جستجو برای:
  • صفحه اصلی
  • کلینیک ها
    • کلینیک تخصصی سابلیمینال
    • کلینیک تخصصی هیپنوتیزم
    • کلینیک تخصصی پانیک و اضطراب
    • کلینیک تخصصی وسواس
    • کلینیک اعتماد به نفس
    • کلینیک اختلالات جنسی
    • کلینیک خواب
    • کلینیک افسردگی و دوقطبی
    • کلینیک لاغری
    • کلینیک ترک سیگار
    • کلینیک کودک و نوجوان
    • کوچینگ
    • پادکست ها
    • ازدواج و روابط عاطفی
    • فیلم درمانی
    • مقالات
    • گروه درمانی
  • دوره های غیرحضوری
  • دوره های حضوری
  • تست روانشناسی
  • کتاب ها
    • کتاب های چاپی
    • کتاب های الکترونیک
  • دوره های سابلیمینال
    • سابلیمینال های جذب
    • سابلیمینال های توسعه فردی
    • سابلیمینال های زیبایی و سلامتی
    • سابلیمینال های ذهنی و تحصیلی
    • سابلیمینال های مشکلات روانشناختی
    • سابلیمینال های تله های زندگی
    • سابلیمینال های مهارت و توانایی
    • سابلیمینال های فوبیا و ترس
    • سابلیمینال های ورزشی
    • سابلیمینال های معنوی و مذهبی
    • سابلیمینال های هنری
    • سابلیمینال های رایگان
    • سابلیمینال اختصاصی
  • درباره ما
    • سئوالات متداول
    • رزومه دکتر بهشتیان
    • تماس با ما
    • مشاوره رایگان
    • راهنمای خرید و استفاده از سایت
دکتر بهشتیان
  • خلاصه کتاب
  • کتاب آنلاین
  • کتاب ها
  • کلینیک سابلیمینال
  • دوره های غیر حضوری
  • تست های روانشناسی
0
وارد شوید/ عضویت
  • صفحه اصلی
  • کلینیک ها
    • کلینیک تخصصی سابلیمینال
    • کلینیک تخصصی هیپنوتیزم
    • کلینیک تخصصی پانیک و اضطراب
    • کلینیک تخصصی وسواس
    • کلینیک اعتماد به نفس
    • کلینیک اختلالات جنسی
    • کلینیک خواب
    • کلینیک افسردگی و دوقطبی
    • کلینیک لاغری
    • کلینیک ترک سیگار
    • کلینیک کودک و نوجوان
    • کوچینگ
    • پادکست ها
    • ازدواج و روابط عاطفی
    • فیلم درمانی
    • مقالات
    • گروه درمانی
  • دوره های غیرحضوری
  • دوره های حضوری
  • تست روانشناسی
  • کتاب ها
    • کتاب های چاپی
    • کتاب های الکترونیک
  • دوره های سابلیمینال
    • سابلیمینال های جذب
    • سابلیمینال های توسعه فردی
    • سابلیمینال های زیبایی و سلامتی
    • سابلیمینال های ذهنی و تحصیلی
    • سابلیمینال های مشکلات روانشناختی
    • سابلیمینال های تله های زندگی
    • سابلیمینال های مهارت و توانایی
    • سابلیمینال های فوبیا و ترس
    • سابلیمینال های ورزشی
    • سابلیمینال های معنوی و مذهبی
    • سابلیمینال های هنری
    • سابلیمینال های رایگان
    • سابلیمینال اختصاصی
  • درباره ما
    • سئوالات متداول
    • رزومه دکتر بهشتیان
    • تماس با ما
    • مشاوره رایگان
    • راهنمای خرید و استفاده از سایت

بلاگ

دکتر بهشتیان > دسته‌بندی نشده > فصل اول: تفاوت‏گذاری دقیق به منظور کمک به خوانندگان برای درک بهتر

فصل اول: تفاوت‏گذاری دقیق به منظور کمک به خوانندگان برای درک بهتر

 

کتابی که پيش رو داريد شامل پاره‏ای “توصيه‏های عملی” است. در این کتاب سعی بر آن است تا به این سوال پاسخ داده شود که: “پدر باید چه کارهایی انجام دهد و چه گفته‏هایی را بر زبان آورد تا بتواند ضمن مواجهه با چالش‏ها و تغییرات دوران نوجوانی که به طور طبیعی به وقوع می‏پیوندند، رابطه خود را با فرزندانش حفظ کند؟” این کتاب، “شغل”، “میزان کار” و “نقش” پدر به عنوان ولی و مرد خانواده را به بحث می‏گذارد و با استفاده از توضیحات، مثال‏ها و مکالمات بین اشخاص، به شرح راه‏های متفاوتی می‏پردازد که پدر می‏تواند با بهره‏گیری از آنها در فراز و نشیب‏های دوران نوجوانی به حضور موثر خود در این دوره از رشد ادامه دهد؛ دوره‌ای که با سفر آزمون و خطای دخترها و پسرها به سوی کسب استقلال، آغاز می‏گردد.

لطفاً ضمن خواندن این کتاب، چهار نکته زیر را به خاطر بسپارید.

  • ابتدا، توجه کنید که هیچ پدری نمی‏تواند به تمام ویژگی‏های برجسته‏ای که در این کتاب توضیح داده شده است، دست پیدا کند. چرا که این ویژگی‏ها با وجود تعدد فراوان، برای هر خانواده‏ای مناسب نیستند. پس تنها آن دسته از نظرها و توصیه‏ها را که با شرایط شما سازگار هستند، انتخاب کنید.
  • دوم، روش‏هایی که با استفاده از آنها می‏توانید با نوجوانان خود ارتباط برقرار کنید، بسیار بیشتر از آن هستند که در این کتاب توضیح داده شده است. مثال‏های این کتاب تنها به شما کمک می‏کنند که بدانید به عنوان پدر انتخاب‏های متعددی پیش روی خود دارید.
  • سوم، تفاوت‏های جنسیتی بین زن و مرد که در این کتاب به آنها پرداخته شده است، تنها بر اساس تمایلات زنان و مردان، گوناگونی این تمایلات و خواست‏های متفاوت افراد از آنها، دسته بندی گشته و هیچ الزامی را نمی‏رساند.
  • و چهارم، به خاطر بسپارید که تعریف واحدی از پدر بودن که بتوان آن را به تمام پدرها بسط داد، وجود ندارد و اساساً نباید هم وجود داشته باشد. تجربه‏های متفاوت، خلق و خوی شخصی، تنوع فرهنگی، سنت‏های خانوادگی، شرایط زندگی، آموزش مذهبی، ویژگی‏های متفاوت پدر و فرزند و زندگی زناشویی، همه و همه موجب می‌شوند تا تعریف نقش پدری و ایفای آن حتی بین دو پدر هم دقیقاً یکسان نباشد. واقعیت این است که هیچ نسخه جهان شمولی از ویژگی‏های پدری وجود ندارد. پس، وظیفه یک مرد تنها این است که با تمام وجود سعی کند بین محدودیت‏های انسانی، تمایلات شخصی و شرایط زندگی خود، تعادل برقرار سازد.

پدر با طرز رفتار با افراد خانواده و دیگران، تأثیر فراوانی بر روی رشد فرزندان می‏گذارد؛ به ویژه نوجوانان که در جستجوی الگوهایی برای تقلید و تبعیت هستند. چنانچه پدر برهه حساس نوجوانی را نادیده بگیرد، فرصت‏های خود را از دست بدهد، تأثیر این دوره را انکار نماید و از زیر بار مسوولیت شانه خالی کند، رابطه او با فرزندانش دچار مشکل می‏گردد.

این کتاب به شما نمی‏آموزد که چگونه یک پدر کامل شوید چون اساساً چنین فردی وجود ندارد. قدرت و ضعف، قضاوت‏های خوب و بد، ملاحظه‏کاری و خودخواهی و کارهای درست و اشتباه، باید در کنار هم باشند و این بهترین شیوه رفتار پدر و مادر با فرزندان خود است. بنابراین، هدف من این نیست که به شما بگویم چگونه پدری کنید بلکه از شما می‏خواهم تا درباره این که می‏خواهید چگونه پدری باشید، فکر کنید، به ویژه در دوران نوجوانی فرزندان‌تان که تازه قسمت مشکل کار شما آغاز می‏گردد.

فصل اول: تفاوت‏گذاری دقیق به منظور کمک به خوانندگان برای درک بهتر

[ihc-hide-content ihc_mb_type=”show” ihc_mb_who=”6,7″ ihc_mb_template=”3″ ]

پدر، مادر نیست؛ نوجوان، بچه نیست

پدر شدن لحظه آغاز راهی است که به محض ورود به آن نه تنها باید قدم در نقش جدیدی بگذارید بلکه باید از مسئولیت شریک زندگی بودن نیز پا را فراتر گذاشته و مجموعه دلهره آوری از مسئولیت‏های جدید را که تعاریف متفاوتی از مرد بودن ارایه می‏دهند، بپذیرید؛ تعاریفی مانند: تربیت کننده، نان آور، ولی و مرد خانواده.

