ، مشتریهای بیمنطق، سهمیههای رو به افزایش، تلفنهای بیپاسخ، لحظات اضطرابآور، ناکامیهای مداوم، توهین، مشاجرههای آزاردهنده، سرپوش گذاشتن بر روی خسارات و خشمهای فروخورده. وقتی برای یک شرکت یا اداره مشغول به کار میشوید، ضروریات آن شرکت بر نیازها و اولویتبندیهای فردی، تقدم پیدا میکنند چرا که به حقوق بگیران، پول پرداخت میشود تا برای آنچه به آنها گفته میشود بیشتر از آنچه که خود دوست دارند، اهمیت قائل گردند.
کار با خود اضطراب میآورد. حتماً می گویید این که مطلب جدیدی نیست ولی شاید این جدید باشد که: اضطراب مسری است. کارولین هوانگ[۱] در مقاله خود با عنوان “اضطراب غیرمستقیم[۲]” (مجله زندگی خانوادگی بانوان[۳]، جولای ۲۰۰۶) مینویسد: “بدون شک، سر و کار داشتن با اضطراب دیگران، اضطراب آور است. در واقع، اضطراب اشخاص دیگر میتواند بین همه پخش شود: تنها به دلیل حضور در یک جمع، این زیان به همه سرایت میکند.”
پس، باید دقت کنید که وقتی به خانه بر میگردید استرسی را که پس از گذراندن یک روز سخت به آن دچار شدهاید، بر سر افراد خانواده خالی نکنید. چرا که آنها هم احساس استرس میکنند و بدین ترتیب فاصله شما با کسانی که به آنها عشق میورزید بیشتر میشود زیرا پدری که بچهها مشتاقانه انتظار دیدارش را میکشیدند به فردی تبدیل شده است که هیچ کس دوست ندارد به او نزدیک گردد. در واقع، آنها برای حفظ مصلحت خودشان سعی میکنند از شما فاصله بگیرند.
در طی سالهای گذشته، من برای توضیح استرس و سرایت آن به دیگران به استفاده از یک مدل روی آوردهام. به این ترتیب که وقتی ضروریات شغلی آزاردهنده میشوند، روحیه را تضعیف میکنند و انرژی را تحلیل میبرند، باید مراقب چهار اثر استرس بر انسان باشید:
اثر اول: خستگی مفرط. خستگی مفرط از کار زیاد نهایتاً منجر به ایجاد دیدگاهی منفی نسبت به زندگی میشود. در چنین حالتی، شما به عنوان مردی که از کار روزانه ناامید و خسته است، توجهتان بیشتر به نکات منفی جلب میشود تا نکات مثبت. مثال: پسر بچه ۱۲ سالهای را در نظر بگیرید که به سمت پدر خستهاش که البته به عملکرد فرزندش بیش از هرچیزی اهمیت میدهد، میدود تا کارنامهاش را که چند نمره ۲۰، چند نمره ۱۸ و یک نمره ۱۴ دارد به او نشان دهد. پدر هم در پاسخ با نادیده گرفتن نمرات خوب، میگوید: “۱۴ هم شد نمره که تو گرفتی!”، “تا دربارهاش توضیح ندهی، حق نداری جایی بروی!” اکنون پسر که به جای شنیدن تشویق، مورد سرزنش قرار گرفته است، از پدری که میتوانست آغوش نیروبخش خود را به او هدیه دهد، فاصله میگیرد.
اثر دوم به رنجشی که شما از سرخوردگی روزانه احساس میکنید، مربوط میگردد. استرس انباشه شده در طول روز، احساستان را جریحهدار میکند و شما را بیش از حد حساس مینماید. لحظات پر اضطراب و عوامل تشدید کننده آن در طول روز نیز منجر به تنشهایی میشوند که آسیب پذیری شما را نسبت به سهلانگاریها یا مشکلات کوچک افزایش میدهد. اکنون با روحی آسیب دیده، شما به آسانی آزرده میشوید. مثال: پدری را در نظر بگیرید که با خاطری رنجیده، به خانه باز میگردد ولی به جای آرامش و سکوت، با صدای بلند آهنگی که از اتاق دختر ۱۶ سالهاش بیرون میآید، مواجه میگردد و این به شدت او را عصبی میکند. پس به اتاق دختر میرود و با صدای بلند فریاد میزند: “صدایش را کم کن!” و دختر که خوشحال بود پدر میخواهد به خانه برگردد و قصد داشت به او خوش آمد بگوید، در اتاق را با بی اعتنایی پشت سر او میبندد.