برخی ازشما تجربه این “مسئولیت های جدید” را دارید و در مقایسه با دیگران با روی گشاده‏تری به استقبال آنها می‌روید. در واقع، تجربیات عموما رضایت‌بخشی که از پدر خود و شیوه تربیت کردن او به ‌دست آورده‏اید، نمونه‌های امید بخشی هستند که می‏توانید به عنوان الگو مورد استفاده قرار دهید. “من می‏خواهم برای بچه‌هایم بابای خوبی باشم، همان طور که پدرم بود.” از طرف دیگر، اگر از پدر خود محبت رضایت بخشی دریافت نکرده باشید؛ رابطه عاطفی خشکی با پدر داشته یا پدرتان حضور فیزیکی در خانه نداشته باشد؛ یا با پدری بد رفتار در خانواده‌ای بد زبان زندگی کرده باشید، از ایفای نقشی که هیچ اعتماد به نفسی در آن یا تصوری از انجام آن ندارید، احساس ترس می‏کنید. در بدترین حالت، ممکن است این طور احساس کنید که شما نیز مقدر شده‌اید تا غصه‌ها و آشفتگی‌های قدیمی را که از دوران کودکی به خاطر می‌آورید در خانواده جدید خود به کار ببندید.

چنانچه اکثر خاطراتی که از بزرگ شدن خود به یاد می‌آورید دردناک باشند، سازگاری با نقش پدری برایتان بسیار سخت و اضطراب آور می‌شود. بنابراین به جای تعهد نسبت به نقش خود، از آن فرار می‏کنید و با سپردن تربیت کودک به همسر و قطع ارتباط با بچه‌های خود از ابتدا، از قبول این مسئولیت سر باز می‌زنید. احتمالاً این طور تصور می‏کنید که “هیچ چیز درباره پدر بودن نمی‌دانم!” البته که چنین نیست. تمام پدرها، مانند تمام مادرها بر اساس تجربیات دوران کودکی خود الگویی در اختیار فرزندان خود قرار می‌دهند که مربوط به شیوه پدری و مادری می‌شود که برای برخی شامل چگونه بودن و برای برخی شامل چگونه نبودن است. پدرانی که از پدر خود تجربیات مثبتی دارند، می‌توانند تعاریف خود از این نقش را بر اساس “چگونه بودن” بنا کنند و پدرانی هم که تجربیاتی منفی دارند، می‌توانند تا حدودی این تعاریف را بر اساس “چگونه نبودن” قرار دهند. آنها می‌توانند صادقانه به خود بگویند: “من اطلاعات زیادی درباره پدر بودن دارم چون می‌دانم که چگونه رفتار نکنم.” و از این تجربیات منفی راهکاری مثبت ساخته می‌شود، چون پدر می‌تواند از خود بپرسد “حالا بر اساس این تجربیات، من می‌خواهم چگونه پدری باشم؟” و از این جاست که پاسخ‌های سودمند به ذهن متبادر می‌شوند: “می‏توانم قدردان باشم نه ناراضی. می‏توانم مشوق باشم نه عیب‌جو. می‏توانم خود را علاقه‌مند نشان دهم نه بی‏تفاوت. می‏توانم وقتم را با دیگران بگذرانم نه اینکه همیشه بگویم وقت ندارم. می‏توانم در عین مخالفت، شنونده حرفهای دیگران باشم نه اینکه جلوی صحبت کردن آنها را بگیرم. می‏توانم در حین مشاجره، معقول و منطقی باشم و از روی عصبانیت و با تهدید صحبت نکنم.”

اگر با خود عهد کنید که از این تجربه منفی که با رنج فراوان به دست آورده‌اید در جهت مثبت استفاده کنید، دیگر مجبور به تکرار آن گذشته تلخ نخواهید بود. در جلسات مشاوره من، پدرانی هستند که با فراموش کردن آنچه دیده‌اند، در صدد ایجاد آنچه که می‌خواهند، بر آمده‌اند.

پدر، مادر نیست.

علاوه بر مقایسه بین شیوه رفتاری پدرتان با شما و شیوه‌ای که شما می‌خواهید با فرزندانتان رفتار کنید، باید تقسیم‌بندی دیگری را نیز مد نظر قرار دهید که: پدر، مادر نیست.

پس از تولد کودک، شما باید به عنوان پدر عقب‌افتادگیهای فراوانی را که در رابطه شما و کودکتان وجود دارد، جبران کنید چرا که پدر و مادر هر کدام در زمانها و مکانهایی کاملاً متفاوت، روابط جداگانه‌ای را با نوزاد تجربه می‏کنند. 9 ماه بارداری، زایمان و روابط صمیمانه بین مادر و نوزاد در هنگام شیر خوردن کمک می‌کند تا همسرتان رابطه‌ای توﺃم با وابستگی عمیق فیزیکی با فرزندتان داشته باشد؛ او از ابتدا و با شیوه‌هایی رمزآلود که شما هرگز قادر به تجربه آن نخواهید بود، پیوندی ناگسستنی را با کودک آغاز می‌کند. او کودک را می‌شناسد (و کودک او را) چه در داخل و چه در خارج از رحم.

به واقع، همسرتان جزﺋﯽ از کودک می‌شود زیرا کودک جزﺋﯽ از اوست، او به لحاظ ساختار بدنی به مادر وابسته است، در خون او شریک است و در جسم او زندگی می‏کند. بدین ترتیب است که رابطه کودک با مادر آغاز می‏شود: با وجود در رحم مادر، وابسته به وجود مادر و زاده شدن از مادر. مادر از همان آغاز الفتی خاص به کودک خود پیدا می‌کند؛ نوعی از پیوند که شما هرگز قادر به درک آن نخواهید بود. البته این بدان معنی نیست که شما نمی‌توانید رابطه‌ای عمیق، محکم و پایدار را با کودک خود برقرار کنید. به خاطر بسپارید که اگر پدر خوانده‌ها و مادر خوانده‌ها، ناپدری‌ها و نامادری‌ها و پدرها و مادرهای رضاعی، که نه به لحاظ جسمی و نه از نظر زیست شناختی با فرزندان خود در ارتباط هستند، می‌توانند پیوندی قوی با آنها داشته باشند، مطمئناً یک پدر دلسوز و همخون هم می‌تواند چنین رابطه‌ای برقرار سازد. همان طور که برات[1] (1997( در کتاب خود با عنوان پدر جدید[2] اشاره می‌کند، “با وجود آنکه تمرکز بخش عمده تحقیقات بر روی رابطه مادران و فرزندان است، برخی از محققان شروع به مطالعه رابطه پدر- فرزندی کرده‌اند. نتایج این تحقیقات آنچه را که پدران مسئول و جدی سالهاست در عمق وجود خود احساس می‌کنند، تأیید می‌نماید که اهمیت رابطه پدر- فرزندی کمتر از رابطه مادر- فرزندی نیست.”

وجود و عدم وجود این رابطه در اول راه می‌تواند بعدها بر توسعه نقش مربوط به والدین تأثیر بگذارد. مادر، به معنای واقعی کلمه، جسم خود را فدای کودک می‏کند؛ کودکی که برای مراقبت، معاش و زندگی به مادر وابسته است. از جانب دیگر، پدر با حمایت از مادر، از کودک حمایت می‌کند. این تعهدات اولیه اغلب نشان از آن دارند که بعدها پدر و مادر چگونه بین نقشهای جنسیتی مربوط به خود تمایز قاﺋل می‌شوند. مادر معمولا نقش قربانی را بر عهده می‏گیرد و مایل است به خاطر مراقبت از کودک از منافع شخصی و رفاه خود چشم‌پوشی کند. اما پدر اغلب حمایت خود را به لحاظ عملی نشان می‌دهد و به خاطر خانواده، خود را وقف کار و بهبود زندگی خانوادگی می‌کند. البته این تمایز یک تمایل است نه یک الزام، چرا که مطمئناً مادر هم می‏تواند خانواده را به لحاظ مالی تأمین نماید و پدر هم می‌تواند از خود فداکاری نشان دهد.

پس واضح است که در مقایسه با رابطه همسرتان با کودک، رابطه شما چندان نزدیک نیست. نوزاد در بدو تولد فورا مادر را می‌شناسد اما شما برای او غریبه‌اید. درست است که شما هم در تولد نوزاد مشارکت داشته‌اید، اما به محض اتمام زایمان، لازم است در جلب محبت کودک بکوشید؛ بدین ترتیب که باید از طریق فیزیکی و عاطفی، در کلام و عمل، حضور خود را در دنیایی که کودک از خانواده برای خود ترسیم کرده است، اثبات کنید و پیوندی ایجاد نمایید که کودک بتواند در آن به مرور زمان، اعتماد، عشق و اتکا به شما را تجربه کند.