اثر سوم استرس، فرسودگی روانی است. شما که پس از صرف انرژی خود برای مشکلات تمام نشدنی کار، دیگر توانی برایتان باقی نمانده است که بخواهید باز هم در جایی دیگر به کار ببندید، نسبت به مسایلی که به طور معمول برایتان اهمیت داشتهاند بیتفاوت میشوید و این طور به نظر میرسد که توجه خود را از دست دادهاید. مثال: زنی را در نظر بگیرید که درباره مشکلات بچه ها با همسر خود حرف میزند، اما مرد از آن جا که دیگر انرژی ندارد تا به چیزی توجه نماید، تازه بعد از گذشت پنج دقیقه از صحبتهای زن از او میپرسد: “داشتی چی میگفتی؟” زن که نزدیک است از عصبانیت منفجر شود، میگوید: “داشتم چی میگفتم؟ یعنی حتی یک کلمه هم از چیزهایی که گفتم را نشنیدی؟” و این گونه میشود که زن از بیتوجهی شوهرش میرنجد؛ شوهری که حتی حاضر به گوش دادن هم نیست. اکنون، مرد علاوه بر بچههایش، از همسر خود هم فاصله میگیرد.
و اثر آخر استرس، درهم ریختگی عصبی است که از ناتوانی برای انجام آنچه که به طور معمول قادر به انجام آن بودهاید، ناشی میشود. این مساله میتواند به لحاظ جسمی به شما آسیب بزند، طوری که آسانتر مریض شوید و دیرتر بهبود پیدا کنید؛ و نیز به لحاظ عاطفی شما را در دام نگرانیهای مداوم، اضطراب شدید، ناامیدی یا افسردگی بیاندازد و بالاخره به لحاظ اجتماعی، از شما انسانی گوشه گیر بسازد. در هرصورت، این امر سبب میشود تا نتوانید از عهده نقش خود به عنوان یک عضو موثر در خانواده برآیید. مثال: مردی را نظر بگیرید که افراد خانوادهاش به دلیل استرس بیش از حد او، از او دور شدهاند و حالا در حالی که در تنهایی خود دست و پا میزند، سعی میکند آرامش مورد نیازش را در مواد شیمیایی و وسایل الکترونیکی جستجو کند. او یک نوشیدنی قوی برای خود میریزد، به اتاق خوابش میرود، در را میبندد، تلویزیون را روشن میکند و خود را از دسترسی به دیگر افراد خانواده دور نگه میدارد. مرد با این که در خانه است، اما وجودش احساس نمیشود. او در فاصلهای دور به سر میبرد، فاصلهای که افراد خانواده تصمیم گرفتهاند برای آرامش خود، با وی حفظ کنند و او را به حال خود بگذارند. حالا دیگر، این مرد از افرادی که سخنان محبتآمیزشان میتوانست خستگی یک روز سخت را از تنش بیرون کند، کاملاً دور شده است.
یک بار دیگر چهار اثر استرس را بر رابطه شما با خانوادهتان بررسی میکنیم.
- خستگی مفرط باعث میشود شما منفی گرا شده و از پسر خود انتقاد کنید.
- رنجش باعث میشود شما بیش از حد حساس شده و با دختر خود رفتار تندی داشته باشید.
- فرسودگی روانی باعث میشود شما بیتفاوت شده و به همسر خود بیتوجهی کنید.
- درهم ریختگی عصبی باعث میشود شما منزوی شده و از تمام افراد خانواده فاصله بگیرید.
برای این که از تکرار این سناریوی ناخوشایند برای خود، آن هم پس از گذراندن یک روز طاقتفرسا جلوگیری کنید، سعی نمایید شیوه رفتارتان را قبل از ورود به خانه تغییر دهید تا برای برخورد با دنیای پر دردسر نوجوانان که در خانه چشم انتظار شما هستند، آماده باشید. این تغییر را میتوانید با عملی کردن سه راهکار زیر محقق کنید: استراحت، تجدید قوا و بهبودی.
البته این سه راهکار، وقت زیادی از شما نمیگیرد. مثلاً میتوانید در حین رفتن به محل کار یا در مسیر برگشت به موسیقی گوش کنید و در زمان استراحت خود ورزش کنید، روزنامه بخوانید، قبل از ترک محل کار با همکاران خود خوش و بش کنید و هر کار دیگری که خستگی را از تن شما بیرون میکند و به شما کمک میکند تا مشتاقانه درست در زمانی از روز که همه افراد خانواده احساس خستگی میکنند، به خانه باز گردید. پس استرس خود را انکار نکنید و پس از گذراندن یک روز سخت و طولانی آن را با خود به خانه نیاورید، چون اصلاً به نفع شما نیست.
به کار بستن نهایت تلاش خود در محل کار و امتناع از آن در خانه
“مهم نیست طرز رفتارم با خانواده چه طور باشد.”