اگرچه عشق و عاطفه بین مادر و کودک امری ذاتی است، اما پدر باید سعی کند با رفتارهایش (مراقبت کردن، نوازش کردن و حرف زدن) احساسی مثبت در کودک ایجاد نماید تا این عاطفه بین آن دو نیز بر قرار گردد. کودک هم خیلی زود می‌آموزد که برای به دست آوردن رضایت پدر باید احساسی مشابه در او به وجود آورد. رضایت پدر و نوزاد از یکدیگر و چگونگی رابطه میان آن دو تا حد زیادی با یکدیگر مرتبط است. در واقع، حلقه اصلی اتصال پدر و کودک به یکدیگر رضایت است. با اینکه رابطه مادر- فرزندی به دلیل ذاتی بودن، بدون قید و شرط است، رابطه شما و کودکتان وابسته به شرایط است.

جالب اینجاست که این تفاوت از زبان نوجوانان زیاد شنیده می‌شود. “مامان نگران حالم است؛ اما بابا بیشتر نگران این است که چکار می‌کنم.” در حقیقت، دلیل این توجه این است که در دوران بلوغ، رابطه نوجوانان با والدین تحت تأثیر احساس نیاز آنان به استقلال و ایجاد تغییر قرار می‌گیرد و در نظرشان بحث مادر عاطفه- محور و پدر رضایت- محور  مهم جلوه می‏کند.

می توانید این تفاوت را با ذکر نمونه‌هایی از جلسات مشاوره من بهتر درک کنید؛ مثلا نوجوان جا افتاده‌ای که می‌خواهد دختر مورد علاقه اش را به والدینش معرفی کند: “دلم می‏خواهد مادرم کسی را که با خود به خانه می‌برم دوست داشته باشد، و پدرم هم او را تأیید کند.” یا نوجوان دیگری که می‏گوید: “می‌خواهم مادرم مرا دوست داشته باشد و پدرم به من افتخار کند.” پس، برای شما به عنوان پدر بسیار مهم است که در دوران نوجوانی فرزندانتان این تفاوت را همواره مد نظر داشته باشید. عدم رضایت شما از عملکرد آنها در مقاطع حساس زندگی می‌تواند رابطه شما و فرزندانتان را درست زمانی که به حضور شما برای امنیت، ثبات و حمایت نیاز دارند، دچار مشکل کند.

به دو مثال زیر که در آن پدر دو واکنش متفاوت نسبت به نوجوان خطاکار خود نشان داده شده است، توجه کنید. “آخه بچه، کِی میخواهی بفهمی! این چه حماقتی بود که کردی!” یا “باید عواقب کاری را که کرده‌ای بپذیری، اما تنها نیستی، من هم کمکت می‏کنم.” اگر نوجوان بودید، دوست داشتید با کدام واکنش رو به رو می‏شدید؟ به عنوان پدر چه واکنشی را دوست داشتید نشان دهید؟ اگر میخواهید با نوجوان خود ارتباط نزدیکی داشته باشید – یا این رابطه را قطع کنید – باید به عنوان پدر، مساﺋل را با دقت بیشتری ارزیابی کنید.

همواره این اندرز قدیمی را آویزه گوش خود کنید که: از رفتار فرد ناراضی باشید، نه از خود او. “با انتخابت موافق نیستم، اما این مسأله چیزی از علاقه‌ام به تو کم نمی‌کند.”  نکته این جاست که شما باید بین تأیید یک عمل و ابراز رضایت خود از انجام آن تمایز قایل شوید و به تأیید نسبت به رضایت اهمیت بیشتری بدهید؛ زیرا رضایت شما از یک عمل، پذیرش آن را می‌رساند، اما تأیید آن، ذات، فایده و ارزش عمل را هدف قرار می‏دهد. شما باید به عنوان پدر صراحتاً این نکته را القا کنید که تأیید شما، امری تغییرناپذیر و بدون قید و شرط است اما رضایت شما مشروط به عمل نوجوان‏تان است و بسته به نوع انتخاب‏های او کم و زیاد می‏گردد. البته تأیید یک عمل، تضمینی بر رضایت از آن نیست (“می‏خواهم بدانی درباره کارهایی که می‏کنی چه نظری دارم”)، ضمن آن که عدم رضایت هم تأثیری بر تأیید ندارد. (“برایم مهم نیست که چه کار می‏کنی چون در هر حال عشقی که به تو دارم هم چنان محفوظ است.”)

به عقیده من، تفاوت در رابطه عاطفی اولیه بین نوزاد و پدر و مادر، می‏تواند بعدها منجر به تفاوت‏های جنسیتی در نقش هر یک از والدین گردد.

اینطور به نظر می‏رسد که هم ویژگی‏های جنسی که به طور طبیعی به هر فرد رسیده است و هم آموزه‏های جنسی که افراد در طول زندگی یاد می‏گیرند، در ایجاد تفاوت بین نقش پدرها و مادرها موثر هستند. پدرها برخلاف مادرها، نقش پدری خود را با برقراری ارتباط فیزیکی با نوزاد و ایجاد عاطفه اولیه، آغاز نمی‏کنند چرا که مردان و زنان در طول رشد خود تعاریف جنسیتی متفاوتی را می‏آموزند. همان طور که در قسمت های بعدی به طور مفصل شرح داده خواهد شد، نقش‏های اجتماعی و جنسی که پسرها و دخترها تمایل دارند در گروه‏های همسال و هم جنس خود کسب کنند، با یکدیگر یکسان نیستند: مردان در طول رشد خود، اغلب توجه خود را بر روی رقابت و مهارت متمرکز می‏کنند، اما زنان، بیشتر به ارتباط و صمیمت توجه می‏نمایند. در نتیجه، من به این باور رسیده‏ام که مردان معمولاً در ایفای نقش پدری بیشتر بر روی عملکرد تاکید می‏کنند درحالی که زنان در انجام نقش مادری، اغلب بر روی روابط پافشاری می‏نمایند.

این حساسیت مضاعف مادرانه می‏تواند به مادران از همان ابتدای برقراری ارتباط با کودک، کمک کند و باعث افزایش عشق و علاقه بین مادر و کودک شود. در دوران طفولیت، غرایز مادران نسبت به نیازهای کودک یا مشکلات احتمالی او معمولاً حساس‏تر از غرایز پدران است زیرا آنها ایفای نقش خود را با یک عاطفه بسیار عمیق پیوند می‏دهند و همین حساسیت مضاعف است که کودک نسبت به آن عکس‏العمل نشان می‏دهد. اما مردان باید برای فهم شخصیت و خلق و خوی این موجود کوچک و عجیب، زمان زیادی را صرف “احساس کردن” و “درک” زبان غیرکلامی او نمایند؛ زبانی که کودک با آن خوشحالی و ناراحتی خود را می‏رساند.

این موضوع بارها به من اثبات شده است که مادرها درک بهتری از مسایل عاطفی نوجوان خود دارند و نشانه‏هایی که بوی دردسر بدهند، هر چند هم که ظریف باشند، از چشم های تیزبین آنها دور نمی‏ماند، اما ظاهراً درمورد پدرها این طور نیست وتنها رفتارهایی که به وضوح در پیش چشم‏شان رخ دهد یا مشکلات اساسی، می‏تواند توجه آنها را به خود جلب کند. بنابراین، نباید نگرانی‏های همسرتان را نادیده بگیرید و بگویید که به خاطر مسایل بی‏اهمیت دچار نگرانی بی‏مورد شده است، بلکه برعکس باید به این حساسیت عاطفی و حس مادرانه عمیق او ایمان بیاورید. پس، به جای این که او را سرزنش کنید و بگویید: “تو زیادی نگران هستی”، بهتر است عاقلانه رفتار کرده و بپرسید: “فکر می‏کنی ممکن است اتفاق بدی بیافتد”؟ تجربیات جلسات مشاوره، به من نشان داده است که دلیل این طرز رفتار پدرها این است که میزان حساسیت‏شان نسبت به وضعیت نوجوان خود، به مراتب کمتر از میزان حساسیت مادرها است.

به مثال زیر توجه کنید. مادری حس می‏کند که در قرار ملاقاتی که دخترش دارد، چیزی مشکوک به نظر می‏رسد. او احساس خطر هم می‏کند، اما برای اثبات این شک خود مدرکی ندارد. بنابراین موضوع را با همسرش در میان می‏گذارد: “دقیقاً نمی‏دانم چرا ولی باید بگویم نسبت به این پسر که امشب قرار است با دخترمان بیرون برود، حس خوبی ندارم.” در این لحظه، شوهر به جای این که به زنش بگوید:”تو بی‏خودی نگران هستی” خودش هم کنجکاو می‌شود و همسر خود را ترغیب می‏کند تا دلواپسی‏اش را با دخترشان در میان بگذارد که زن هم همین کار را می‏کند:”خودم هم دقیقاً نمی‏دانم چرا ولی دلم شور می‏زند. فقط خواستم بدانی که حالا به هر دلیلی، اصلاً حس خوبی نسبت به قرار امشب تو ندارم. پس، ازت می‏خواهم که بیشتر از دفعه‏های قبل مراقب باشی.” دختر هم بعداً تحت تأثیر این احساس مادر با دقت بیشتری عمل می‏کند و وقتی بعد از تمام شدن فیلم، پسر پیشنهاد رفتن به مهمانی را به او می‏دهد، پیشنهاد او را رد می‏کند و مستقیماً به خانه بر می‏گردد. به عنوان یک روان شناس، باید بگویم که بارها و بارها ارزش حفاظتی این دانسته‏های درونی و رمزآلود مادرانه را به چشم خود دیده‏ام.