به حرفهای این پدر توجه کنید و ببینید که چه طور تفاوت رفتار خود در محل کار و خانه را توضیح میدهد. “در محل کار، باید مراقب رفتارم با دیگران باشم چون اگر کسی از من دلخور شود، میتواند برای من دردسر درست کند، پس مواظب هستم که درست انجام وظیفه کنم. و البته با مشتریان هم باید به نحو احسن رفتار کنم چون نمیخواهم فرصتی را که پیش آمده خراب کنم. اما در خانه وضع فرق میکند. میتوانم کار نکنم، بیتفاوت باشم و هر طور که خواستم، رفتار کنم چون به هرحال آنها خانواده من هستند و هر طور شده با من کنار میآیند.”
درست است. شاید افراد خانواده بد رفتاری او را تحمل کنند ولی مطمئناً بیتوجهی و بیمحبتی او را دوست ندارند. این مرد نیز مانند بسیاری از پدرهای دیگر مبنای رفتارش را بر این تصور غلط گذاشته است که روابط کاری نیازمند تلاش هستند چون به کارمندان برای انجام کار حقوق پرداخت میشود ولی رابطه با اهالی خانه تلاش زیادی لازم ندارد چون عشق بدون قید و شرط است و اعضای خانواده هم مورد اطمینان هستند. در بدترین حالت، این تمایز منجر به یک دوگانگی میشود به طوری که مردی که در اجتماع به دلیل کار خوبش مورد تحسین همگان است در خانه به طور پنهانی، با اعضای خانوادهاش بدرفتاری میکند. باتوجه به شواهدی که از جلسات مشاورهام به دست آوردهام میتوانم بگویم که این پدیده بسیار بیشتر از آن چیزی که فکر میکنیم رایج است.
توجه شما را به مثال دیگری درباره این مشکل جلب میکنم: تصور کنید که شوهر، همسر و دو پسر نوجوانشان دور میز شام نشستهاند. مادر و دو پسر سرشان پایین است و آرام مشغول غذا خوردن هستند در حالی که پدر که سروکارش هر روز با معاملههای کلان است، از کاستیهای پسران نوجوانش مینالد و از غذا نیز شکایت میکند و هیچ کس هم جرات نمیکند کلمهای بر زبان آورد مبادا او عصبانیتر شود. در همین لحظه، تلفن زنگ میزند. او گوشی را برمیدارد و در یک چشم برهم زدن به فردی صمیمی، شوخ طبع و باملاحظه تبدیل میشود که هرکسی آرزوی دیدارش را دارد. “البته که نه، هر وقت خواستید میتوانید به خانه زنگ بزنید، اصلاً مشکلی نیست. خوب کردید که الان تماس گرفتید. هیچ چیز من را از این که با یک مشتری جدید صحبت کنم، خوشحالتر نمیکند. چه کمکی از من ساخته است؟” و در این ده دقیقه، پسرها مشاهده میکنند که پدرشان چه طور ماهرانه، با غریبهای تازه آشنا مانند یک دوست قدیمی برخورد میکند. بالاخره پدر گوشی را قطع میکند، اما قبل از آن که همان قیافه همیشه آشنا را به خود بگیرد یکی از پسرانش میپرسد: “بابا، چه طور است که رفتارت با غریبهها بهتر از ما است؟”
حقیقت این است که با نگاه به اعمال هر فرد میتوان دریافت که او چه مسایلی را برای خود در اولویت قرار داده است. در این مثال نیز به وضوح دیده میشود که پدر گمان میکند شخصی که پول میپردازد لیاقت رفتاری بهتری دارد تا افراد خانوادهاش که از عشق و محبت خود برای او مایه میگذارند. پس، اگر شما هم جزو آن دسته از پدرانی هستید که تصور میکنند باید برای افرادی که در محیط کارشان میبینند تمام سعی خود را به کار ببندند و ته مانده آن را هرچند هم که بد باشد برای خانواده نگه دارند، دوباره فکر کنید. در برخورد با نوجوانان، از هر دست بدهید از همان دست پس میگیرید. بنابراین پدری که شرح آن رفت احتمالاً در پاسخ، با همان رفتار تند و تحقیرآمیزی که خود با اطرافیانش داشت، مواجه خواهد شد. اگر او از پسرانش انتظار خوش رفتاری دارد، باید ابتدا خودش پیش قدم شود و چنانچه دوست دارد رابطه خود را با اعضای خانواده حفظ کند، باید به بهترین شکل ممکن با آنها برخورد کند.
“نزاکت” واژهای است که به اصول رفتار مودبانه اشاره میکند؛ اصولی که پدر باید آنها را در خانه به کار ببندد. این واژه قدیمی و از مد افتاده، حکایت از رفتاری میکند که مشخص مینماید تا چه حد ملاحظهکار هستید و تلاش میکنید با دیگران رفتار پسندیدهای داشته باشید.