البته، قدرت عاطفه مادرانه هم چون اکثر ویژگی‏های انسان، مانند یک تیغ دولبه عمل می‏کند که از یک سو قدرت و از سوی دیگر مشکل می‏آفریند. به همین دلیل است که مادر و کودک که از آغاز وابستگی نزدیکی به یکدیگر دارند، باید بعدها در مواجهه با مسایل جدی دوره رشد که در دوران نوجوانی رخ می‏دهند، به اندازه‏ای که لازم است از یکدیگر فاصله بگیرند زیرا در غیر این صورت، پسر نوجوان به مادر خود خواهد گفت: “شما دیگر بیش از حد مراقب من هستید، دست از سرم بردارید!”، اما پدرها که غالباً از ابتدا رابطه نزدیکی با کودکان خود ندارند، باید در دوران نوجوانی و به هنگام برخورد با این مسایل جدی، سعی کنند رابطه‏ای معقول با فرزندان خود برقرار کرده و در حفظ آن بکوشند چرا که در غیر این حالت، دختر نوجوان با گلایه به پدر خود خواهد گفت: “شما که هیچ چیزی از من نمی‏دانید بهتر است نگرانم هم نشوید!”

ولی برقراری ارتباط با کودک برای پدر چندان خالی از دردسر نیست زیرا اکثر مردان ضمن برخورد با هم جنسان خود در اجتماع این طور می‏آموزند که باید روابط را بر پایه معاشرت و انجام فعالیت‏های مشارکتی بنا کنند. به همین دلیل است که وقتی مادر تنها با یک نگاه می‏تواند عشق و توجه خود را به کودک منتقل کند، پدر حوصله انجام چنین کاری را ندارد چون در آن از فعالیت خبری نیست. این دسته از مردان، اغلب چندین سال منتظر می‌مانند تا بالاخره بتوانند “کارها را به همراه کودک‏شان انجام دهند” و تا قبل از این که کودک بزرگ نشود و توانایی‏های او برای انجام کارهای مشارکتی افزایش نیابد، اقدام به برقراری یک رابطه جدی نمی‏کنند. گذشته از این مساله، در این میان جنیست فرزندان نیز باعث ایجاد تفاوت در نوع ارتباط می‏شود؛ ارتباطی که با پسرها سخت‏تر و با دخترها کمی آسان‏تر پیوند می‌خورد.

نتیجه این که رابطه پدر با فرزند همیشه متفاوت از رابطه مادر با فرزند است. تفاوتی که پدر باید آن را محترم بشمرد و بپذیرد و بداند که وظیفه او این نیست که از روی نقش مادر کپی برداری کند، نسبت به آن حس رقابت داشته باشد، از روی آن تقلید کند و سعی نماید او هم یک مادر دیگر شود. بلکه وظیفه او این است که با ارائه یک حضور ویژه و متفاوت به روشی خاص و منحصر به خود، به تکمیل نقش مادر بپردازد.

البته این بدان معنا نیست که پدر نمی‏تواند هیچ کدام از کارهای “مادرانه” را انجام دهد. بلکه جدای از شیر دادن، او قادر است به طور کامل در تمام کارهایی که به نگهداری از کودک مربوط می‏شود، مشارکت داشته باشد. به علاوه، او می‏تواند از عهده کارهایی هم که به طور سنتی جزو ویژگی‏های “زنانه” محسوب می‏شوند، برآید؛ از قبیل: غذا دادن به کودک، همدلی کردن، توجه و حساسیت نشان دادن و تسکین دادن.

حقیقت این است که زنان و مردان ضمن رشد درجامعه، خود را با نقش‏های جنسی متفاوتی تطبیق می‏دهند و با همین تفاوت‏ها در نقش خود به عنوان پدر یا مادر ظاهر می‏شوند. آنها از دوران کودکی متوجه می‏شوند که اکثر چیزها به دو دسته زنانه و مردانه تقسیم می‏شوند و تعاریف مشخصی هم از این دو دسته می‏شود و نوجوانان هم باید مثل یک ربات خود را با این تقسیم بندی‏های جنسیتی ساده‏انگارانه که منحصراً مبتنی بر تبعیضات جنسی هستند، تطبیق دهند و چنانچه این تقسیم‏بندی زیر پا گذاشته شود و مثلاً دختران علایق یا رفتارهای “مردانه” از خود نشان دهند (مانند درگیری فیزیکی) یا پسران علایق یا رفتارهای “زنانه” داشته باشند (مانند عروسک بازی) موجی از سرزنش‏های بی‏رحمانه به دلیل رفتارهای غیرزنانه یا غیرمردانه به سوی آنها سرازیر می‏گردد.

تعریفی که شما از مرد بودن ضمن معاشرت با هم جنسان خود در اجتماع می‏آموزید، بخش عظیمی از تعریف نقش جنسی‏تان را در دوران پدری تشکیل می‏دهد. شما تفاوت‏های جنسیتی را با بهره‏گیری از عوامل تأثیرگذاری همچون، ایده‏آل‏های فرهنگی، همانندسازی با رفتار والدین، دستورالعمل‏های اجتماعی و تعامل با همسالان کسب می‏کنید. مثلاً ببینید که تحت تأثیر مساله انطباق با جامعه، چگونه دختران نوجوان از سوی جامعه از ابراز رفتارهای بسیار خشمگینانه (رفتار “مردانه”) و پسران نوجوان از گریه کردن (رفتار “زنانه”)، از یک زمانی به بعد و بنا به دلایلی، بازداشته می‏شوند، به طوری که دختران نوجوان هنگام عصبانیت، اشک می‏ریزند و پسران نوجوان هنگام ناراحتی، خشمگین می‏شوند.

اکتسابی بودن نقش جنسیتی، این را نیز توضیح می‏دهد که چرا هنگامی‏که دختران و پسران نوجوان در انجام نقش جنسیتی مربوط به خود شکست می‏خورند، بسیار اندوهگین می‌شوند. برهمین اساس است که پسران نوجوان پس از شکست در کار و دختران نوجوان پس از شکست در روابط، اغلب اوقات دچار افسردگی می‏گردند. برای اکثر پسران نوجوان، کار (“من هستم، چون کارم هست”) و برای اکثر دختران نوجوان، روابط (“من هستم، چون دوستانم هستند”) پایه ریز اصلی اعتماد به نفس و منشاء هویت آنها است. تحقیقات نیز این مساله را مورد تایید قرار داده است. حالتی از افسردگی وجود دارد که در روابط اجتماعی رخ می‏دهد و دختران خیلی بیشتر از پسران به آن مبتلا می‏شوند. در این نوع افسردگی، نشانه‏هایی مثل ناتوانی و ترس از نادیده گرفته شدن توسط دیگر افراد، به چشم می‏خورد. در مقابل، حالتی دیگر از افسردگی وجود دارد که بیشتر در پسران دیده می‏شود و در آن شخص به انتقاد از خود می‏پردازد. این حالت نیز با نشانه‏هایی مانند کمبود اعتماد به نفس و اشتغال ذهنی به مساله شایستگی و لیاقت، همراه است.

پس تعجبی ندارد اگر زن ها بخواهند کار را فدای روابط و مردها بخواهند روابط را فدای کار کنند. آنها به این صورت تربیت شده‏اند و به همین دلیل است که در هنگام گرفتاری زنان تلاش می‏کنند پشتوانه‏ای بیابند، اما مردان تمایل دارند یک تنه از پس تمام مشکلات برآیند.

در این مرحله از نوجوانی، دختران و پسران سعی می‏کنند با تقلید از ایده‏آل‏های جنسی که در فرهنگ رایج جامعه وجود دارند، چه از نظر شکل ظاهر و چه از نظر رفتار، خود را شبیه زنان و مردان کنند. آنها اکنون بیشتر از گذشته به ظاهر خود می‏رسند و سعی می‏کنند اعمال و رفتارشان “جذاب” به نظر بیاید و با پیروی از الگو های جوان و مشهور که در رسانه‏های عمومی نشان داده می‏شوند خود را به لحاظ جسمی کاملاً مردانه یا زنانه جلوه دهند. به عنوان مثال، در دوره دبیرستان دختران تمایل به عضویت در گروه تشویق مسابقات ورزشی به ویژه راگبی پیدا می‏کنند و با پوشیدن لباس‏های متحد الشکل و مخصوص این مراسم نظر تماشاچیان را به خود جلب می‏کنند. به همین شکل پسران هم دوست دارند ورزش راگبی را انجام دهند به دلیل آنکه این ورزش پر از زد و خورد است و انجام این ورزش به معنی قوی بودن و مرد بودن است.

جامعه و فرهنگ، در تمایزهایی که بین دو جنس “مونث” و “مذکر” ایجاد می‏شود، تأثیرگذار است. از این رو، دوران بچگی شما تأثیر به سزایی در شکل گیری ویژگی‏های مردانه شما در دوره پدری دارد. تجربیات روزگار کودکی، نه تنها بر روی شکل گیری عقاید شما درباره زن و مرد اثر می‏گذارد بلکه باعث می‏شود درمورد کودکان خود نیز به لحاظ ویژگی‏های جنسیتی، انتظاراتی را در سر بپرورانید؛ کودکانی که ورود به مرحله نوجوانی برای آنها سرآغازی می‏شود تا معنای مرد یا زن شدن را تجربه کنند. پس لازم است زمانی را صرف کرده و برای خودتان مشخص کنید که تعریف‏تان از مرد و زن چیست، چرا که این تعریف بر روی واکنش شما نسبت به رشد دختر یا پسر نوجوان‏تان تأثیر می‏گذارد. شاید برایتان سخت باشد که قبول کنید نوجوانان به این دنیا نیامده‏اند تا خواسته‏ها و انتظاراتی را که شما از نقش جنسیتی زن و مرد دارید، برآورده کنند بلکه آنها مسوول یافتن و تعریف نمودن انتظارات خود هستند. وظیفه شما تنها این است که این انتظارات را درک کرده و بپذیرید. به عنوان مثال، همان طور که یک مادر معاشرتی و اجتماعی باید بیاموزد که دختر خجالتی و درون گرای خود را درک کند، پدری هم که سابقاً در دبیرستان ورزشکار بوده و اکنون هم از شیفتگان ورزش است باید یاد بگیرد که برای پسر خود که به جای ورزش به هنر علاقه‏مند است، احترام قائل شود.

تحقیقات نشان داده است که نوع ارتباط دختران و پسران با همسالانشان نیز متفاوت است مثلا اینکه دختران در مقایسه با پسران (1) روابط دوستانه صمیمانه‏تری را شکل می‏دهند، (2) اهمیت زیادی برای ادامه این صمیمت قائل می‏شوند و (3) از دوستان خود هم انتظار صمیمت بیشتری را دارند.

زنان جوان بیشتر تمایل دارند با یکدیگر گفت و گو کنند، راز خود را نزد دیگران بازگو نمایند و تجربیات عاطفی و افکار درونی خود را با آنها در میان بگذارند تا از این طریق بتوانند رابطه‏ای صمیمانه با دیگران برقرار نمایند. درحالی‏که مردان جوان بیشتر مایلند در فعالیت‏های مشارکتی مانند انواع بازی‏ها و ورزش‏ها، حضور داشته باشند و در انواع ماجراجویی‏ها شرکت کنند. به علاوه، زنان جوان ترجیح می‏دهند برای ایجاد یک رابطه استوار، از دیگران حمایت کرده و درباره مسایل شخصی خود با آنها درد و دل نمایند. این همه برای این است که آنان بخش قابل توجهی از اعتماد به نفس خود را در میزان قدرت خود برای برقراری ارتباط جستجو می‏کنند و برای سنجش میزان موفقیت خود از احساس خود به عنوان معیاری قابل اعتماد بهره می‏برند. از طرف دیگر، مردان جوان برای ایجاد یک رابطه پایدار، درصدد مشارکت در کارهای بزرگ و مسابقات برمی‏آیند چرا که آنها قسمت عمده‏ای از اعتماد به نفس خود را در میزان قدرت خود برای انجام کارها به دست می‏آورند و برای سنجش این میزان از چگونگی فعالیت خود به عنوان معیاری قابل اعتماد استفاده می‏نمایند. تحت تأثیر این تعالیم اولیه، دختران اغلب می‏آموزند که به لحاظ عاطفی حساس‏تر باشند، با دیگران بیشتر احساس همدلی کنند و احساسات خود را به زبان بیاورند و پسران نیز یاد می‏گیرند که عواطف خود را پنهان کنند، احساساتی نشوند و آن را به زبان نیاورند.

آنچه که مردان در طول رشد و ضمن معاشرت با هم جنسان خود می‏آموزند، از آنها پدری کار- محور می‏سازد که مدام فرزندش را تشویق به فعالیت و پیشرفت می‏کند درحالی که زنان در موقعیتی مشابه به مادری رابطه- محور تبدیل می‏گردند که بر روی رابطه و حمایت تأکید می‏ورزد (بها دادن به وابستگی). گاهی اوقات نوجوانان هنگام توصیف روابط خود با والدین‏شان به این تفاوت اشاره می‏کنند: “بیشتر کارهایم را همراه پدرم انجام می‏دهم، اما بشتر حرف‏هایم را به مادرم می‏زنم.” روی هم رفته، پدر بیشتر به کار اهمیت می‏دهد و غالباً می‏گوید: ” چه کار می‏کنی؟” اما، مادر بیشتر حس همدردی خود را ابراز می‏کند و اغلب می‏پرسد: “حالت چه طور است؟”. “بابا برای من معلم بازی در می‏آورد، اما مامان به حرف‏هایم گوش می‏دهد.”

تأثیر تفاوت ذکر شده در بالا را می‏توان بر روی احساسی که نوجوانان به دلیل رفتارهای والدین خود به آنها پیدا می‏کنند، مشاهده کرد: بروز نوعی عذاب عاطفی که نمونه‏های آن زیاد به چشم می‏خورد. در واقع، چنانچه مادر که بیشتر بر روی روابط پافشاری کرده و نقش قربانی را ایفا می‏کند، نوجوان خود را به دلیل کوتاهی در انجام وظایف فرزندی مورد سرزنش قرار دهد، این احساس گناه را به او القا می‏کند که: “من قدر زحماتی را که مادرم برایم می‏کشد، نمی‏دانم.”، “رفتار من با مادرم آن طور که باید و شاید، خوب نیست”. از سوی دیگر، اگر پدر که بیشتر بر روی موفقیت تأکید می‏کند و درمورد هر چیزی خوب و بد آن را می‏سنجد، نوجوان خود را به دلیل شکست در کارهایش مواخذه کند، این احساس گناه را در او شعله‏ور می‌کند که: “من آن چیزی نشدم که پدرم انتظارش را داشت”، “من به آرزوهایی که پدرم برایم دارد، نمی‏رسم”. بنابراین بهتر است مادر، نوجوان خود را تنها به این دلیل که از او به طور شایسته قدردانی نکرده است، سرزنش ننماید و پدر هم به او به خاطر بی‏کفایتی‏اش در انجام کارها سرکوفت نزند. در هر دو مورد و به ویژه در روابط بین مادر و دختر و پدر و پسر، این عذاب تا عمق وجود نوجوانان پیش می‏رود تا آن جا که باعث می‏شود گمان کنند نمی‏توانند برای پدر و مادر خود هیچ کار مثبتی انجام دهند.

منظور من از آنچه که تا به حال گفته شده است، این نیست که پدر نمی‏تواند با فرزندان خود رابطه خوبی برقرار کند و به تعهدات خود عمل نماید، بلکه منظور این است که مادر به دلیل بهره‏مندی از قدرت بیشتر برای برقراری ارتباط، غالباً می‏تواند نقش پدر را نیز برعهده بگیرد. به شواهد اجتماعی که در این مورد به دست آمده، توجه کنید: قشر عظیمی از والدینی را که پس از طلاق به تنهایی سرپرستی خانواده خود را برعهده می‏گیرند، مادران تشکیل می‏دهند، اما پدران در موارد مشابه به ترک فرزندان خود اکتفا می‏کنند! پس از طلاق نیز حضانت کودکان بیشتر به مادران داده می‏شود (نه به دلیل جانبداری از آنها توسط قاضی). طبق مقاله چاپ شده در سایت والدین بدون شریک (www.ParentsWithoutPartners.org) باعنوان “حقایقی درباره خانواده‏های تک سرپرست” که از سرشماری انجام شده در سال 2000 در ایالات متحده آمریکا به دست آمده است، “تعداد خانواده‏های تک سرپرست در سال 2000 به رقمی بالغ بر 12 میلیون رسیده است… از این تعداد، 85 درصد والدینی را که حضانت فرزندان خود را به عهده گرفته‌اند، مادران و تنها 15 درصد آنها را پدران تشکیل می‏دهند… حدود یک سوم مادرانی که حضانت فرزندان خود را به عهده گرفته‏اند نیز، ازدواج دوباره نکرده‌اند.”

البته این بدان معنا نیست که وضعیت به همین منوال باقی مانده است. “طبق اطلاعات به دست آمده از سرشماری که در مارچ 2002، توسط دایره سرشماری آمریکا صورت گرفته است، در 189000 خانوار از تعداد خانواده‏هایی که در آنها پدر و مادر کودک با هم زندگی می‏کنند، فردی که ترجیح داده در خانه بماند، پدر بوده است. گرچه این رقم در مقایسه با 11 میلیون کودکی که با مادرشان زندگی می‏کنند ناچیز به نظر می‌آید، اما نسبت به تعداد کودکانی که تا سال 1994 با پدران‏شان زندگی می‏کرده‏اند، رشد 18 درصدی داشته است.”