رفتار مودبانه و با نزاکت دارای علایم کوچکی است که مشخص میکند مردم در زندگی روزمره خود تا چه اندازه با یکدیگر از روی ملاحظه برخورد میکنند. به عنوان مثال: آیا نوجوانان ترجیح میدهند به آنها دستور داده شود که کاری را انجام دهند یا از آنها خواهش شود که کاری انجام دهند؟ آیا شما ترجیح می دهید وقتی درباره مطلب مهمی صحبت میکنید، نوجوانتان حرف شما را قطع کند یا به حرفهای شما با دقت گوش کند؟ آیا شریک زندگی شما ترجیح میدهد به خاطر کارهای مثبتی که انجام داده است، به او توجه شود یا مورد بی اعتنایی قرار گیرد؟ آیا نوجوانتان وقتی نهایت تلاش خود را به کار میبندد، دوست دارد از او انتقاد شود یا از او تعریف شود؟ آیا شما ترجیح میدهید به خاطر لطفی که در حق فرزندتان کردهاید از شما تشکر شود یا به شما بیتوجهی شود؟ آیا ترجیح میدهید وقتی به دلیل کارتان به شما احساس ناامیدی دست میدهد، کسی شما را در آغوش بگیرد یا خیر؟ خواهش کردن، گوش دادن، توجه کردن، تعریف کردن، تشکر کردن و در آغوش گرفتن، تنها چند نمونه از علایم رایج رفتار مودبانه و با نزاکت است که باعث ایجاد احساس خوب در طرف مقابل میشود.
بیایید از جنبهای دیگر بر روی این سوالها تمرکز کنیم. اگر هیچ کس با نزاکت رفتار نکند ممکن است برای نوجوانان چه اتفاقی بیافتد؟ چه احساسی به آنها دست خواهد داد اگر شما مدام به آنها دستور بدهید، وقتی صحبت میکنند حرفشان را قطع نمایید، کارهای مثبتشان را نادیده بگیرید، از کار آنها انتقاد کنید، به لطفی که در حقتان انجام دادهاند، بیتوجهی کنید و هنگامی که ناراحت هستند حتی آغوش خود را هم از آنها دریغ کنید؟
رفتاری که از روی نزاکت نباشد، احساسات دیگران را جریحهدار میکند. این رفتار نیز مانند رفتار مودبانه، علایمی دارد که مفهوم خاصی را به فرد القا میکند. به عنوان مثال: گوش ندادن به حرفهای نوجوان برای او به معنای عدم تأیید حرفهایش است: “پدر هیچ وقت حاضر نیست به حرفهای من گوش بدهد!”. تشکر نکردن از نوجوان برای او به معنای عدم درک کاری است که برای شما کرده است: “هیچ کدام از کارهای من برای پدر ارزش ندارد!”. بغل نکردن نوجوان برای او به معنای عدم وجود محبت از جانب شماست: “مطمئنم که پدر مرا دوست ندارد!” و تعریف نکردن از نوجوان برای او به معنای عدم رضایت شما از کاری است که انجام میدهد: “پدر از هیچ کدام از کارهای من راضی نیست!”. رفتارهای مودبانه و با نزاکت در عین سادگی، اهمیت زیادی دارند چرا که معانی عمیقی را القا میکنند. به همین دلیل است که همکاران و مشتریان شما تنها کسانی نیستند که شایستگی چنین رفتارهایی را دارند. پس، به فکر خانواده خود هم باشید.
با داشتن ادب و نزاکت به سادگی میتوان محبت را به دیگران منتقل کرد، چون بینزاکتی باعث رنجش دیگران میشود. این گفته کندی را به خاطر داشته باشید که میگوید:”سعی کنید در شرایط سخت هم رفتار خوبی داشته باشید”. بنابراین تحت بدترین شرایط، سعی کنید خوب رفتار کنید و با حفظ نزاکت علیرغم مشکلات موجود در خانواده یا محل کار، هدایت خانواده را به دست بگیرید. چنانچه در روابط خود با نوجوانان با آنها مانند یک مشتری برخورد کرده و رفتاری از با نزاکتی داشته باشید، رابطه شما آنچنان محکم میشود که نگرانیهای معمول دوران نوجوانی در نظر شما رنگ می بازند.
پس، نکات زیر را در مورد شغلتان به خاطر بسپارید:
- از کارتان به عنوان بهانهای برای دوری از خانواده استفاده نکنید؛
- استرس و فشارهای کاری خود را به خانه نیاورید و آن را به افراد خانواده سرایت ندهید؛
- در رفتاری که با افراد خانواده دارید همان اندازه ملاحظهکار باشید که با رییس و بهترین مشتری خود هستید.
[/ihc-hide-content]
آخرین دیدگاه ها