با این حال و علی رغم افزایش تعداد پدرهایی که مایلند حضانت کودک خود را بپذیرند، افزایش تعداد پدرهایی که تمایل دارند سرپرستی خانواده‏های تک سرپرست را برعهده بگیرند، زیادتر شدن تعداد پدرهایی که ترجیح می‏دهند درخانه بمانند و افزایش پدرانی که علاقه‏شان به خانواده از علاقه پدر خودشان به خانواده بیشتر است، تعداد بی‏شمار مادرانی که سرپرستی خانواده‏های تک سرپرست را برعهده دارند، نشان می‏دهد که زنان بیشتر از مردان حاضرند با چالش‏ها و مسوولیت‏های یک سرپرست متعهد، دست و پنجه نرم کنند. به واقع، عاطفه‏ای که از هنگام تولد بین مادر و فرزند به وجود می‏آید و این حقیقت که مادر می‏آموزد تا برای روابطش با افراد دیگر در محیط اطراف خود ارزش قائل شود، از او سرپرستی می‏سازد که نسبت به وظایف خود احساس تعهد بیشتری می‏کند.

تاکید بیش از حد پدرها و مادرها بر روی کار و روابط می‏تواند برای آنها نارسایی‏های متعددی را در پی داشته باشد. فرضاً، مادری که بیش از حد به روابط خود با دیگران اهمیت می‌دهد، سعی می‏کند با نادیده گرفتن خود، تمرکز اصلی‏اش را بر روی دیگران بگذارد. او به مصلحت خود فکر نمی‏کند، به دیگران توجه زیادی معطوف می‏دارد، مسوولیت‏های زیادی برعهده می‏گیرد و نهایتاً خود را فدای مصالح دیگران می‏کند و در این راه تنها از وجود خود مایه می‏گذارد. پدری هم که بیش از اندازه به کار خود اهمیت می‏دهد، تلاش می‏کند با نادیده گرفتن دیگران تمرکز اصلی‏اش را بر روی خود بگذارد. او به خاطر منافع خود، به مصالح دیگران توجه نمی‏کند، به طور افراطی به خود و کارهایش مشغول می‏گردد، توجه زیادی از دیگران مطالبه می‏کند، بی ملاحظه و بی تفاوت می‏شود و نهایتاً به فردی خودبین تبدیل می‌گردد که خانواده خود را فدای خواسته‏هایش می‏کند. در نتیجه، بسیاری از مادران می‏توانند از رفتار شوهران خود سرمشق گرفته و توجه بیشتری به خودشان داشته باشند و بسیاری از پدران هم می‏توانند با سرمشق قرار دادن رفتار همسران خود بیاموزند که نباید دیگران را از توجه خود بی‏نصیب بگذارند.

 

پدر بیشتر به کار توجه می‏نماید

در مجموع، پدرها به دلیل نوع آموخته‏هایی که به عنوان جنس مذکر، در طول رشد خود در جامعه و معاشرت با هم جنسان خود کسب می‏کنند و به دلیل این که نمی‏توانند از پیوندی همانند آن چه مادر با کودک خود از طریق به دنیا آوردن برقرار می‏نماید بهره ببرند، توجه‏شان بیشتر به کار معطوف می‏شود و عمدتاً بر روی عمل، توانایی و پیشرفت تمرکز می‏نمایند. بنابراین، تاکید پدر به عنوان مرد، بر روی مسایلی قرار می‏گیرد که با آن چه مادر به عنوان فرد رابطه- محور بر روی آنها پافشاری می‏کند، متفاوت است؛ مسایلی از قبیل: بودن (تجربه کردن و حس کردن)، در ارتباط بودن (رابطه و صمیمت) و سعادتمند بودن (حس ارزشمندی و خوشبختی).

تحقیقات مختلف نیز این تفاوت جنسی را مورد تایید قرار داده است. دیوید گری[3] که متخصص روان شناسی است، در کتاب خود با عنوان زنان، مردان: تحول تفاوت‏های جنسی انسان[4] (1998) توضیح می‏دهد که چگونه “پسرها فعالیت‏های رقابتی را با نگاهی گزینشی، سرمشق خود قرار می‏دهند و در بین گروه‏های هم سال و هم جنس خود اقدام به کسب تجربیات واقعی می‏کنند و از این رهگذر می‏آموزند که به چه ترتیبی برتری اجتماعی درون گروهی را از آن خود کنند و مهارت‏های ویژه ای را که برای مردان در فرهنگ آنان همواره موضوع رقابت است، کسب نمایند. آنها یاد می‏گیرند که چگونه به موفقیت فرهنگی دست پیدا کنند. اما زنان و دختران به اشاره‏های اجتماعی بیشتر اهمیت می‏دهند (مانند حالت چهره)، از پیام‏های اجتماعی بیشتر استفاده می‏کنند (مانند لبخند زدن)، در موقعیت‏های اجتماعی بسیار مدبرانه و با مهارت از اشاره‏های احساسی بهره می‌برند و برای توسعه روابط اجتماعی صمیمانه، از انگیزه بیشتری برخوردارند.”

واضح است که هم توجه به کار و هم توجه به رابطه در رشد کودک موثر است. اما آنچه که باید به خاطر بسپارید این است که زنان همیشه در برقراری رابطه و مردان همیشه در انجام کار، برتر نیستند. تجربه این را به شما اثبات خواهد کرد که هستند مردان بی شماری که مهارت‏های ارتباطی بالا دارند و زنان بسیاری که تا عالی‏ترین مرتبه شغلی پیش می‏روند.

با این وجود، احساس رضایتی که از توجه به کار به پدران دست می‏دهد باعث می‏شود که بسیاری از آنها نقش مربی را برای خود مناسب ببینند: روشی مرکب از دستور دادن و انگیزه بخشیدن به منظور کمک به دختر یا پسر برای توسعه توانایی‏های بدنی، فرمانبرداری از هنجارهای اجتماعی، روحیه تیمی و انگیزه رقابت. در عین حال، برخی از پدرانی که درون‏گرا و غیرمعاشرتی هستند سعی می‏کنند محبت خود را با کار زیاد و تامین خانواده به لحاظ مالی، ابراز نمایند.

مادر “گرم و پرعاطفه” و پدر “سرد و خشک” تمایزی است که من هنوز هم از لابه‏لای توصیف‏هایی که والدین از والدین خود و نوجوانان از خانواده خود ارایه می‏دهند، می‌شنوم؛ توصیف‏هایی که بار دیگر حقیقت زن رابطه- محور و مرد کار- محور را به تصویر می‏کشند. اما با همه این تفاسیر، آنچه که از بررسی عمیق‏تر موضوع به دست می آید این نیست که مادر با محبت‏تر از پدر بوده یا هست بلکه این است که می‏شود محبت را از راه‏های گوناگون ابراز کرد. درصورتی که مادر تمایل دارد با اظهار علنی عشق خود به کودک و با رفتاری حاکی از مهربانی، محبت خود را به طور مستقیم به کودک ابراز نماید، پدر مایل است محبتی را که به فرزند خود دارد با کار و ارایه خدمات مطمئن به نمایش بگذارد. “پدرم هیچ وقت به من نمی‌گفت مرا دوست دارد و برخلاف مادرم، هیچ وقت مرا بغل نمی‏کرد. اما با کارهایی که انجام می‏داد، از هزار راه مختلف، محبت خود را به من و خانواده نشان می‏داد.” درک صادقانه این موضوع، می‏تواند تصور غلط پدری نامهربان را که هیچ وقت نمی گوید دوستت دارم، در نظر شما نقش برآب کند. اما چنانچه نتوانید به این تشخیص برسید که پدرتان سعی می‏کند محبت خود را نه با کلمات عاشقانه بلکه با کارهای صادقانه ابراز نماید، این احساس به شما دست می‏دهد که مورد بی مهری واقع شده‏اید درحالی که این گونه نیست؛ او با انجام کار برای خانواده از روی خلوص و با فراهم نمودن پشتوانه‏هایی مطمئن برای شما، محبت خود را نشان داده است. درمورد بسیاری از مردان که دیگر اکنون جزء نسل قدیمی به شمار می‏آیند نیز، یافتن شغلی ثابت، نقطه شروع حمایت از خانواده و قدم اول در اظهار عشق پدرانه به حساب می‏آمده است.

طبق مشاهدات من از جلسات مشاوره، نقطه ضعف اصلی پدر به عنوان سرپرست کار- محور این است که گمان می‏کند عدم رضایت مداوم از اعمال و رفتار نوجوانان باعث می‏شود آنها بیشتر تلاش کرده و بهتر کار انجام دهند. “آن قدر به انتقاد کردن ادامه می‏دهم که نظر و هدفت را اصلاح کنی!” اما حقیقت این است که انتقاد بیش از اندازه احساسات نوجوانان را خدشه دار می‏کند و آنها را از شنیدن گفته‏های پدر و انجام آنچه او از آنها می‏خواهد، باز می‌دارد. انتقاد از جانب والدین آزاردهنده بوده و جای تقدیر باقی نمی‏گذارد بلکه تنها نوجوانان را وا می‌دارد تا کمتر از قبل با پدر و برای پدر کاری انجام دهند. پدر نیز در این میان، با شعله‏ور کردن حس تنفر و عصبانیت در نوجوان خود، رابطه‏اش را با او دچار تنش می‏کند. “هر کاری هم که انجام بدهم که به نظر می‏رسد تنها چیزی است که برای بابا واقعاً مهم است، او باز هم ناراضی است!”. پدر به عنوان یک مربی کار- محور، باید به جای ایراد گرفتن از اشتباهات و اصرار بر این تفکر غلط که عدم رضایت از کارهای فرزند موجب پیشرفت او می‏گردد، گوشه چشمی هم به محاسن فرزند خود داشته باشد چرا که از این راه به مراتب زودتر به نتیجه می‌رسد.

البته، دختران نوجوان از انتقادهای پدر بیشتر ضربه می‏خورند. پدر با نکوهش مداوم و عدم توجه به نکات مثبت دختر خود، تمام ارزشی را که او برای خود قایل است از بین می‏برد و بدین ترتیب او را برای به دست آوردن ذره‏ای تایید در پی مردان دیگر می‏فرستد؛ مردانی که می‏توانند از این نیاز عاطفی برآورده نشده به نفع خود بهره‏برداری کنند و سپس هنگامی که دختر دچار دردسر می‏شود، تنها چیزی که از جانب پدر دریافت می‏کند، سرزنش مضاعف است. پس، خطاب به پدران می‏گویم که: خود را گرفتار نظارت، انتقاد و اصلاح نکنید، چرا که تنها چیزهایی که فرزندان‏تان به طور جدی نیازمندشان هستند، دریافت رضایت و تایید شماست.

نکته آخراینکه، برای خود مشخص کنید در نقش‏تان به عنوان پدر، تا چه اندازه به کار اهمیت می‏دهید و تا چه اندازه رابطه برایتان مهم است. کار- محوری و رابطه- محوری دو خصوصیتی هستند که نوجوانان آنها را در شما و مادر خود مشاهده کرده و انتظار دریافت رفتاری مطابق با این علایق را از جانب هر دوی شما دارند. شاید شما بخواهید ترکیب کار و رابطه‏ای که دارید را حفظ کنید یا شاید هم بخواهید تغییری جزیی در آن بدهید، اما حداقل از ترکیب این دو با هم مطلع باشید. زیرا، آنچه که از شما به فرزندان‏تان می‏رسد به این که چه کسی هستید و چگونه هستید، مربوط می‏گردد.

پس خودتان را ارزیابی کنید و برای شروع از خودتان بپرسید نوجوان‏تان کدام یک از عبارات زیر را درمورد شما و همسرتان صحیح می‏داند.

  • پدر بیشتر درمورد این که چه کاری انجام می‏دهی و چگونه آن را انجام می‏دهی، صحبت می‏کند اما مادر بیشتر درباره این که حالت چه طور است و چه حسی داری حرف می‏زند.
  • پدر به تیزهوشی ارزش فوق العاده‏ای می‏دهد، اما برای مادر احساس مهم است.
  • پدر تحمل “کند ذهنی” را ندارد، اما مادر “ناجوانمردی” را نمی‏تواند تحمل کند.
  • پدر بیشتر بر روی شغل و مادر بیشتر بر روی خانواده تمرکز می‏کند.
  • پدر از سخت کار کردن، موفقیت و آمادگی برای آینده سخن می‏گوید و مادر درباره دوست پیدا کردن، یاری بخش بودن و حفظ رابطه صحبت می‏کند.
  • پدر دوست دارد مانع طرح اختلاف نظرها شود، اما مادر می‏خواهد درباره اختلاف نظرها صحبت شود.
  • پدر اتفاقات را ارزش گذاری می‏کند، اما مادر اتفاقات را می‏پذیرد.
  • پدر عقاید شما را زیر سوال می‏برد، اما مادر به عقاید شما گوش می‏دهد.
  • پدر بیشتر دوست دارد با فرزند خود در انجام فعالیت‏های بیرون از خانه همراهی کند، اما مادر بیشتر دوست دارد در خانه بماند و از فرزند خود نگهداری نماید.
  • پدر مشاجره می‏کند تا برنده شود، اما مادر بحث می‏کند تا متوجه شود.
  • پدر کم صحبت می‏کند و مادر خیلی زیاد.
  • پدر می‏خواهد خیلی سریع ترتیب مشکلات را بدهد، اما مادر می‌خواهد بداند که چه چیزی باعث بروز مشکل شده است.
  • پدر برای جلوگیری از مشکلات، فرزند خود را کنترل می‏کند، اما مادر مشکلات احتمالی را حس کرده و به او گوشزد می‏کند.
  • پدر تحمل دعوا را ندارد و می‏خواهد که سریع قضیه را فیصله دهد، اما تحمل مادر در مقابل دعوا بیشتر است و سعی می‏کند با گفت و گو آنچه را موجب دعوا شده است، برطرف کند.

این قبیل تفاوت‏ها از تضاد بین کار- محوری و رابطه- محوری پدرها و مادرها ناشی می‏شوند، تفاوت‏هایی که ذاتی نیستند بلکه انتخاب شده‏اند و با تمرین قابل تغییر هستند. به یاد داشته باشید که ازدواج رابطه‏ای است که در آن هریک از دو نفر می‏تواند از طرف مقابل تاثیر بپذیرد. بنابراین با گذشت زمان، پدر و مادر می‏توانند برخی از خصوصیات ارزشمند یکدیگر را که خود در آغاز راه از آن بی‏بهره بوده‏اند، کسب نمایند. “چون شوهرم تبحر خاصی در پیدا کردن راه حل برای مشکلات دارد، من هم از او یاد گرفته‏ام که چگونه این کار را انجام دهم.” ، “چون همسرم استاد این است که درباره آنچه او را نارحت کرده، بی پرده صحبت کند، من هم یاد گرفته‏ام که همین طور رفتار کنم.”

کمک‏هایی که پدران با تمرکز بر روی کار به فرزندان خود می‏بخشند، بسیار راهگشا هستند و تنها چیزی که نیاز است به آن توجه کنند این است که نباید از مسایل مرتبط با رشد دختر و پسر خود غافل بمانند، به ویژه در دوران نوجوانی که نوجوانان سعی می‏کنند با نگاهی به مساله چه کسی بودن و چگونه بودن، تعریف دوباره‏ای از ماهیت خود ارایه دهند و تحولی نو در خود پدید آورند. از این رو است که این گلایه دایمی نوجوانان از پدران شنیده می‏شود که: “تنها چیزی که از من می‏پرسی این است که دارم در مدرسه چه کار می‏کنم!” آیا پدرها واقعاً نمی‏فهمند که صفت “دانش آموز” تنها بخش بسیار کوچکی از شخصیت بزرگ‏تر دختر یا پسر نوجوان‏شان را تشکیل می‏دهد؟ آیا علاقه‏مند نیستند که بیشتر بدانند؟ واقعاً اهمیت نمی‏دهند؟ پس روش درست را انتخاب نمایید: با نوجوان‏تان ابتدا به عنوان یک شخص و سپس به عنوان یک کننده کار رفتار کنید.

 

نوجوان، بچه نیست.

از آن جا که اغلب مادران رفتار دلسوزانه‏تری دارند و راحت‏تر می‏توانند در روابط خود با فرزندان تا عمق مسایل عاطفی پیش بروند، ظاهراً از آنچه که برای ادامه رابطه با فرزندان، علاقه نشان دادن به آنها و مراقبت کردن از ایشان در دوران نوجوانی لازم است، برخوردار هستند؛ دورانی که فرزندشان آن کودک مطیع گذشته نیست؛ چون حالا، دختر و پسر کوچولوی آرام و بامزه آنها بزرگ شده است. در زیر به چند نمونه رایج تغییراتی که با پایان دوران بچگی و آغاز دوران نوجوانی به وقوع می‏پیوندد، اشاره می‏گردد.

  • تغییر از فردی صمیمی به آدمی غریبه؛
  • تغییر از فردی ملاحظه کار به آدمی خودمحور؛
  • تغییر از فردی که شما را می‏ستود به آدمی که دائماً از شما انتقاد می‏کند؛
  • تغییر از فردی که شب ها زود می‏خوابید به آدمی که تا دیروقت بیدار می‏ماند و صبح دیر از خواب بلند می‏شود؛
  • تغییر از فردی که هر چه را شما دوست داشتید، دوست می‏داشت به آدمی که دیگر هرچه را شما دوست دارید، نمی‏پسندد؛
  • تغییر از فردی مثبت گرا به آدمی منفی نگر؛
  • تغییر از فردی که همه چیز را به شما می‏گفت به فردی درون گرا؛
  • تغییر از فردی صادق به آدمی پنهان کار؛
  • تغییر از فردی کوشا به آدمی تنبل؛
  • تغییر از فردی مطیع به آدمی سرکش؛
  • تغییر از فردی که از بودن با خانواده لذت می‏برد به آدمی که ترجیح می‏دهد وقتش را با دوستانش بگذارند؛
  • تغییر از فردی که همیشه راضی بود به آدمی که درباره همه چیز جر و بحث می‌کند؛
  • تغییر از فردی که در پی گرفتن نمرات بالا بود به آدمی که فقط می‏خواهد درس‏هایش را قبول شود.

نوجوانان، در این مرحله با به دست آوردن آزادی بیشتر به قوانین شما اعتراض می‌کنند، به راحتی تسلیم خواسته‏های شما نمی‏شوند، با همسالان خود روابط دوستانه عمیق‏تری برقرار می‏کنند، خط قرمز حریم های ممنوع را می‏شکنند، برای خود برنامه مستقلی تنظیم می‏کنند و برای همذات‏پنداری افراد جدیدی را برمی‏گزینند.

پدرها (درحالی که احساس ناامیدی می‏کنند) در مواجهه با تغییرات ناخوشایند اما طبیعی دوران نوجوانی شروع به عیب‏جویی می‏کنند. آنها (درحالی که احساس طردشدگی می‏کنند) در پاسخ به سرکشی و جدایی طلبی نوجوانان خود را از فرزندانشان دور می‏کنند. پدرها (درحالی که احساس خشم می‏کنند) در مقابل مقاومت و جر و بحث نوجوانان که البته در این دوران طبیعی است، سخت گیری خود را بیشتر می‏کنند و از تنبیه به عنوان اهرمی برای خاتمه دادن به جر و بحث یا اعمال فشار برای اطاعت استفاده می‏کنند. اما عیب جویی، طرد کردن و عصبانیت از جانب پدر فقط و فقط فاصله او را با فرزندانش بیشتر می‏کند.

رنجش روزافزونی که غالب پدران از جانب نوجوانان خود دریافت می‏کنند برای آنها بسیار مشکل‌آفرین می‌گردد، به ویژه در آغاز راه که صبر و تحمل‏شان برای رویارویی با درگیری و مخالفت نیز پایین است. برای این دسته از مردان، دوران نوجوانی به مثابه معیاری می‏ماند که مسوولیت پذیری آنها را به عنوان یک پدر به بوته آزمایش می‏گذارد. آیا آنها ایستادگی می‏کنند یا سرتعظیم فرود می‏آورند؟ آیا آنها فعالانه به وظایف پدری خود عمل می‏کنند یا انجام آنها را به همسر خود محول می‏نمایند؟

پیوند بین مادر و کودک، تعهد بیشتری که او نسبت به وظایف مادری خود احساس می‏کند و عزم راسخش برای حفظ رابطه‏ای مداوم با فرزند، او را به طور کامل در برابر مشکلات دوران طوفانی نوجوانی بیمه می‏کند. در حالی که دوری پدر و فرزند می‏تواند در دوران دشوار نوجوانی او را از انجام وظایفش بازدارد. به علاوه، پدری کردن برای پسر نوجوان و پدری کردن برای دختر نوجوان چالش‏های بسیار متفاوتی را پیش روی پدر قرار می‏دهد و او را به روش‏های متفاوتی محک می‏زند. همان طور که در فصل‏های بعد به آن خواهیم پرداخت (فصل‏های 11 و 12)، پسران نوجوان به مسایلی مانند “عهده‌داری” و مقایسه خود با پدر روی می‏آورند، در حالی که برای دختران نوجوان مساله “احترام” و جدی گرفته شدن از جانب پدر به عنوان یک زن، مهم قلمداد می‏شود.

[/ihc-hide-content]

اشتراک گذاری:
دوستان با بیشترین امتیاز در 2 هفته اخیر
1
فروغ
22000
2
شبنم
21150
3
alishah8101
20550
4
F
18750
5
پرستو
18700
6
عزیز
17200
7
مریم
15900
8
+989020280999
15900
9
kaveh
15850
10
مریم
15850
امتیازات شما

پس از ورود به سایت امتیاز شما نمایش داده می شود.

امتیاز شما:

اطلاعات بیشتر درباره شیوه امتیاز دهی

آخرین دیدگاه ها
  • Fou در انواع قرص های خواب آور: از قوی ترین تا کم عوارض ترین
  • زهرا در وسواس فکری دقیقا چیست و چطور درمان می شود؟
  • داود در نوروفیدبک واقعا موثر است؟
  • ... در معتبرترین تست افسردگی + فایل صوتی
  • صابر در انواع قرص های خواب آور: از قوی ترین تا کم عوارض ترین

چند مطلب پیشنهادی دیگر
  • تست

    57 بازدید

  • اختلال دیر انزالی تستی

    88 بازدید

  • کودکان 9 تا 12 سال

    169 بازدید

  • کودکان 5 تا 8  سال

    143 بازدید

  • کودکان 3 تا 5 سال

    155 بازدید

  • کودکان 2 تا 3 سال

    148 بازدید

از طریق ایمیل از پاسخ دیگران به دیدگاه خود مطلع شوید

از طریق ایمیل از پاسخ دیگران به دیدگاه خود مطلع شوید

0 نظر برای این مطلب ثبت شده است.
بازخورد (Feedback) های اینلاین
View all comments
جستجو در سایت
جستجو برای:
درباره ما

دکتر محمد بهشتیان روانشناس، روان درمانگر ، پژوهشگر ، مدرس، هیئت علمی پژوهشگاه علوم انسانی، عضو سازمان نظام روانشناسی و انجمن روان پویشی و انجمن هیپنوتراپی آمریکا است. حدودا ۲ دهه است که در رویکردهای مختلف روان درمانی (روانپویشی، طرحواره درمانی، هیپنوتیزم درمانی و…) مشغول تدریس، تربیت روان درمانگر و مشاوره است. تربیت بیش از 1000 روان درمانگر، چاپ بیش از 40 عنوان کتاب، ثبت چندین نوآوری پژوهشی (از جمله دستگاه BWS ویژه هیپنوتیزم سریع) ، چاپ ده ها مقاله علمی پژوهشی، اجرای چندین طرح تحقیقاتی کشوری، برگزرای صدها کارگاه های تخصصی و عمومی؛ بخشی از فعالیت علمی اوست. برای آشنایی بیشتر با دکتر بهشتیان روزمه کامل ایشان را از اینجا مطالعه کنید.

مجوزها

تماس با ما

تعیین وقت مشاوره و روان درمانی :   5088 910 0910 (از طریق پیامک، تماس، واتساپ) – 22866357 ؛ برای پشتیبانی دوره ها به شماره زیر پیام بدهید.

پشتیبانی دوره ها: 5010 910 0910 (از طریق واتساپ روزهای زوج از ساعت 14 الی 19)

تعیین وقت کوچینگ : 09109105094
آدرس: تهران، شریعتی، بالاتر از ظفر، جنب ساختمان نگین ظفر

عضویت در خبرنامه پیامکی

با عضویت در خبرنامه پیامکی از برنامه کارگاه ها، همایش ها و تخفیف های کلینیک ها مطلع شوید.

نام(ضروری)

پرجستجوترین مطالب سایت

سابلیمینال چیست؟ ، سابلیمینال ثروت ، خود هیپنوتیزم، حمله پانیک، پانیک اتک، درمان وسواس ، حملات پانیک ، تست افسردگی ، سابلیمینال ، فوبیای اجتماعی ، درمان زود انزالی ، هیپنوتیزم درمانی ، آموزش هیپنوتیزم ، درمان اضطراب اجتماعی ، مشاوره آنلاین ، دکتر روانشناس خوب ، آموزش خود هیپنوتیزم ، وسواس فکری ، مرکز مشاوره ، کلینیک روانشناسی ، مشاوره آنلاین ، کوچینگ، لایف کوچینگ ، تست شخصیت شناسی ، تست روانشناسی ، هوش هیجانی ، تست روانشناسی آنلاین، تست هوش هیجانی ، تست هوش

رفع مسئولیت

ارزش های ما

جستجو در محصولات سایت
جستجو برای:
© 1390-1401 تمام حقوق این سایت به دکتر محمد بهشتیان تعلق دارد. نقل مطالب تنها با رعایت شرایط استفاده از مطالب امکان پذیر است.
ورود ×
ورود / عضویت
کد تایید به شماره موبایل شما ارسال میشود
ادامه
ارسال مجدد کد یکبار مصرف(00:60)
  • (+98) ایران
کلینیک ها امتیازها پنل کاربری ورود به سایت
wpDiscuz

ورود

رمز عبور را فراموش کرده اید؟

یا

ارسال مجدد کد یکبار مصرف (00:60)

هنوز عضو نشده اید؟ عضویت در سایت